نام پدر: مرحوم خواجه سلطان علی
نام همسر: خانم طیبه پور ملک
نام فرزندان: مریم – مرجان
شغل:
نام پدر: مرحوم خواجه سلطان علی نام همسر: خانم طیبه پور ملک نام فرزندان: مریم – مرجان شغل:
نام پدر: مرحوم خواجه سلطان علی
نام همسر: خانم طیبه پور ملک
نام فرزندان: مریم – مرجان
شغل:
ایشان پسر عموی پدر م بودند بسیار فامیل دوست و با جوانان صمییمی بودند .
یادم می آید زمانی در منزل ایشان یک میز پینگ پنگ قرار داشت و ایشان با من و پسرعمه های که بچه برادر ایشان بودند تماس می گرفتند و با هم بازی می کردیم و لذت می بردیم.
خداوند روح ایشان را با سرور و سالار شهیدان محشور بفرماید.
خدا رحمت کنه پدر بزرگمو فرد سخاوتنمدی بود و به همه کمک می کرد باید ایشون رو اسوه ی خور قرار دهیم.
و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید.
اندوهم در غم از دست دادن چنین پدربزرگ بزرگواری در واژه ها نمی گنجد.و ازپرودگار برای پدر بزرگ عزیزم روحی شاد و ارام طلب میکنم.
پدرم تنها کسی بود که باعث شد بفهمم بدون شک فرشته ها هم میتوانند مرد باشند.
پدرم مرحوم حاج حبیب مجدی نسب هم پدری دلسوز وبا مسئولیت وهم دوست ورفیقی مهربان برای خانواده وهم اقوام ودوستان بود.بسیار اقوام دوست بود وهمیشه به احترام از اقوام یاد می کرد. .خداوند روح تمامی رفتگان را قرین رحمت خود کند.
زانو زدن زیباست اگر به خدمت بوسیدن خاک پای پدر باشد.
از دست دادن پدر خیلی خیلی سخت است و تحمل مرگ پدر صبری الهی را می طلبد.
پدرم مرحوم حاج حبیب مجدی نسب مردی بسیار خیرخواه و فامیل دوست ومهربان بود.یاد و خاطره ی پدر عزیزم را در نبودش گرامی میدارم و از خدای متعال برایش روحی شاد و ارام طلب میکنم.
جنگ شد وبه دزفول امدیم هنوز منزل ما در دست کمیته بود به همین دلیل مدرسه ای را به ما واگذار کردند تا زندگی کنیم از قضا ان مدرسه روبروی منزل مرحوم حاج حبیب بود برای اولین بار بود که ایشان را می دیدم با تعجب به او نگاه کردم اخه منو یاد دکتر شریعتی انداخته بود .هیچ وقت یادم نمی رود خوبی های ان مرحوم وخانم محترمش را برای حمام کردن همیشه به منزل ایشان می رفتیم و ایشان هیچ گاه از این موضوع ناراخت نبودند بلکه با مهربانی با ما رفتار می کردند هرگز خوبی ومحبت ان مرحوم وهمسر مهربانش را از یاد نمی برم وبرای علو درجاتش دعا می کنم .