در تاریخ پنجم مهرماه ۱۳۹۲ دزفول را به مقصد مصر به اتفاق پروانه همسرم ترک کردیم طبق عادت مسافرت را شبانه شروع کردیم وپس از گذشتن از خرم آباد ازنا الیگودرز وارد داران شدیم برودت هوا در آنجا بقدری شدید بود که استراحت کردن در آنجا را رها کرده و به مقصد اصفهان طی طریق کردیم از آنجا مسیر نایین را ادامه دادیم وحوالی ظهر به نایین وارد شدیم شهری کوچک ودیدنی در دل کویر با آثار باستانی فراوان دو شبانه روز را به این کار اختصاص دادیم مسجد جامع با قدمت بیش از ۱۰۰۰سال که هیچ گونه آهن آلاتی در ساخت این بنای رفیع به کار نرفته است ودر قسمتی از آن نماز جماعت اقامه می شد وجود آب انبارهای متعدد درون وبیرون شهر یکی از شاهکارهای معماری این شهر کویری است برای استفاده از آب موجود در این آب انبارها آّب انها را با پمپ مکش کرده وبه لوله ای در خارج از آب انبار هدایت می کنند ودرب آب انبار را برای جلو گیری از ریختن زباله بسته نگه می دارند برای جلو گیری از فساد آب در کنار هر اّب انبار چند بادگیر احداث نموده اند تا اب موجود در آب انبار مرتب در جریان وزش باد باشد تا گندیده نگردد وآب این آب انبارها از قنوات اطراف شهر تامین می گردد وجود مساجد قدیمی فراوان که ذکر نام آنها در این مقال نمی گنچد یکی از زیباترین آثار باستانی این شهر بازار سر پوشیده آن بود که بصورت بسیار زیبایی آنرا باز سازی کرده وبالغ بر ۱۰۰ دهنه مغازه احداث کرده بودند ولی در حدود ۵ مغازه دایر بود و بقیه خالی بودند نبود بازار کار ومشکلات عدیده دیگر باعث تعطیلی آن بود در محله قدیمی شهر اکثر منازل خالی ویا تخریب شده بودند وبه علت مسائل ارثی به حال خود رها شده بودند ودیدن آنها برای من بسیار آزار دهنده بود روز دوم صبح زود به روستای محمدی که نزدیک شهر بود رهسپار گشته ووارد محله عبا بافان شدیم میدان مانندی که دور تا دور آن در دل دیواره های زمین دکاکینی درست کرده بودند که عین کت های ما بودند تمامی آنها بجز یک مغازه بسته بودند با گذر از چند پله رو به پایین وارد مغازه شدیم پیر مردی ۸۵ ساله به ما خوشامد گفتند ودر مدت کوتاهی با همدیگر صمیمی شدیم از جوانیش گفت که عبا های بافته شده ازپشم شتران را جهت فروش به تهران میبرد ونام بنکداران آن زمان را باکهولت سنش به یاد داشت وافسوس جوانیش را میخورد که چه زود گذشت از خانواده اش که یکی از آنها شهید شده بود واز کار رو به اضمحلالش ونبود مشتری وافسوس میخورد از اینکه جانشینی برای ادامه کارش نیست راز سلامتی وچابکی اش را پرسیدم دوچرخه اش را نشانم داد وگفت در تمامی عمرم تنها مرکب من بوده است ووقتی دوچرخه ام را نشانش دادم که پشت ماشین یدک کرده بودم به شدت متعجب گردید از من پرسید چرا دوچرخه ات را با خود آورده ای جواب دادم برای کویر نوردی تعجبش بیشتر شد حدود یک ساعت نزد اوبودیم وبا پسته های باغ خودش از ما پذیرایی نمود در این موقع دوست گرامی ودوست داشتنی ما آقای ابوالفضل محمدی که تلفنی با ایشان آشنا شده بودم وارد شدند وجمع دوستانه ما با ورود ایشان گرمتر گردید دوست نداشتم این مغازه را ترک نمایم ولی چاره دیگری هم نداشتم بعد از خرید یک جانمازی از این مرد شریف مغازه اش را برای دیدن یکی از شگفت انگیز ترین آسیاب آبی جهان که چند سالی است با همت میراث فرهنگی شهرستان نایین باز سازی گردیده است وآنرا از اعماق زمین بیرون آورده اند ترک کردیم با ماشین ابو الفضل رفتیم وکنارقبرستان روستا ماشین را پارک نمود
