از چندین ماه پیش مترصد فرصتی بودم تا با اولین معلم زن خاندان مچدی صحبت و گفتگویی داشته باشم.امسال سعادتی دست داد ایام فاطمیه برای مراسم روضه خوانی فریده خواهرم تهران باشم و ایشان را از نزدیک زیارت کنم.و درس تواضع و فروتنی را از محضر ایشان تا حدودی بیاموزم. بانویی بسیار محترم و بزرگوار که جا دارد در ابتدای سخن از ایشان بخاطر قبول زحمتی که کشیدند و ما را یاری دادند صمیمانه تشکر و قدر دانی نمایم.تلفن ایشان را از برادر بزرگوارشان دکتر احمد مجدی که مفتخرم وی را به عنوان اولین دکتر خاندان مجدی حضور سبزتان معرفی نمایم گرفته و به ایشان زنگ زدم.خودم را معرفی و هدفم را از این تماس برایشان توضیح دادم.برخوردی بسیار گرم و صمیمی داشتند.واظهار داشتند منتظر تماسم بوده اند چون ظاهرا دکتر ایشان را در جریان قرار داده بودند.وقت ملاقاتی از ایشان خواستم.با نهایت مهربانی ما را برای شام دعوت کردند ولی بنده با توچه به کمی وقت ایشان را به مراسم روضه و ناهار و سپس مصاحبه دعوت کردم تا یک تیر داشته باشیم برای سه هدف.روضه و دیدار ایشان و انجام مصاحبه.ایشان در شهر اندیشه کرج ساکن هستند وبایستی مسافتی در حدود دو ساعت و نیم با ماشین طی کنند تا به مقصد و نزد ما برسند.با قبول کردن پیشنهادم از طرف این بانوی بزرگوار بی اختیار به یاد سخن مادر افتادم که میگفت :معرفت نه درس میخواد نه کلاس.نعمتی خدادادی است که خداوند عالم به هر کسی نمیدهد.صبح روز پنج شنبه اولین مستمعی که دق الباب نمودند ایشان بودند.و درست در همان ساعتی که مقرر کرده بودند حضور پیدا کردند. پس از مراسم روضه و نماز و نهار هنگام صرف چای هدفم را از این مصاحبه که همان شنا ساندن اولین های فامیل به خاندان خصوصا جوانان فامیل است با ایشان در میان نهادم.ایشان با حوصله و بردباری خاص خودش با کمال تواضع و یا بهتر بگویم شکسته نفسی به سوالاتم پاسخ داد .
لطفا خود را معرفی نمایید
بنده مهین مجدی فرزند مرحومین حاج عبدالمحمد مجدی و فاطمه سلطان مجدی یا دزفولیان هستم.
۲-چرا میفرمایید یا دزفولیان؟
مرحوم مادرم به هنگام ازدواج با پدرم دارای شناسنامه نبوده وپس از ازدواج هنگامی که بابام برای ایشان شناسنامه میگیرد فامیل ایشان به نام مجدی ثبت میشود.جالب اینجاست که شناسنامه مادر را ده سال بزرگتر میگیرند.مادرم از خانواده دزفولیان است. وبعدها یکی از عموهای مادرم به نام ملک اسا تغییر فامیل میدهد
۳-چه جالب.پس شما با مرحوم دکتر ملک اسا نسبت فامیلی دارید؟
بله.خداوند ایشان را قرین رحمت خود فرماید.دکتر ملک اسا پسر عموی مرحوم مادرم بودند.
۴-فرمودید هنگامی که پدرم برای مادر شناسنامه میگیرد .کمی سخن تان برایم مبهم است.مگر مادرتون در هنگام ازدواج شناسنامه نداشته؟میشه واضح تر برایم توضیح دهید؟
نه نداشته.مرحوم مادرم در ۹ سالگی برای بار اول ازدواج میکند.دست تقدیر او را که دختر بچه ای بیش نبوده در ۱۱ سالگی بیوه میکند.بعد از فوت شوهر.برادر شوهر با وجود داشتن زن و سه بچه به خواستگاری ایشان میرود و علیرغم تمام موفقت ها و مخالفت ها مادر به عقد و ازدواج ایشان در می اید.
