بخش اعظمفرهنگ وادب هر ملتی را فرهنگ عامیانه یا فولکور یک میسازد که خود مردم عوام آنرا ساخته و پرداخته اند . از طرفی نوع بشر علاوه بر داشتن حواس ظاهری وتجربی (قوای بینایی،شنوایی و…)به حواس باطنی مثل قوه ی تمیز ،گفتار ،تخیل و… نیز مجهز است .طبق یافته های باستان شناسی حتی بشر اولیه هم ازنیروی تخیل خود بهره برده است اکنون زمان بحث را میلیونها سال به جلو می آوریم تا به سده ها وده های اخیر برسیم که یکی از سرگرمیهای مردم شنیدن وساختن قصه ها ومتل هایی بود که نسل به نسل به دست آنها رسیده بود و این داستانها بخش جذاب وهیجان انگیز اوقات فراغتشان را پر میکرد .وعنصر خیال برای جذاب کردن وایجاد هیجان وحتی آموزش شنوندگان در خلال داستانها راه می یافت ومنجر به خلق وقایع باور ناپذیر وموجوداتی خارق العاده می شد که با منطق عقلی وعینی وحواس تجربی انسان تطابق ندارد وبه عبارتی عقل آنها را باور نمی کند اما ازنظر احساس خواستنی وپذیرفتنی است. شاهد مدعا اینکه در زمان حاضر که بشریت در اوج تولید علم وفناوری و تکنولوژی است وحتی کار به جایی رسیده است که افرادی منکر متافیزیک ومابعد الطبیعه هستند ،کتابهای هری پاتر به پر فروش ترین کتابها تبدیل می شود وفیلمهای سینمایی مثل ارباب حلقه ها ،ماتریکس ، ترمیتاتور ۴ ،جنگ ستارگان و خیلی دیگر از فیلمهای ژانر وحشت طرفداران فراوانی در سراسرجهان می یابند که اینها هم به نوبه ی خود جزوناباورانه هااز نوع جدید هستند وسوال این است که چرا این آثار جوایز سینمایی میگیرند؟ چرا اینهمه بیننده وخواننده وشنونده دارند ؟ در حالیکه به زعم بعضی اشخاص بیهوده اند.
از سوی دیگر بجز عوام ،در ادبیات ایران وجهان وجود موجودات فوق طبیعی غیر قابل انکار است در شاهنامه به سیمرغ و اسفندیار رویین تن و اکوان دیو ودیو سفید مازندران یا در ادبیات حماسی یونان به « آشیل »ودر کشورهای اسکاندیناوی«بالدر»ودر آلمان «زیگفرید»و…بر می خوریم که نمود بیرونی ندارند .آیا باید به دلیل غیر واقعی بودن این موجودات ویا کهنه بودن این آثار ،تمام گنجینه ی ارزشمند فرهنگ وهنر وادب یک ملت را کنارگذاشت یا نادیده انگارید؟ آخر سخن اینکه درپس این داستانها وقصه های ناباور نکاتی آموزشی از جهت اخلاق وتربیت وزندگی دنیوی واخروی نهفته است که خوانندگان وشنوندگان آنها بسته به دریافت خود از آنهابهره مند میشوند من باب مثال از همین داستان (بمبره تررو ) میتوان این نکات را برداشت کرد ؛ارزش کار وکسب ،سحرخیزی برای انجام امورات ، وقت شناسی ،اعتماد نکردن به هرکسی ،همدلی ویاری رساندن به یکدیگر (آنجا که مردم به داد مشهدی رضا می رسند ) و….
البته در شرایط فعلی جهان وهزاران درد ودغدغه ای بشریت ،می توان به مسائل مهمتری هم پرداخت ودر آخر هر چیز کهنه ای بی ارزش نیست والا وجود موزه ها وکتب تاریخی توجیه پذیر نخواهد بود.