مرداد ماه سال ۱۳۷۸به اتفاق همسرم پروانه مجدی نسب ودخترم نسرین از ساعت ۶ صبح تا ۶ بعد از ظهر اکثر روستاهای اطراف کرج را گشتیم ولی نتوانستم منزل او را پیدا کنم لاجرم به تهران برگشتم فردای آن روز جستجو را مجددا شروع کردم از هر کسی آدرس ونام او را می پرسیدم اظهار بی اطلاعی می نمود بهت زده شده بودم چگونه ممکن است شخصیتی را که تمامی جهانیان او را می شناسند برای اینان گمنام باشد بالاخره یک قصاب به دادم رسید وآدرس را دادند باید به روستای احمد آباد مستوفی می رفتم چندین روستا به نام احمد آباد رفته بودم ولی این روستا برایم نام تازه ای بود پس از دو ساعت رانند گی به روستای مورد نظر رسیدم نگا ه های نا آشنا وکنجکاو بیشتر مرا ترغیب می نمود تا به مقصود خود برسم خانه مورد نظر را پیدا کردم وزنگ آن را به صدا در آوردم ولی درب را باز ننمودند مجددا زنگ را به صدا در آوردم ولی افسوس به شد ت متاثر شدم این همه زحمت و….ناگهان خانمی سی وپنج ساله درب را باز نمودند متعجبانه ما را نگاه می کردند سلام کردم وبه ایشان گفتم ما ۷۰۰کیلومتر راه طی کرده ایم ودو روز را هم برای پیدا کردن اینجا وقت صرف نموده ایم از نگاه سنگین اش پیدا بود که پذیرای ما نیست با میانجیگری همسرم وارد خانه یا به عبارت صحیح تر وارد باغ شدیم باغی که به نظرم حدود دو تاسه هکتار وسعت داشت ودر انتهای آن ساختمان دوطبقه ای که شاید ۷۰ سال قدمت داشت خود نمایی می کرد درب ساختمان قفل بود ومنتظر ماندیم تا خانم با دسته کلیدی از راه رسیده ودر را برایمان باز کردند وارد ساختمان شدم ناگهان مزار او جلوی چشمانم هویدا گردید شوکه شدم باورم نمی شد بالای مزار نخست وزیری باشم که جهانیان به وجودش افتخار می کردند کنار مزارش نشستم خاک های روی مزارش را با دستانم پاک نمودم نوشته روی مزارش را خواندم { آرامگاه ابدی دکتر محمد مصدق} واز اعماق قلبم برای او گریستم وبه او گفتم جناب دکتر موقعی که شما را از نخست وزیری با یک کودتای آمریکایی خلع کردند من هنوزدر این کره خاکی پا نگذاشته بودم ولی تمام جزییات زند گیت را از بدو تولدت تا زمانی که در باغ خودت آرام گرفتید به یاد دارم به یاد دارم که چه زحمات کمر شکنی برای ملت ایران کشیدید به یاد دارم به خاطر پاکی وصداقت بی نظیرت مانند خاری در چشمان دشمنانت بخصوص انگلیس که با درایت وسیاست خاص خودتان او را از کشور عزیزمان بیرون کردید بودید به یاد دارم چند ین بار قصد ترور شما را نمودند ولی خواست خدا چیز دیگری بود به یاد دارم وقتی وزیر امور خارجه ات دکتر فاطمی این مرد وطن دوست وبی همتا در جلسه رسمی دولت پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را دادند وبعدها به اتهام این کارش او را با ۴۰درجه تب اعدام کردند بلادرنگ پذیرفتی و با چه مشقت های طاقت فرسایی این کار عظیم را به سر انجام رساندید به یاد دارم به آمریکا رفتید تا به شکایتی که انگلیسی ها از کشور شما کرده بودند دفاع نمایید ولی شما با دلایل محکمتان شورای امنیت را فاقد صلاحیت برای رسید گی به این دعوی دانستید وبار دیگر پوزه انگلیس را به خاک مالیدید اما دشمن زهر خورده ات بیکار ننشستند وشکایت خود را به دادگاه بین المللی لاهه بردند به یاد دارم چقدر تلاش نمودید تا مدارک قابل قبولی برای دادگاه لاهه مهیا نمایید وچقدر نگران سر انجام این کار شگرف بودید چون این آخرین تیر دشمن زخم خورده ات بود وبالاخره وارد هلند شدید وسخت نگران مدارکی بودی که با خود برده بودید نگران سرقت آنها وروزی که وارد دادگاه شدی تمام جهانیان به شما چشم دوخته بودند دقایقی زودتر از موعد مقرر وارد دادگاه شدید وبه محض ورود عملی انجام دادید که بهت جهانیان را بر انگیختید کاری کردید کارستان روی صندلی خودتان ننشستید وروی صندلی نماینده انگلیس جا گرفتید حضار در دادگاه متعجبانه شما را نگاه می کردند