قلمم راست بایست!

واژه ها۰۰۰۰۰گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام “مادر”
امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟
انقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو۰۰۰۰
تک وتنها و غریبم !
تو کجایی مادر۰۰۰۰؟!
انقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو۰۰۰
بس که دلتنگ توام،از سر شب تا حالا۰۰۰
انقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو۰۰۰
جان من حرف بزن!امر بفرما مادر۰۰۰
انقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو۰۰۰
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهایی است
انقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو
مادر ای یاد تو ارامش من۰۰۰۰!
امشب از کوچه ی دلتنگی ما میگذری؟!
جان من زود بیا
بغلم کن مادر۰۰۰۰!
انقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو۰۰۰
گفته بودی:فرزند!عاشق اشعار توام
ای به قربان تو فرزند۰۰۰بیا دلتنگم
انقدر شعر برای تو بخوانم که نگو۰۰
مادرم۰۰۰مادر خوبم به خدا دلتنگم!
رو برویم بنشینی کافیست
همه دنیا به کنار۰۰۰
تو که باشی مادر!
دست و دلبازترین شاعر این منطقه ام
انقدر واژه به پای تو بریزم که نگو۰۰۰۰
گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم
نه شعار است نه حرف
انقدر خاک کف پای تو هستم که نگو۰۰۰