۵-ایا پدر و مادرتان با هم نسبت فامیلی داشته اند؟
بله.خاله زاده بوده اند.یعنی مادربزرگ مادرم با مادر پدرم دختر خاله بوده اند.
۶-مهین خانم چند خواهر و برادر هستید؟
مرحوم حاج اقا از ازدواج اول خودش چهار پسر و سه دختر و نتیجه ازدواج ایشان با مادرم سه پسر و سه دختراست که جمعا سیزده خواهر و برادر هستیم.
۷-چند نفر از شما دارای تحصیلات عالیه و دانشگاهی دارید؟
احمد که دکترای داروسازی دارد.مجیدوکیل عالی رتبه دادگستری است و هر دو ایشان ساکن کرج هستند.وخودم که فوق دیپلم دارم.
۸-ایا همگی خواهر و برادران در قید حیاتند؟
خیر. رحیم برادرم که ساکن دزفول بود چند سال پیش فوت کردند.از ایشان دو فرزند دختر و پسر به جای مانده که هر دو الان در مقطع فوق لیسانس مشغول به تحصیل هستند.
۹-متولد چه سالی هستید؟
خنده ای شیرین و مهربان میکندو با شوخی جواب میدهد سوال سختی کردید.بنده متولد ۱۳۲۵ شمسی هستم و چهارمین فرزند مادرم میباشم.
۱۰-ایا نام معلم کلاس اول خود را به خاطر دارید؟
بله. اخداوند رحمتش کند. ایشان خانم تسلیم نام داشتند و همسر امرتضی شیخ بودند و جاری عمه ام نیز میشدند.
۱۱- در کدام دبستان مشغول به تحصیل بوده اید؟
دبستان نادری که نزدیک منزل حاج سید اسدالله نبوی بود.
۱۲-از هم کلاسی ها یا هم دبستانی های خود کسی را به یاد داریدیا بهتر بگم با کسی رابطه دارید؟
خانم ها ایران و مهری ومهرانگیز مجدی نسب هم دوره ای هایم بودند.دو هم کلاس و هم دبستانی هم داشتم که خواهر بودند.خانم ها پروین و طوبی خرمی.تا قبل از مهاجرت ایشان به کانادا با هم در ارتباط بودیم.این دو خواهر از اولین دختران دزفول بودند که به دانشگاه راه پیدا کردند.پروین در رشته ی مهندسی مکانیک و طوبی در رشته ی مهندسی کشاورزی قبول و ادامه تحصیل دادند.
۱۳-مهین خانم ،از استعداد و هوش وافرت سخن ها شنیده ام.خیلی دلم میخواد در این رابطه از زبان خودتون بشنوم.
با فروتنی و تواضع خاص خودش لبخندی میزند و میگوید:این ها نظر لطف خدا و بندگانش به من است.در اون دوران من از شاگردان برگزیده و نخبه شهر محسوب میشدم.یادم میاد در دوران دبستان که بودم مرحوم بابام کتابهایی چون گلستان و بوستان سعدی را بهم میداد که جلو دوستانش بخونم.من سلیس و روان میخوندم و بزرگترها لذت میبردند.گفتم گلستان ،شاید جالب باشه براتون بگم که در دوران ابتدایی رییس فرهنگ اون زمان مرحوم اقای خامسی برای تشویق کردنم شخصا کتاب گلستان سعدی را بهم جایزه دادند.
.
۱۶-ایا بعد از ششم ابتدایی یکسره به دبیرستان پا نهادید؟بله،اما اول دبیرستان را که خوندم و به پایان رسوندم،مرحوم بابام تحت تاثیر سخن این وان نذاشت ادامه بدم.زمون ما مدرسه رفتن دختران صورت خوشی نداشت.یه سال خونه نشستم ولی بالاخره حاج اقا راضی شد که تا دیپلم ادامه تحصیل بدم.و سال ۱۳۴۳ موفق شدم دیپلمم را از دبیرستان ایراندخت به مدیریت خانم گوهر پرویزی بگیرم.و شق القمر کنم.