و شما خم به ابرو نیاوردید پس از دقایقی نماینده انگلیس وارد شدند ولی شما جای او را اشغال کرده بودید وقتی برای این موضوع رییس دادگاه از شما سوال نمودند چنان جوابی به ایشان دادید که بعد از گذشت ۵۰ سال هنوز آن جمله شما تازگی دارد شما به ایشان گفتید من صندلی ایشان را برای دقایقی اشغال کردم چقدر پریشان شده اند پس ما چه کنیم که کشورمان را سالهاست اشغال نموده اند با دفاعیات تاریخی خودتان با اینکه رییس دادگاه انگلیسی بودند کشور خودت را پیروز این میدان کردید و سر افرازانه به میهن عزیزت باز گشتی وسرانجام پس از زحمات بی شمارت ۲۹ اسفند ماه نفت ایران را ملی کردید به یاد دارم وقتی دشمنانت از هر نظر خود را شکست خورده دیدند در فکر خلع شما از نخست وزیری افتادند وبا دلارهای امریکایی وگردآوری الوات تهران به سرکردگی شخصی به نام شعبان بی مخ وحمایت تانک ها به منزلت یورش آوردند وشما را که نخست وزیر قانونی ایران بودید در تاریخ۱۳۳۲/۵/۲۸ درست در چنین روزی خلع کردند ودر دادگاهی فرمایشی در باغ سلطنت آباد به سه سال زندان محکوم کردند!!ومحمد رضا شاه را که از کشورش فرار نموده بود به مملکت برگرداندند پس از تحمل سه سال زندان شما را به ملک خودتان در احمد آباد مستوفی تبعید کردند از پیرمردی مثل شما به شدت در هراس بودند به یاد دارم به مرحوم ایت الله طالقانی که در زندان بودند پیغام داده بودید کاری کنید که من هم پیش شما در زندان باشم ولی در جواب شما گفته بود این کار از ما ساخته نیست وسرانجام روز ۵شنبه ساعت ۴:۳۰دقیقه بامداددر سن ۸۷ سالگی در اتاق شماره ۶۲ بیمارستان نجمیه تهران براثر بیماری سرطان طعم آزادی را چشیدی! قسمت شما این بود مانند تمام قهرمانان تاریخ در تنهایی بمیرید و در تنهایی به د یار حق بشتابید وحتی به وصیت شما دایر بر اینکه شما را کنار شهدای ۳۰ تیر دفن نمایند اعتنایی ننمودند ودکترسحابی شما را غسل دادند ودر تنهایی به خاکت سپردند به یاد دارم پس از پیروزی انقلاب با همت مرحوم آیت الله طالقانی مراسم بزرگداشی بعد از سال۱۲ برایت برگزار کردند و۱۰۰۰۰۰۰نفربرسر مزارت گرد آمدندودیگر هیچ ! با دستی که به شانه ام از طرف همسرم زده شد به خود آمدم بلند شدم واز ساختمان باز دید کردم در یک اتاق صندلی های چوبی ومیز بزرگی در وسط اتاق به چشم می خورد خدا میداند چه کسانی روی این صندلی ها جلوس نموده اند عکس های دکتر مصدق وفرزندان ومادرش زینت بخش دیوارهای اتاق ها بودند موقعی که خواستم باغ را ترک کنم از خانم پرسیدم شما با دکتر چه نسبتی دارید گفتند دختر آشپز ایشان هستم وسرایدار این باغ میباشم سراغ نزدیکان دکتر را گرفتم گفتند تمام ایشان فوت کرده اند با دلی گرفته وغمناک آنجا را ترک کردم فردای آن روزدر تهران به خیابان فلسطین(کاخ سابق) رفتم وخانه ایشان را پیداکردم میدانید چه دیدم؟ خانه این مرد کبیر را خوابگاه دانشجویی دختران کرده بودند وخودشان نمی دانستند در کجا زندگی می کنند اگر این خانه در یک کشور دیگری بود بر او چنین جفا می کردند؟ جمال عبدالناصر رییس جمهور فقید مصر گفته بود برای ملی کردن کانال سوئز از دکتر مصدق الگو گرفتم ویکی از سیاستمداران بنام انگلیس می گوید خسارتی که دکتر مصدق به کشور ما وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به ما وارد نمود بیشتر بوده است در خاتمه سخنی از ایشان نقل می کنم ونوشته خود را به پایان می برم :تسکین افکار به توقیف وتبعید وشدت عمل فراهم نمی شود وهر چه از این قبیل کارها بشود نتیجه معکوس می دهد وسر نوشت چه بازیهای عجیبی با مردم می کند شعبان بی مخ در غربت درست در ۲۸مرداد یعنی همان روزی که خانه دکتر مصدق را ویران کردند در گذشت محمد رضا شاه در سالهای آخر عمرش در بدر وآواره گردید وبا وضع فجیعی از نظر جسمی در کشوری غریب به خاک سپرده شد روانت شاد باد ابر مرد تاریخ ایران