دیوی به نام ویزای شینگن
نگاه چند گردشگر خارجی درباره ایران
دلبری ابرها در بهار عجیب ۹۹ (عکس)
۱۴ اردیبهشت بعد از ترک خانه به سمت ترمینال جنوب حرکت کردم و بعد از تهیه بلیط کاشان سوار بر اتوبوس به سمت دیار مرد به نام ایران زمین “امیر کبیر” حرکت کردیم. بعد از طی ۳ ساعت راه و در حوالی غروب به کاشان و محل قرار با دایی عزیزم آقای محمد علی مجدی […]...
بازرگانی آلمانی برای یک معامله بسیار ارزشمند در حال ترک خانه ورفتن به فرورگاه بود در این اثنا بریک نگهبان خانه اش سراسیمه جلوی اورا گرفت وبه او گفت دیشب خواب دیدم هواپیمای شما سقوط کرده وشما مرده اید بدون اعتنا به این حرفها عازم فرودگاه گردید ولی با سماجت بریک مواجه شد وبا تاخیر […]...
این مثل در رابطه با کسانی به کار می رود که بی سواد صرف هستند، معرفت ندارند و خلاصه قوه دراکه و تشخیص آنها تا آن اندازه ای ضعیف است که حتی دو کلمه ی ساده «هر» و «بر» را که شبانان می شناسند و محل به کار بردن آن دو را نیز می دانند […]...
قصه خر مربوط به خانواده دزفولی است که یک پسر دم بخت دارند .یک شب که پدر ومادر مشغول حرف زدن بودن (پسر خودرابه خواب زده )زن به مرد میگه پسرمان بزرگ شده باید زن بهش بدیم .مرد میگه که فعلا وضع مالیم خوب نیست بایدصبرکنیم زن میگه بیایکی از”خرها” رابفروشیم وخرج عروسی کنیم.بعدازمدتی حرف [&hell...
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام او از تو نگهداری خواهد […]...
۱- در زمان قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکسالعمل مردم را ببیند، خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این […]...
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود؛روی تابلو خوانده می شد:«من کور هستم،لطفا کمک کنید.» روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت،نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور […]...
۱- طلبه جوان و دختر فراری شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر […]...
مجوعه پنجم از آثار خودم و پیشکش میکنم به خوانندگان محترم سایت امیدوارم که مورد قبول واقه بشه – جهت دیدن عکس ها در سایز بزرگ بر روی آن کلیک کنید
در یک دبستان چینی برای دور نگاه داشتن سر کودکان از روی کتاب از میله های مخصوصی استفاده می شود. این عمل باعث جلوگیری از صدمه وارد شدن به چشم کودکان می گردد. از طرف دیگر برای درست ایستادن هم ترفند هایی بکار گرفته می شود که در عکس های این آلبوم خواهید دید....
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت ، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی … گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!” گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده […]...
هیچوقت نتونستم مثل فیلما شیک مسواک بزنم! هر بار مسواک میزنم کم مونده از گوشام کف بزنه بیرون . . . آدم های قد بلند را برای خودشان دوست داشته باشید، نه به خاطر اینکه دستشون به کابینت های بالایی میرسه !!! رونوشت به مامانم :دی . . . یک بار رفتم استخر با دوستم. […]...
در یک دزدیِ بانک در چین، دزد فریاد کشید: همه شما که در بانک هستید، حرکت احمقانه نکنید، زیرا پول مال دولت است ولی زندگی به شما تعلق دارد!! همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند. هنگامی که دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که (مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پیرتر […]...
امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومان . یه ده هزار تومنی داد! سه تا پنج هزار تومنی داد! پنج تا دو هزار تومن داد! پونزده تا هزاری! یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت،نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه! طفلی خودشو کشت ۵۰ تومن منو جور کرد! . . . […]...