وارد قبرستان شدیم وجالب اینکه هر طایفه ای در یک قسمت قبرستان دفن شده بودند وکسی حق دفن میت خود را در قسمت دیگر نداشت در وسط قبرستان درب آهنی یک لنگه ای قرار داشت وآنرا باز نمود وبرق آنرا وصل نمود با شیبی حدود ۶۰ درجه ۲۸متر پایین رفتیم وجالب اینکه از ابتدای ورود انتهای آسیاب پیدا بود یعنی تمامی مسیر ۲۸ متر را چه از بالا وچه از پایین نگاه میکردی نمایان بود درطول مسیر در یک طرف دیواره در چند نفطه جان پناه حفر کرده بودند واین به این منظور بود که وقتی دو حیوان با هم در طول مسیر به هم تلاقی می کردند یکی از آنها در جان پناه قرار گیرد تا دیگری عبور نماید وحق تقدم نیز با حیوان بار کش بوده است در سه متری انتهای مسیر درب چوبی یک لنگه ای قرار داشت که قدمت آن به زمان قاجار می رسید وصحیح وسالم برجای مانده بود وعلت سالم ماندنش از این جهت بود که کمی از بار حیوانات ( آرد )موقع گذر از ا ین درب جذب آن می شد وآسیابان نیز مقداری روغن کرچک به روی آن می مالید ومخلوط این دو با همدیگر معجونی درست میکرد که مانع از بین رفتن درب میگردید وعجیب اینکه بعد از این همه سال بوی آرد تازه از درب به مشام میرسید به انتهای آن رسیدم وصدای آرام ودل انگیز قنات که برای دیدن آن حدود ۵۰ متر سینه خیز رفتم ۲۸ متر زیر زمین کنار آب جاری وخنک قنات وسکوت کامل منظره ای بود که زیبایی اش قابل توصیف نیست چگونگی کارکرد این آسیاب با بودن آب در زیر آن( نه بالای آن) یکی از شاهکارهای آنزمان است که مجال آن در این سفر نامه نیست چاهی به طول ۲۸ متر بالای آسیاب حفر شده بود واین چاه دو کار اساسی انجام می داده است یکی نور دهی به پایین وتهویه هوا ودیگری کار آیفون امروزی را انجام می داده است بالای سر آسیا بان چراغ پیه سوزی تعبیه کرده بودند هر موقع که آسیاب کار می کرده این چراغ روشن وهر وقت به هر دلیلی آسیاب کار نمی کرده این چراغ خاموش بوده است کسانی که گندم جهت آسیاب می آورده اند از بالا به پایین نگاه می کردند اگربا چراغ روشن مواجه می شدند حیوان حامل گندم را داخل آسیاب هدایت می کردند ولی اگربا چراغ خاموش مواجه می شدند حیوان را به جایی می بستند واز بالای چاه با آسیا بان ارتباط برقرار می کردند وعلت کار نکردن را جویا می شدند بعد از دیدن این پدیده شگرف وخدا حافظی با ابوالفضل راهنمای خوبمان که جا دارد از ایشان تشکر نمایم وارد روستای محمدی شدیم روستایی قدیمی با باغهایی پر از انار وپسته ومردمانی خونگرم که تمامی آنها با دیدنمان ما را به خانه هایشان دعوت می کردند وچقدر زیبا بودند خانه های کوچک ودوست داشتنی آنها که بوی صفا وصمیمیت از تک تک آنها شامه را نوازش میداد باید رفت ودید ونوشتن در مورد آنها کار ساده ای نیست از روستای محمدی به نایین برگشتیم ونایین را به مقصد اردکان و میبد ترک نمودیم در میبد باغ زیبایی توجهم را جلب نمود وارد باغ شدیم مردی سالمند به استقبال ما