۱۷-مشوق شما برای ادامه تحصیل چه کسی بود؟
برادران خصوصا مرحوم داداش رحیم و مرحوم مادرم .خداوند درجاتش را عالی کند.خیلی دوست داشت بچه هاش درس بخونند.
۱۸-چه سالی به استخدام اموزش و پرورش در امدید؟
.خرداد۴۳ دیپلم گرفتم ومهر ۴۳ به استخدام اموزش و پرورش در امدم وسال ۷۳ نیز باز نشسته شدم.
۱۹-در این سی سال فقط تد ریس کرده اید؟
خیر،بنده در این سی سال تجربه تدریس،معاونت،کفیل و مدیریت را داشته ام.بیست سال در دزفول و ده سال در کرج و تهران خدمت کرده ام.
۲۰-مهین خانم قصد ورود به دانشگاه را نداشتید؟
چرا. اتفاقا خیلی مشتاق بودم در دانشگاه تهران قبول بشوم هر چه هم احمد داداشم میگفت اهواز شرکت کن قبولی ات قطعی است،بنده قبول نمی کردم..اما زمان ما برای قبولی در دانشگاه تهران می با یست زبان انگلیسی را فول باشی.متاسفانه در دزفول به تنها درسی که اهمیت داده نمی شدهمین زبان بود وکمبود یا نبود معلم با تجربه زبان هم خیلی به چشم میومد. این دو عامل باعث شده بودند که در کنکور در تمام دروس موفق ظاهر بشوم ولی نوبت به زبان که میرسید کار خراب میشد.یکی از علل راه نیافتن به دانشگاه تهران همین ضعیف بودنم در درس زبان بود.
۲۱-پس فوق دیپلم تان را از کجا گرفتید؟
فوق دیپلم را ضمن خدمت و از طریق اداره اموزش و پرورش گرفتم.
۲۲-اگر زمان به عقب باز گردد چه شغلی را برای خود انتخاب میکنید؟
بدون هیچ تامل و درنگی می گوید:معلمی.عشق به بچه ها ،داشتن رابطه با والدین انها و این که واقعا معلمی شغل انبیا است همه دست به دست هم داده اند که عاشق شغلم بوده و باشم.
۲۳-شغل معلمی چه نقشی در زندگیتان داشته است؟
روابط اجتماعی ام را تقویت کرده و نگاهم را به جامعه و مشکلات ان باز تر کرده است.
۲۴-چه عاملی باعث شد که زاد گاهتان را ترک کنید؟
جنگ و جنگ وجنگ.بنده تا سال ۶۳ علی رغم تمام مشکلات در دزفول بودم ولی بالا خره به خاطر مادر مجبور شدم ترک وطن کنم و ساکن کرج شوم.اما به زادگاهم عشق و علاقه خاصی دارم .
۲۵-ایا مایل هستید برای زندگی کردن مجددا به دزفول باز گردید؟
علی رغم عشق و علاقه ای که به زادگاهم دارم در این رابطه جوابم منفی است.
۲۷-چرا؟
چون در سفرهایی که به دزفول داشته یا دارم تداخل فرهنگی عجیبی میبینم.دزفول چون سابق یکدست و دست نخورده نیست.از طرف دیگر ما در اینجا امکاناتی داریم که در دزفول به راحتی نمی توان به انها دست پیدا کرد.
۲۸-مبلغ حقوق اولی تان را به یاد دارید؟
بله.کاملا.۳۰۰ تومان بود که در عرض چند ماه پس از استخدام به ۵۰۰ تومان رسید.
۲۹-زمانی که اولین حقوقتان را دریافت کردید چه احساسی داشتید؟
با خندده میگوید :احساس خاصی نداشتم.همان طور که بزرگان خاندان میدانند خانواده ما جزو خانواده های مرفه ان زمان بود.ما از لحاظ مادی در سطح بالایی بودیم و ۳۰۰ تومان انچنان چنگی به دل نمیزد ولی خوب ،بالاخره استقلال مالی و دست در جیب خود داشتن هم بی لذت نیست.
