چندین سال پیش در محله قلعه دختری لال زندگی می کرد که متاسفانه روزی مورچه ای به طرز عجیبی وارد چشم او می شود و در آنجا لانه می کند و هر روز از چشم آن دختر مورچه خارج می شده و این باعث آذار و اذیت او گشته است . از قضا در همسایگی آن دختر زنی مهربان زندگی می کرده که هر روز سر آن دختر را روی زانوی خود قرار می داده و با حوصله تمام یکی یکی مورچه ها رو از چشم او خارج می ساخته و این کار تا چندین روز ادامه داشته تا بالاخره تمامی مورچه ها رو از چشم او خارج کرده و آن دختر دوباره به آسایش رسیده است و این راحتی و آسایش را مدیون آن زن مهربان همسایه بوده است . این زن مهربان کسی نبوده جز بانو حاجیه خانم شوکت فتحی زوجه مرحوم حاج نورعلی مجدی نسب که یکی از بهترین زنانی است که وارد خاندان مجدی شده و حضور ایشان باعث افتخار خاندان شده است . بدون شک یکی از با محبت ترین و بی نظیز ترین و خوش اخلاق ترین زنان خاندان مجدی می باشد که وقتی کسی را میبیند با صبر و حوصله تمام احوال پرسی می نماید و همیشه خنده بر لبانشان و دعا ورد زبانشان می باشد که بنده هر چه از ایشان تعریف و تمجید نمایم باز هم کم است . این خاطره را همیشه پدرم حاج محمد مجدی برایمان تعریف میکرد و همیشه از محبت های ایشان برایمان صحبت می کرد و بنده و خانواده ام ایشان را نیز بسیار دوست می داریم و من هم تعریف ایشان را از سایر افراد خاندان بسیار شنیده ام.
انشااله خداوند به ایشان سلامتی و خوشنودی و عمری با عزت عنایت فرماید و همیشه سایه اش بالا سر فرزندانش باشد .
خدا این زن عموی مهربان رو برامون حفظ کنه انشا الله…
یادمه یه بار که پدر ومادرم مسافرت رفته بودنو منو خواهرم خونه تنها بودیم ، زن عمو مارو دعوت کرد واسه نهار ولی نشد بریم و معذرت خواهی کردیم…زنگ زد گفت غذا رو حاضر کردم ولی پام درد میکنه نمیتونم بیارم واستون ، اگه وقت میکنی بیا ببر تا سرد نشده…
رفتم. دو نوع برنج- دو خورشت – ماست- ترشی – سبزی- سالاد آماده تو سینی گرفته بود…
خواستم سینیو بیارمو ازش تشکر کنم ،گفت وایسا یه چیزی یادم رفته…
با پا دردش رفتو با یه ظرف سس مایونز و ابلیمو اومد…
خدا میدونه که هنوز بابت اون روز شرمندشونم که ای کاش میرفتیم خونشون شاید کمتر تو زحمت می افتاد
سفره های مامان بزرگ صفایی داره منحصر به فرد…
درست مثل صفای وجودش
من این زنعمو رو از ته قلبم دوست دارم.
هر وقت میبینمش انرژی میگیرم.
خدا حفظشون کنه.
چهره ی همیشه خندان ومهربانی بی دریغش و ادب واحترامی که حتی به کوچکترها دارد این بانوی نازنین ودوست داشتنی را بسیارخواستنی کرده است . سر تاسر وجودش صدق وصفاست به نرمی سپیده دم به زیبایی گل مریم وبه آراستگی یک دسته گل. بانو سلامت و پایدار باشی
تنها کسی است که برای احترام گذاشتن حد ومرزی نمیشناسد.زهی سعادت.وجود نازنینش با برکت
خیییییییییییییییلی دوستش دارم … به نظر من مادربزرگم “مجسمه محبت” و “مهربانی عینیت یافته” ست … به نظر من مادربزرگم “بهترین مادربزرگ دنیاست”.