آمد وزیر درختان انار نیم ساعتی را با او گپ زدیم از گذشته های شهر اطلاعاتی در اختیارمان گذاشت وبا بستنی سنتی که خودش درست کرده بود از ما پذیرایی نمود و چندین انار به عنوان سوغاتی به ما هدیه نمود باغ را برای دیدن مجموعه آتار باستانیش ترک نمودیم ووارد موزه پست شدیم موزه ای که تمامی ادوات پستی از زمان قاجار تا کنون را در معرض باز دید کنندگان قرار داده بود سپس وارد کاروانسرایی از زمان صفوی شدیم که به طرز بسیار زیبایی باز سازی شده بود یک قسمت آن نمایشگاه زیلو بود وقسمت دیگرش سفره خانه ای سنتی که از دیدنش بوجد آمدیم وقسمت دیگرش فروشگاه صنایع دستی که با دیدن آن همه زیبایی حیفمان آمد خریدی ننماییم میبدرا به مقصد نایین ترک کردیم هوای پاییزی نایین مرا وسوسه نمود تاساعاتی از شب را به دوچرخه سواری اختصاص دهم وتمامی شهر رابا دوچر خه ام رکاب زدم صبح روز بعد نایین را به مقصد مصر ترک کردیم مسیری خشک وکویری که کمبود تردد وسایل نقلیه آدمی را دچار دلهره واضطراب می نماید بعد از طی ۲۵۰ کیلو متر وگذر از شهرستان انارک وحسین آباد نرسیده به شهرستان خور تابلوی مصر ۴۵ کیلومتر نمایان گردید به سمت چپ جاده ماشین را هدایت نمودم درتمامی مسیر ۴۵ کیلومتری تنها مرکب جاده بودیم وهیچ ماشینی در آن تردد نمی کرد سرتاسر طرفین جاده از خارهایی به نام آغ پوشیده شده بود وتابلوهای متعدد محیط زیست مبنی بر قطع نکردن آنها وغذای محبوب شتران این حیوانات صبور کویر که بیشتر در مورد آنها خواهم گفت در ۳ کیلو متری مصر بیکباره صحرای بیکران خشک کویر سبز گردید وانواع سبزی ها وفلفل وبلال وزیتون در طرفین جاده چشمها را نوازش می داد واین را مدیون چاهی می دانند که چوپانی به نام یوسف حفر کرده که ماجرایش شنیدنی است یوسف در خواب کسی را می بیند که به او امر میکند در فلان نقطه روستا چاهی حفر نماید اعتنایی به این خواب نمی کند تا اینکه مجد دا این خواب برایش تکرار می شود اطاعت امر میکند وچاه را با کمک اهالی محل حفر مینماید وبه آب میرسد واین آب باعث آبادانی ورونق روستا می گردد به طوریکه از روستاهای همجوار جهت خرید گندم به این روستا می آیند وبعد از این جریان به خاطر تشابه این حکایت با داستان حضرت یوسف نام روستا را مصر می گذارند روستایی که یک خیابان به عرض ۴۵ متر توسط یوسف در آن احداث گردیده است ووقتی اهالی علت عریض بودن این خیابان را از او می پرسند در جواب می گوید این روستا در آینده رونق میگیرد گشتی در روستا زدیم ودر قسمتی از روستا به شتران برخوردیم حیوان صبوری که تا ۱۵ روز تشنگی را تحمل میکند وبا خوردن خارهای بیابان شکم خود راسیر ودر ازاء آن شیر به صاحبش مید هد پاهایش طوری خلق شده اند که در رمل های صحرا فرو نمی رود ودر شدید ترین طوفانهای کویری ذره ای خاک به چشمانش راه نمی یابد از گوشت شیر پوست وپشم آن صحرا نشینان استفاده می کنند وملاک تشخص افراد در صدر اسلام وحتی در این زمان در روستاهای کویری تعداد شتران آنها میباشد وبراستی چنین است با شخصی به نام….. که صاحب رستورانی در این روستا بود آشنا شدیم واطلاعات جامعی در مورد روستا در اختیارمان گذاشت وقرار شد ناهار را در رستوران او صرف نماییم