۳۰-خانم مجدی،اگر قرار باشد بالا ترین نمره ی یک فرد موفق ۱۰۰ باشد ،شما چه نمره ای را به خود میدهید؟
از لحاظ شغلی فکر میکنم لایق همان ۱۰۰ باشم ولی از لحاظ مدیریت اقتصادی فکر کنم نمره ی ۵۰ هم برایم نمره ی بالایی باشد.
۳۱-چرا؟
چون خیلی چیزها داشته ام که به لحاظ ضعف مدیریت اقتصادی انها را از دست داده ام.به طور مثال دو پلاک خانه ی ویلایی در تهران.
۳۲-شیرین ترین خاطره زندگیتان را برایم نقل میکنید؟
به جرات میتونم بگم امروز یکی از شیرین ترین روزهای زندگیم است و خاطره اش همواره در ذهنم باقی خواهد ماند.انسان وقتی بفهمد علی رغم عدم حضور در زادگاهش ،در یاد دوستان و فامیل باقی مانده و هنوز از یاد نرفته خیلی خوشحال میشود . بنده هم از این قاعده مستثنی نیستم و الان در کنار شما عمو زاده هایم شیرین ترین ساعات زندگیم رقم میخورد.ولی خاطره بسیار شیرینی هم دارم که برمیگردد به سال ۵۳.اون سال نیروهای ایران و عراق در مرز با هم درگیری داشتند.دولت وقت ان زمان بخاطر ارام نگه داشتن افکار و اذهان مردم خبر این درگیری ها را به جایی درز نمی داد.اتفاقا شوهر دو سه نفر از همکارانم ارتشی و به منطقه اعزام شده بودند.یه روز صبح یکی از همین همکاران را دل غمین و گرفته دیدم که تو دفتر مدرسه نشسته بود.ناراحتش شدم دست به اسمان بردم وگفتم:خدایا ۵ تومن نذر اقا سبز قبا هم جنگ تموم بشه هم ما به زیارت کربلا بریم.دو سه روز بعد صبح زود به مدرسه که رفتم همکارانم مرا غرق بوسه کردند وگفتند درگیری به نفع ایران تموم شده وجالب تر این که اقای قمشی داماد عمه ام که معاون استانداروقت بود زنگ زد و گفت:اسم شما و والده تان را بدون نوبت رد کردم که برین کربلا ودو سه روز بعد هم از فرمانداری دزفول قرعه کشی شد و اسم ما در اومد.خلاصه اون روز که ما دعا کردیم گویا همه ملایک با هم امین گفتند.
۳۳-به کربلا که رفتین.ایا خانه خدا هم مشرف شدین؟
بله ،این سعادت سال ۷۹ نصیب بنده شد. خدا را شکر.
۳۴-ایا سال مشرف شدن پدر و مادرتان به مکه را به یاد دارید؟
رفتن مادرم به مکه کاملا در خاطرم هست. ایشان با مرحوم مادرتان هم اتاق و هم سفر بودند .ولی مرحوم پدرم ۹۷سال پیش به این سفر رفتند.همان گونه که ایشان برایمان تعریف میکردند با شتر به سفر رفته اند و ۱۲ ماه رفت و امد سفر ایشان به طول انجامیده.
۳۵-با این تفاسیر فکر میکنم مرحوم حاج عبدالمحمد اولین یا جزو اولین کسانی از خاندان باشند که این توفیق را به دست اورده اند؟
من اطلاعی در این زمینه ندارم.
