شهروند کارمند: زورگیران تمام سوراخ سمبه های کارمند را می گردند، اما فقط قبض آب و برق و دفترچه قسط پیدا می کنند. شهروند کارمند حال ندارد واکنشی نشان دهد.
شهروند دهه پنجاه: تا جایی که می تواند کتک می خورد اما پولش را حفظ می کند.
شهروند دهه شصت: تا جایی که می تواند کتک می خورد و پولش را هم از دست می دهد.
شهروند دهه هفتاد: از داخل موبایلش، اپلیکیشن ضد زورگیری را فعال می کند. این اپلیکیشن با تقلید صدای یک مرد خشن ابتدا سعی می کند زورگیرها را بترساند و در همین حال به پلیس نیز زنگ می زند.
مسئول مربوطه: حضور زورگیران در سطح شهر را تکذیب می کند، زورگیران نیز با گذاشتن چند یادگاری روی بدن مسئول، حضورشان را تایید می کنند.
یکی از مسئولین: به زورگیران قول استخدام رسمی همراه با بیمه و مزایا می دهد. زورگیران سلاح بر زمین می گذارند و روی ماه مسئول را می بوسند.
پلیس: زورگیران را بخاطر پوشش بد و خارج از عرف بازداشت می کند.
شهروند کم درآمد: بجای پول، برای زورگیرها کار می کند.
شهروند پردرآمد: به زورگیرها پول می دهد و آنها را استخدام می کند.
شهروند متوسط درآمد: به زورگیرها می گوید پرنده پشت سراشان را ببینند، وقتی زورگیرها بر می گردند پا به فرار می گذارد.
شهروند فیلسوف: سعی می کند از شیوه سقراط استفاده کند و با سوال کردن ذهن مخاطب را به تفکر وا دارد. به همین دلیل به زورگیران می گوید: چرا زورگیری می کنید؟. زورگیران در ابتدا از شنیدن این سوال هنگ می کنند اما بعد از چند ثانیه جواب را با استفاده از روش استدلال استقرایی و به صورت کاملا علمی و عینی به خورد فیلسوف می دهند. فیلسوف بعد از شکسته شدن سومین دندانش متوجه جواب می شود و فریاد می زند: یافتم، یافتم.
شهروند جامعه شناس: به زورگیران توضیح می دهد که آنها قربانی فقر و شرایط بد جامعه هستند. سپس چیزهایی از مارکس و انگلس می گوید. زورگیران فکر می کنند او شیرین عقل است و به حال خودش رهایش می کنند.
شهروند روشنفکر: سعی می کند با زورگیران وارد مذاکره شود، اما زورگیران اقتدارگرایانه گفت و گو را مغلوبه می کنند و یک لایک بزرگ به روشنفکر نشان می دهند.
شهروند کمونیست: به زورگیران توضیح می دهد که آنها جزو قشر توده و پایین دست اجتماع هستند که حقشان توسط امپریالیسم خورده شده است، پس باید زورشان را در جهت دیگری صرف کنند. اما زورگیران چیزی از این حرف ها متوجه نمی شوند و می گویند: این حرفا واسه زورگیر تمبون نمی شه، یا باید پول بدی یا اینکه باید پول بدی !
نقل از مجله “خط خطی” ـ شماره بیستم ـ بهمن ۹۱ ـ به قلم محسن پوررمضانی
خیلی جالب بود و پر از مفهوم