در این موقع اتوبوسی گردشگری از مبدا تهران وارد روستا گردید ومسافران آن همگی تیپ جوان بودند وآرامش روستا را بر هم زدند ناهار را که شامل عدس پلو با گوشت وخیار شور وماست وترشی ودوغ بود به قیمت هر پرس ۶۰۰۰۰ ریال صرف نمودیم از نوشتن این موضوع می خواهم به انصاف ودرستکاری این مردم صحرا نشین اشاره ای کرده باشم چون همین ناهار را در تهران ۴ برابر این قیمت با شما حساب می نمایند هدف از رفتن به کویر برای چند منظور است اول اینکه سکوت وسادگی کویر زیبایی خاص خودش را دارد دوم بی آلایش بودن این مردم صحرا نشین آدمیان را به تفکر وا می دارد سوم برای دیدن شبهای زیبایش ورصد ستارگان وحرف زدن با آنها از شامگاه تا سپیده دم وما شبانه با کمک راهنمای محلی به مکانی رفتیم که آلودگی صوتی وآلودگی نوری در آنجا صفر بود وتاصبح به تماشای ستاره گان نشستیم به قدری ستاره در آسمان می درخشید وبه قدری نزدیک ما بودند که با دست میتوانستی خوشه ای از آنها را برچینی ووقتی این کار را میکردیم متوجه می شدیم همان قدر که نزدیکند همان قدر نیز دورند ویاد فیلم زیبای میر کریمی افتادم که الحق نام زیبایی برای فیلمش انتخاب کرده بود خیلی دور خیلی نزدیک گذشت زمان را هنگام شب در کویر احساس نمی کنید وصبحگاهان هنگامی که خورشید جای خود را بر روی زمین پهن نمود تازه متوجه مشوید که صبح شده است وافسوس می خورید که دیگر از آن همه زیبایی اثری نیست در روستا با جیب های کوچکی که نام آنها را فراموش کرده ام در ازاء مبلغی میتوان در رمل ها موتور سواری نمود وشتر سواری نیز یکی دیگر از برنامه های گردشگران است روستای فرحزاد در دو کیلومتری مصر نیز جایگاهی برای اتراق شبانه است در فاصله ۱۱کیلومتری مصر میتوان از دیدن نیزارهای سر به فلک کشیده دیدن نمود که با پای پیاده این مسیر قابل دسترسی میباشد مصر را با تمامی جاذبه های زیبایش ترک نمودیم وبه طرف شهرستان خور رهسپار گردیدیم شهری کوچک اما پر جنب وجوش این شهر مر کز خور وبیابانک است وبیابانک مجموعه روستاهای اطراف آن میباشد ولی از شخص دیگری به نام یغمایی که به تفصیل از او سخن خواهم گفت مجموع شش روستای اطراف خور را بیابانک می دانست به هر حال چون روز جمعه بود با شهری آرام وبازاری یسته مواجه شدیم خور را به مقصد روستای گرمه ترک نمودیم وبعد از طی ۴۰ کیلومتر به آنجا رسیدیم دنبال شخصی به نام مازیار آل داوود بودم واز اولین نفری که پرسیدم مسیر رسیدن به او را نشانم داد درب خانه اش تابلویی چوبی نصب بود ونوشته روی آن نشان از درستی محل بود (هتل آتشونی) وارد شدیم شخصی بلند قامت ۵۰ ساله با ریش بلند سیاه وسفید به ما خوشامد گفت وخود را مازیار معرفی نمود بعد از معرفی خود وپروانه با گرمی ما را پذیرا شدند وخانم دو رگه او (ایرانی -فرانسوی)به جمع ما پیوستند این مازیار اعجوبه ای است او سالیان زیادی است که ملک وقفی اجدادی خود را اجاره نموده وبا نوسازی آن وبا استفاده از تمامی وسایل سنتی ایرانی ومحلی آنرا تزیین نموده است ودر ازاءهر نفر ۸۰۰۰۰۰ ریال در هر شبانه روز محل اسکان وسه وعده غذا به مهمانان خود سرویس میدهد تمامی وسایل پذیرایی نیز سنتی بودند ۳۲ مهمان در آنجا حضور داشتند که۳۰ نفر توریست خارجی از کشورهای آلمان وفرانسه ولیتوانی ودونفر نیز مسافر ایرانی که ما بودیم جهت دیدن روستا هتل را ترک نمودیم سراسر روستا را باغهای انار ونخلستان پر کرده بود وبه ما اجازه دادند که از محصولات آنها به هر اندازه ای که مایلیم برداشت نماییم پیرمردی ناتوان که به زحمت در باغش مشغول کار بود توجهم را جلب نمود نزد ایشان رفتم واز ناملایمات روزگار برایم شکوه کرد واز ده فرزندش که همگی به شهر های اطراف جهت کارگری مهاجرت کرده بودند بعد از تحقیقی در این مورد مشخص گردید تمامی جوانان روستا وروستاهای دیگر جهت کار روستا های خود را ترک کرده اند واکثر آنان در کارخانه های کاشی وسرامیک در اطراف یزد ومیبد به کارگری مشغول شده اند ودرست می گفتند چون کمتر جوانی در روستا مشاهده کردیم نزدیک غروب به آتشونی برگشتیم ودوچرخه ام را سوار شدم وحدود ۱۰ کیلومتر از روستا فاصله گرفتم سکوت عجیبی بر محیط حکمفرما بود وخیل ستارگان در آسمان مرا میخکوب کرده بود وتنها روشنایی محیط نور چراغ جلو دوچرخه ام بود به روستا برگشتم وشام را همگی در محیطی بسیار صمیمی خوردیم ترشی وخیارشورهای دست ساز پروانه برای مهمانان خارجی جذاب بود وباشوق آنها را تناول می کردند بعد از خوردن شام موسیقی اصیل ایرانی توسط مازیار اجرا گردید که فوق العاده بود ومن بشخصه خیلی لذت بردم وخوشحالی مسافران خارجی بیشتر از من بود حدود ساعت ۱۲ شب به اتفاق پروانه روستا را جهت رصد ستارگان ترک کردیم وبعد از طی ۲۰ کیلومتر به مکان مورد نظر رسیدیم دونفر در قلب کویر در تاریکی و سکوت مطلق زیر پایی را پهن نمودم وساعتی با ستارگان بودیم وهر از چندی سیاره ای از بالای ما عبور میکرد فکر میکنم ماهواره بود ند به هتل برگشتیم وصبح بعد از صرف صبحانه روستای گرمه را به مقصد دیداری از دریاچه نمک ترک کردیم بعد از پیمودن ۶۰ کیلومتر به آنجا رسیدیم دشتی وسیع وسر شار از نمک که با گداشتن پای بر آن در آن فرو می رفتیم دریاچه را به مقصد شهمیر زاد ترک نمودیم مسیری که برای رسیدن به آن بایستی ۴۵۰کیلومتر طی طریق کرد وارد خور شدیم ولی این بار با شهری پرجنب وجوش مواجه شدیم چون این شهر بیش از صد روستا را از نظر مواد خوراکی وسایر مایحتاج زندگی پوشش میدهد شهرستان خور سه راهی مهمی از نظر ترافیک بین شهرهاست یک راه آن به نایین وراه دیگرش به دامغان وراه سومش به طبس میرود جاده دامغان را در پیش گرفتیم وبعد از عبور از معلمان به دامغان رسیدیم وجود کوه های هفت رنگ وکاروانهای متعدد شتران وآب انبارهای بین راهی وکلوتهای زیبایی که با طوفان شن درست شده بودند مناظر زیبای بین راهی یودند گشتی در دامغان وحرکت به سوی سمنان ونهایتا به شهمیر زاد که در ۲۰کیلومتری سمنان قرار دارد وشهری ییلاقی است رسیدیم هوا بسیار سرد بود شب را در آنجا ماندیم وصبح به قصد دیدن غار سنگسر به آنجا رفتیم مسیر رسیدن به غار شیب ۷۰ درجه ای بود که باید طی میکردیم وسپس با گذر از ۴۵۰پله وارد غار شدیم غاری کوچک اما پر از جاذبه های گوناگون وسنگهای سیاه که اگر دست کش نداشته باشید همه جای بدنتان سیاه میشود بعد از دیدن غار به سمنان برگشتیم واز جاده فیروز کوه وارد تهران شدیم ودوروز بعد به مقصد شمال تهران را ترک کردیم ولاهیجان این شهر زیبای استان گیلان را برای اتراق انتخاب نمودیم وچهار روز در آنجا وییلاقات حومه آن از جمله دیلمان وشاه شهیدان واسپیلی و….