۳۵-حاج خانم،ایا میدانید اولین دختر از خاندان مجدی هستید که به شغل دولتی و معلمی روی اورده اید؟
بله،بعد از من هم خانم مهر انگیز مجدی نسب به استخدام اداره فرهنگ در امد.و شاید بد نیست براتون بگم اولین دختر از خاندان مجدی هستم که گواهی نامه رانندگی را گرفتم.من از سال ۴۵ ماشین داشتم و بدون گواهی نامه در خیابان های شهر جولان میدادم.یادم هست سال ۴۸ زمانی که برای دادن امتحان رانندگی رفتم افسر نگاهی بهم انداخت و گفت:پس تا حالا بدون گواهی نامه بودی و ما نمی دونستیم.در هر حال سال ۴۸ نیز موفق به اخذ گواهی نامه رانندگی شدم.
۳۶-شما با دکتر نسترن مجدی نسب نسبت فامیلی نزدیکی دارید اینطور نیست؟
بله. ایشان نوه ی عمویم هستند و من از همین جا خدمت ایشان و خانواده محترمشان خصوصا مادر محترمشان که بانویی بسیار متقی و بزرگوار هستند، عرض سلام و ارادت دارم.
۳۷-خانم مجدی ،خاندان مجدی بعضی از سالها در عرصه اجتماعی خوش درخشیده اند.ایا از موفقیت ها و کسب افتخار های ایشان چیزی به یاد دارید؟
بر کسی پوشیده نیست که یکی از اصیل ترین خانواده های دزفول،خاندان مجدی بوده و هستند.بزرگان ما همواره مشکل گشای اطرافیان،دوستان و همسایگان بوده اند.در همین راستا برمیگردیم به سال ۱۳۴۹.. یعنی سالی که طی انتخاباتی ازاد مرحوم حاج غلامرضا مجدی نسب با اکثریت ارا به ریاست انجمن شهر رسیدند و برادرم دکتر نیز به عنوان یکی از اعضای انجمن شهر ازسوی مردم انتخاب شدند واین اوج افتخار برای ما بود .امری بی سابقه .که دو تن از اعضای یک فامیل در انجمن شهر یا به اصطلاح امروز شورای شهر حضور داشته باشند.
۳۸-تلخ ترین خاطره زندگیتان چه بوده؟
با مطرح کردن سوالم بی اختیار اسمان چشم هایش ابری شد و شروع به باریدن کرد.سکوتی سنگین بر فضا حاکم شد.بعد از چند دقیقه با بغضی در گلو سکوت را شکست و گفت:مرگ مادرم در سال ۷۵.با مرگش احساس کردم دنیایم به پایان رسیده.مرگ مادر مرگ ارزوهایم بود.من تجربه مرگ برادر و پدر را نیز داشته ام ولی باور کنید با اینکه در زمان مرگ مادر قریب ۵۴ سال از خدا عمر گرفته بودم ولی احساس میکردم بال و پرم شکسته. مادر عمری طبیعی را سپری کرد..من بر این باورم همان طور که بچه ها در هر سنی که باشند برای والدین همان حکم کودک نوپا را دارند، عکس این قضیه هم صادق است یعنی هر چند سال که داشته باشی باز هم نیاز مند اغوش گرم مادری.
۳۸-فکر میکنم همین عشق و علاقه وافرتان به مادر سبب شده که با وجود داشتن سه شرط مهم برای ازذواج یعنی زیبایی و تحصیلات و خانواده به فکر ازدواج نباشید.چون از اطرافیان و همدوره ای هایت شنیده ام خیلی از جوانان شهر و فامیل هنگام خواستگاری از شما جواب منفی شنیده اند.
کاملا همین طور است که می فرمایید.
۳۹-حاج خانم ،دلیل عدم حضور تان را در همایش خاندان مجدی چه بود؟
من از برگزاری این همایش اطلاعی نداشتم و از من دعوت نشده بود.اگر عمری باقی بود در همایش بعدی حتما حضور خواهم داشت.فکر میکنم خیلی جالب و دیدنی باشد.
۴۰-از سایت خاندان مجدی دیدن میکنید؟
متاسفانه من به کامپیوتر و اینترنت اشنایی ندارم. اوازه سایت را از زبان احمد داداشم شنیده ام ولی از حالا به بعد با توجه به توضیحاتی که در رابطه با سایت برایم دادید از بازدید کنندگان سایت خواهم بود.