من هم بارها این خاطره رو از زبون خود مامان بزرگ شنیدم و چقدر هم که شیرین تعریفش می کنن. دعا می کنم خدا این مامان بزرگ مهربون رو که همه وجود و زندگیشو با عشق به پای همسر، بچه ها و همه عزیرانش ریخته برامون حفظ کنه و سایه اش تا همیشه بالای سرمون باشه.
ضمن تشکر از اقا مسعود در تکمیل مطلب ایشون باید بگم که : نام این خانم ” مهین کلندی ” ( معروف به مهین گنگه )بوده است و این اتفاق در سن یازده سالگی برایش پیش می اید . اطبای دزفول هیچکدام صحبت مادرم را مبنی بر وجود مورچه در چشم این دختر قبول نمی کنند تا اینکه او را به تهران اعزام می کنند و در انجا طبیبان تصمیم می گیرند که کاسه ی سر مهین را باز کنند تا به واقعیت پی ببرند . مهین همان شب از بیمارستان فرار می کند و اصرار ها و گریه هایش نزد مادر بزرگش باعث می شود مادر بزرگ نیز از عمل منصرف شود و دوباره به دزفول باز می گردند و روز از نو و روزی از نو . مادرم پس از بازگشت از تهران تقریبا” دو هفته ی دیگر همچنان مورچه ها را از چشم مهین بیرون می اورد تا اینکه یکی از روز ها در حالی که مشغول بیرون اوردن مورچه ها بوده است مورچه بسیار بزرگی را در گوشه ی چشمش می بیند و با مرارت تمام ان را خارج می کند . مادرم می گوید با دیدن ان مورچه بسیار نگران شدم و گفتم دیدی چه بر سر این دختر بیچاره امد !!! غافل از اینکه این ملکه بوده است و از فردای ان روز دیگر هیچ مورچه ای در چشم مهین دیده نمی شود . این خانم هماکنون در کاشان زندگی می کند و هر وقت به دزفول می اید امکان ندارد نزد مادرم نیاید و هر وقت مادرم را می بیند خم می شود و دستش را می بوسد و او را در اغوش می گیرد و غرق بوسه می کند.
ضمن تشکر مجدد از اقا مسعود ازخداوند منان به خاطر وجود این مادر نازنین سپاسگزارم و این افتخار نصیب ما هفت برادر و خواهر شده است که او را همچون گوهری گرانبها در بر داریم . خداوند سایه ی این عزیز را مستدام بر سر ما نگهدارد .
این خاطره زیبا که اقا مسعود لطف کردن و نوشتند تنها یک عکس از فیلم بلند مهربانیهای این بانوی نازنینه، زن عمو شوکت برای من همیشه سمبل احترام گذاشتن، حریم قاءل شدن و مهربانی و مهربانیه….
شاید جالب باشه که آقا محمود ماجرای گربه همسایه رو از قول زن عمو برامون بنویسن …اخه محبت ایشون به حیوونها هم خودش ماجراییه واسه خودش… خدا برای همه ما نگهش دارن…
dیادش بخیر مرحوم دایی وقتی بچه بودیم بهمون میگفت هر کس اشغالهای روی زمین خونرو جمع کنه به تعداد اشغالها بهش سکه میدم واین تنها به خاطر کمک به خانم خوب ومهربانش بود زنگ خبری دراطاق بود که بازی ما شده بود ومتا نت وصبوری زن دایی واقعا ستو دنی بود وهنوز هم همان لبخند زنی که حضورش مایه ارامش دلها وگرما بخش وجودمان است خداوند عزتش را افزون کند
بسیار زن مهربان و خوش اخلاقی هستند و هر زمان با ایشان برخورد می کتم از معاشرت با این مادر مهربان بسیار لذت می برم .
خداوند به ایشان عمر طولانی با عزت عنایت بفرماید. انشاءالله
بعداز مدتها به همه شما بازدیدکنندگان سایت سلام .