گشت زدیم والحق که این شهر یکی ازپرجاذبه ترین شهرهای استان گیلان است بام لاهیجان جنگلهای اطراف آن موزه چای ومقبره کاشف السلطنه دریاچه مصنوعی وخیابان های سر سبز ودیدنی آن در فصل پاییز واقعا تماشایی است برای دیدن کارخانه مدرن تهیه چای به خارج از لاهیجان در دل جنگل حرکت کردیم و مدیر کار خانه با مشغله زیادی که داشت (فصل برداشت چای بود وخیل فروشندگانی که در کارخانه ازدحام کرده بودند) ما را پذیرا شدند وتمامی کار خانه اش را به ما نشان دادند که جا دارد از ایشان تشکر نمایم لاهیجان را به مقصد یوش ترک کردیم وبعد از گذشتن از رامسر وسایر شهرهای استان مازندران وارد چالوس شدیم بعد از اتراق چند ساعته ای در جنگلهای اطراف چالوس به حرکت خود ادامه دادیم تا به روستای زنگوله رسیدیم ازجاده چالوس خارج شدیم ووارد جاده ای شدیم که انتهای آن بعد از طی ۱۲۰ کیلومتر به آمل میرسید بعد از طی ۶۵ کیلومتر وارد روستای یوش شدیم زادگاه نیما یوشیخ پدر شهر نو وارد تنها سوپر روستا شدم وخیلی زود با صاحب آن آقا محسن اخت شدم خانه جنب مغازه اش را جهت اسکان شبانه به ما دادند هوا بیش از حد سرد بود وبخاری های آنها روشن بود یوش یکی از پر آب ترین روستاهای ایران است ودر هر نقطه آن آب جاری بود متاسفانه مانند تمامی روستاهایی که در این سفر دیده بودم عاری از جوانان بومی اش بود وزمینهای کشاورزی را رها کرده وبه تهران جهت کار رفته بودند روستایی که زمانی ۱۵۰۰راس گاو و گوسفند درآن مشغول چرا بوده اند اکنون لبنیات خود را از آمل وارد مینماید!!وچقدر دردناک است صبح روز بعد به خانه نیما رفتیم این خانه به همت میراث فرهنگی باز سازی گردیده بود و به موزه تبدیل شده بود خانه ای بزرگ که سه طرف آن با اتاقهای تو درتو احاطه شده بود وتمامی اسناد وعکسها ولوازم شخصی او در این اتاقها نگهداری می شد در صحن حیاط مقبره نیما وخواهرش بهجت الزمان اسفندیاری و مزار دیگری قرارداشت بعد از دیدن مزار نیما وگشتی در روستا مسیر خود را به طرف کرج ادامه دادیم ونرسیده به کرج وارد امامزاده طاهر شدیم در حال خوردن ناهار پیر زنی که نزدیک ما نشسته بود توجه ام را جلب نمود اورا شریک غذایمان کردیم به او گفتم برای دیدن مزار بنان و….آمده ام ایا میتوانی مزار آنها را نشانمان دهید ؟با پاسخ مثبت ایشان روبرو شدیم تمامی آنها را به ما نشان داد دلکش آغاسی بنان پوران عبد العلی وزیری احمد محمود احمد شاملو تقی ظهوری احمد عبادی گل نراقی و علی فردین وارد تهران شدیم وسه روز بعد به ساوه واز آنجا به تفرش وارد شدیم وبرسر مزار پروفسور محمود سحابی اسوه علم ودانش حاضر شدیم مردی که تمامی لحظات زندگیش با مطالعه سپری گردید تفرش را به مقصد دزفول پشت سر نهادیم وبالاخره بعد از۲۸ روز با استقبال خیل موتور سواران دزفولی وارد دزفول شدیم!حق یارتان باد محمد حسن مجدی نسب

DSC_0025 DSC_0028 DSC_0060 DSC_0045 DSC_0055 DSC_0067 DSC_0083 DSC_0074 DSC_0086 DSC_0119 DSC_0189 DSC_0089 DSC_0124