۴۱-از تشکیل شرکت تولیدی،توزیعی خاندان مجدی چطوراطلاع دارید؟
هیچ اطلاعی ندارم .باز هم با توجه به توضیحاتی که از زبانتون شنیدم خریدار سهام خواهم بود ولو هر چه اندک.کار بزرگی انجام داده اند.خدا موفق و مویدشان کند.
۴۲-حاج خانم،با توجه به این که وارثین مرحوم خواجه محمد حسین مجدی زمین منزل پدریشان در محله قلعه را برای ساخت حسینیه خاندان مجدی اهدا کرده اند،ایا مایل به کمک در ساخت این حسینیه هستید؟
قطعا جوابم مثبت است. کار بسیلر بسیار خوبی است .خداوند بزرگان و جوانان مارا که در این راستا قدم بر میدارند موفق و پیروز بگرداند.
سوال ها زیاد و وقت اندک. اگر پای سخنش بنشینی گذر زمان را هرگز احساس نخواهی کرد.اما با توجه به این که نزدیک غروب بود و ایشان تا منزل راهی ۵/۲ ساعته را در پیش روی داشتند از ایشان به نوعی دل کندیم.قرار شد تا نوروز اینده میزبان وجود نازنینش باشم.جا دارد مجددا از ایشان بخاطر قبول زحمتی که کشیدند تشکر کنم
بسیار زیبا بود در مورد دعوت از ایشان در همایش خاندان مجدی با برادر گرامی ایشان تماس گرفتم وبه ایشان گفتم افراد خانواده اش را درجریان این همایش بگذارند وخودشان هم به علت کسالت از آمدن به همایش عذر خواهی نمودند جا دارد از مهین خانم به خاطر شرکت در این مصاحبه تشکر وقدر دانی نمایم
واقعا جالب بود.
ممنون ازاینکه مارو باایشون اشناکردید.
ازاینکه بانویی از خاندان با جو حاکم بردزفول دردهه ۴۰ به چنین موفقیت هایی دست یافتند مایه مباهات و افتخار است.
باتشکر از شما بخاطر این مصاحبه بسیار خوبتان که ما را با این بانوی فرهیخته فرهنگی آشنا نمودی .
خداوند به ایشان سلامتی و طول عمر با عزت عنایت بفرماید. همچنین روز معلم را نیز به این همکار بسیار ارجمندم تبریک عرض می نمایم .
جالب بود!!خسته نباشید!!
بسیار جالب و خوب بود انشااله در آینده نزدیک شاهد مصاحبه های دیگر با فرزندان حاج عبدالمحمد باشیم که بیشتر با آنها آشنا شوند
دست شما درد نکند فروزان خانم . در این دهکده ی جهانی انسانهای دور چه خوب نزدیک نزدیکند .
شناخت ایشان مایه ی مباهات ما و کل خاندان است . انشا الله در گردهمایی های بعدی در خدمت ایشان باشیم .
خیلی زیبا بود.واقعا خانم جالبی هستن به نظر من!
فعال و پر جنب و جوش!
خانم مجدی نسب ممنون از زحمتتون
لطف کردین این اطلاعات رو دادید
عمو زاده محتر م باسلام ضمن تشکراز این مصاحبه جذابتان براینجانب واجب گردید تا عرض سلام و ادبی حضور معلم بزرگوارم جناب اقای دکتر احمد مجدی در دبستان ابن سینا و کاشف کلاس پنجم در سال حدود۱۳۳۸ یا۱۳۳۹ ادا نمایم
جالب بود دستتون درد نکنه
خیلی زیبا و جالب بود.
واقعا دست شما و خانم مهین درد نکنه.
جالب ودلنشین بود از مهین خانم که قبول زحمت رابجا اوردند تشکر میکنم .وروزمعلم را به ایشان تبریک میگویم.
با تشکر گزارش بسیار جالبی بود منتظر گزارش شما هستیم
خیلی مرسی برای این مصاحبه زیبا…
من اولین بار بود که نام و چهره مهین خانوم را میدیدم و باشون آشنا میشدم