وقتی عکس این فرشته را دیدم بسیار خوشحال شدم. زبانم قاصر از گفتن فداکاریهای این زن صبور می باشد . زنی که سلامتی خود را فقط بخاطر خدمت به دیگران از دست داده آیا بنظر شما در برابر این فداکاری چیزی می توان گفت و نوشت ؟ مادرم : با چشمانی اشکبار خاک پایت را سورمه ی چشمم میکنم و دستت را از صمیم قلب میبوسم دعا میکنم که سایه ات همیشه بر سرمان مستدام باشد. در ضمن از آقا مسعود هم بسیار ممنون به خاطر نوشتن این خاطره زیبا درباره مادرم
خدا حفظش کند. وجودش باعث افتخار وسربلندی خانواده اش وتمامی خاندان مجدی می باشد.ان شاالله هزار ساله شود
واقعا حاج خانمی است که باید آن را ستود چون من از این بزرگوار چیزی به جز حسن خلق ندیده ام چه خوب است که تواضع این حاج خانم برای ما الگویی باشد
خداوند او را سلامت و پایدار فرمایید
سلام
من از همسایه های شما هستم این خانم را می شناسم اگر نیاز بود اسمش را بگم به آدرسم میل بزنید خدمت هستم .
مامان بزرگ من یه دونست
هرگز دوست ندارد کسی را برنجاند واگر هم از کسی ناراحت شود به روی او نمی اورد از وقتی که از خیابان عدل رفته همه چیز را با خودش برده است .دیگر ان خیابان صفایی ندارد همه از او خاطره خوش داریم وهمه او را دوست دارند راستی تا حالا از شربت های نعناع بسیار شیرینش خورده اید؟ درست مثل خودش شیرین ودوست داشتنی است .زندایی جان زنده باشی وپایدار .
عزیزم زندایییییی من که خیلی دوسشون دارم مادری مهربان که فرزندانی شایسته دارن خدا حفظشون کنه و سایشون بالای سر بچه ها نوه ها و نتیجه هاشون باشه
سلام
مامان بزرگ مهربونم خیلی خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که در دامن مادری تربیت شدم که دختر شماست. امیدوارم که خداوند به شما طول عمر باعزت وسلامتی عطا کنه.
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا
مادربزرگ مهربانم کلام در برابر شما کم می آورد .
مهربان ، صبور ، صبور ، صبور ……..
در تمام ۳۰ سال عمری که با ایشان زندگی کرده ام یکبار نشد در جهت بدی از کسی حرفی بزنن … همیشه تلاش در آرام کردن دیگران دارند حتی اگر خودشان آرام نباشند …
از تمام عمری که از خدا گرفته ام هیچ وقت آن آرامشی که پیش ایشان زندگی میکردم به من باز نخواهد گشت .
دلسوز و در یک کلام مادر
مادر بزرگ عزیزم خدا سایه شما رو از سر ما کم نکنه که نقطه مرکز دایره ی خانواده هستید که تمام فرزندان ، نوه ها و فعلا تک نتیجه ی شما دور تا دور شما گرد آمده اند . دوستتان داریم …
هنوز تو زندگیم مشابه زن عمو شوکت پیدا نکزدم.به معنی واقعی کلمه صبور مهربان مردم دار و خوش برخورد.به قول ابجی مژگان شربت های عرق نعنای ایشون مثل خودش شیرین و خوشبو هستن.یادمه بچه که بودیم هروقت پیش ایشون می رفتیم از این نوع شربت تهیه میکردن من هنوز هم این شربت رو دوست ندارم ولی شربتهای زن عمو رو همیشه تا ته می خوردم.مرگ عمو واقعه ای بود که بدترین تاثیر رو روی ایشون گذاشت من به چشم خودم دیدم که کمرشون خم شد و به یکباره گرد سفیدی روی موهاش نشست که هرگز پاک نشد ولی صفا و صمیمیتی که بین خانواده ایشون و فرزندانشون هست واقعا ستودنیه.چون ایشون کانون این گرمی و حرارتی هستن که غریبه ها هم میتونن حسش کنن.امید دارم تا همیشه سایشون روی سر خانواده اشون باشه و خدا عمری باعزت و ۱۰۰۰ ساله بهشون عطا کنن
خیلی دوسش دارم