زینب بنت علی !اینک تونه یک عباس که هزاران فدایی اقتدا کرده به عباس داری .آنان که قسم به خون و جان خویش خورده اند که نگذارند حتی یک آجر ازحریم حرم ات ،کم شود.آنان که خواب آشفته ی تکفیریها و داعشی های مزد بگیر اسراییل و اذنابش را برآشفته اند .وآوازه ی دلیر مردیشان لرزه بر صحابه ی یزیدیان زمانه افکنده است
شهادت درراه دفاع اهل بیت،فقط هنر چنین مردانی است وبس.زیرا که در مسلخ عشق جز نکو را نکشند.شهادت گوارای وجودتان باد.
اینک دراربعین سردار مدافع حرم پاسداررشید اسلام «حاج احمد مجدی»درروز پنج شنبه ۹۴/۱۲/۲۰ دربهشت زهرای اندیمشک ،ازساعت ۱۴الی۱۷ گردهم می آییم. و از حضورسروران گرامی وهم چنین دراین ایامی که باخانواده ی شهید همراهی و همدلی کردند قدردانی می کنیم .
گفتی : بر میگردم
گفتم : کی ؟
گفتی : وقتی لک لکها بیایند و بوی شکوفههای نارنج از شاخها سرازیر شود.
گفتم : اگر نیامدی چه ؟
گفتی : مگر میشود باران نبارد ؟
گفتم : نه
گفتی : پس به آسمان ایمان بیاور و رفتی…
لک لکها باریدند، شکوفههای نارنج بی لبخند پژمردند، باران گرفت، تگرگ بارید، برف آمد، اما تو ؟….
شهید عشق////
از آسمان قونیه برایم بنویس.
هنوز آیا خورشیدش بر شانه ی تبریز صبح میکند نمازهای شما را؟
چه خبر از سوارهای معطر به گیسوان صبور تو، که از راه دمشق به چیدن آفتاب رفتهاند؟
حاج احمد!!!
نمیخواهی چیزی از مولانا برای ما بخوانی حالا که عشق را شهید کردهاند؟…
دارم اشکهایم را از قبل روانه میکنم برای شبهایی که میایی لبه ی چاه مینشینی و من نیستم.
من هر چه را که میتوانستم گذاشتم و گذشتی. حالا تمام شانههایم را هم که شمع بچینم و دستهایم را فانوس بیاویزم، قلب من ت…… قسمت دنیا خواهد بود…
این نامه را میگذارم، روی همان نامههایی که نخواندی و رفتی. ..
چشمم را چراغی روشن کردهام و خیابانها را تا جایی که به جایی نرسیدهاند، دنبال نسخهای که پیچیدهای در شعر و ریحان، گشتهام.
نه! هیچ داروخانهای خط شما را نمیتواند بخوان حکیم!