انگار همین دیروز بود که «بی صدا وبال به بال نسیم »رفت .رفت تا« نظر کند به وجه الله »از قضا درمحرم و با ذکر یازینب رفت .رفت تا« کاری حسینی »کند تا «یزیدی نباشد ».
این آب و خاک حرمت دارد ،رذپای چکمه های دشمن متجاوزش را نه با آب که با خون باید شست . آری «اینچنین بود » که چنین کرد و همه ی دارایی اش را که جان و جوانیش را که با هیچ وزنه ای نمی توان سنجید ودر هیچ بیعی نمی توان خرید با خدا معامله کرد. وفردا پنجشنبه ۹۲/۹/۷ برسرمزارش در شهید آباد با او و آرمانهایش تجدید بیعت میکنیم «تا زینبی »باشیم.
اگر سربه سر تن به کشتن دهیم به از آن که میهن به دشمن دهیم
ﮔﻔﺖ : ﮐﻪ ﭼﯽ ﻫﯽ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ …. ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻬﯿﺪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻧﺮﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﻮﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ :ﭼﺮﺍ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮔﻔﺖ :ﮐﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ :ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﯾﺶ
ﮔﻔﺖ :ﻣﻦ چی رو ﻧﺪﺍﺭﻡ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻏﯿــــــﺮﺕ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧـﮕـی
روشن ترین تصویر بجای مانده از یل امدادگردوران مردیها لبخندی بودکه سعی میکردپنهانش کند غیرتی داشت مثال زدنی که گاه درادبیات فروغ خانم جلوه هایی ازآن را میشودباغرورحس کرد وتاعمق جان چشید. یادش گرامی وراهش پررهرو. روحش شاد
امروز من ورامین رفتیم سر مزارش .فاتحه خواندم وافسوس خوردم گفتم نگاه کن فردا سالگردش است چقدر روزهای تلخی بودند ان روزها .خدا رحمتش کنه .تکیه کلامش این بود ای بابا کی به کیه .حالا هم پسر عمو همان طوره هر کی هرکیه
روحش باسالارشهیدان محشور..ویادش گرامی .
مرگ آغاز جهانی دیگر است *عاشقان را مرگ جانی دیگر است * آنکه در خون عشق بازی می کند* تا قیامت سرفرازی می کند
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون.
چند وقت پیش بر سر مزارشان رفته بودم که حاجیه خانم طیبه پور ملک دزفولی همسر مرحوم حاج حبیب مجدی نیز به آنجا آمدند و گفت برادر مفقودالاثرم امیر حکایتی از غلامرضا برایم گفته که به نقل زیر است:
در جبهه بودیم که بطور اتفاقی غلامرضا را دیدم و قیافش برایم آشنا آمد از او پرسیدم فلانی کیستی که غلامرضا خودش را معرفی کرد و اورا شناختم و از آشنایی با او خوشحال شدم و بعد غلامرضا گفت چیزی احتیاج نداری که گفتم پتو ندارم که دیدم سریع رفت و یک پتوی نو برایم آورد و چند شب بعد از آن آشنایی غلامرضا شهید می شود
چند وقت پس از شهادت غلامرضا امیر پور ملک شهید می شود و هیچ گاه جنازه اش پیدا نمی گردد
خداوند روح هر دو شهید را بر سرور و سالار شهیدان محشور فرماید
آقا مسعود عزیز می گویند حرف حرف را می آورد. یادمه زمان جنگ اوایل ۵۹ سرباز بود و در کرمانشاه خدمت میکرد .یکدفعه که به مرخصی آمده بود در آن اوضاع و احوال موشکبارانهای دزفول واوضاع نابسامان مالی که همه چیزمان را جا گذاشته و از آبادان اومده بودیم برای چشمهاش که ضعیف شده بود عینکی تهیه کرد چند وقت بعد که دوباره اومد متوجه شدیم که از عینکش استفاده نمیکند وباپیگیریهای مداوم مادرم _شما بخوانید گیر سه پیچ _بالخره به زبان آمد و اقرار کرد که توی اتوبوس با سرباز ی روستایی و کم بضاعت همسفر بوده که نخسه ی عینکی داشته اما پول خریدش را نداشته است که غلامرضا وقتی متوجه میشود که شماره ی عینکش با او تقریبا یکیست عینکو بهش میده .
اززمانی که خدانسیبم تورانموددیگرهمه ی ادعایم وداروندارم توشدی.آینده ام توشدی.آمالم توشدی.هدفم تو.راهم تو.ناظرم تو.خدادانداگرالان نسیبم نموده بصورت ظاهری لباس راهت رابرتن کنم ازدعای خیرتوبوده.عزیزترازجانم.صبح بصبح زمانی که پشت میزکارام مینشینم نگاه کردن به وسایل توکه زینت بخش اتاق کارم میباشدتوانم رابرای خدمت درراهی که تورفتی وبه الله علیین رسیدی من درکلاس اولش تلمذمینمایم.اللهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیل الله.دایی جان همینطورکه تاالان پیشتیبانم بودی دعاکن که باعاقبت بخیری پایان دهیم.
از خواستنها تا رسیدنها از بودها تا شدنها فاصله ای است به مثابه تاریخ تا قیامت و در این بین نیستی و هستی جان می یابند ازبهانه بود شما نمی دانم نمی دانستنهایم عاقبت و فرجاممان را جه میکنند ۰اما می دانم انی که راه روشن حسین را بر تارک جان و جامش منقوش نمود کیمیایی بی بدیل یافت که بی بدیلش نمود۰ خدایا انی فرما که در روز محاسبه با رهروان راه حسین بی حساب باشیم۰ یادو نامت بر یادونام و جانمان افزون باد۰امین
دایی جان سالهاست که از بین ما بسوی معبود پرواز نموده اید ولی همیشه صحبت از اخلاق نیکو و ایثار و از خود گذشتگی شما می باشد .
یادمان نرفته که همرزمانت تعریف نمودند زمانی که توپ عراقی ها نزدیک شما اثابت نمود چندین نفر از همرزمانت بهمراه شما مجروح گردیدیدو زمانی که می خواستند با آمبولانس به بیمارستان منتقل نماید چون یک آمبولانس بود و همه شما در آن جا نمی گرفتید از سوار کردن خود در آمبولانس امتناع نمودیدید تا دیگر همرزمانتان را به بیمارستان برسانند و وقتی که شما را به بیمارستان رساندند دیگر دیر شده و به معبود خود رسیده بودید . روحت شاد و امیدوارم که شفیع ما در روز محشر باشید. انشاءالله