امروزه وقتی ماه شهریور فرا می رسد، کمتر کسی ممکن است به یاد بیاورد که شهریور نام یکی از امشاسپندان دین قدیم ایرانیان بوده است و روز چهارم شهریور ماه که نام شهریور را بر خود دارد، جشنی به نام «شهریورگان» در ستایش این امشاسپند که تجلی شهریاری مطلوب اهورامزدا بر روی زمین است، برگزار می شده است.
جشنی چنان فراموش شده که دیگر حتی هموطنان زردشتی ما نیز آن را برگزار نمی کنند. شهریورگان از سلسله جشن های همنام شدن روز و ماه بوده است که در هر ماه، یک نمونه از این گونه جشن ها را شاهد بودیم.
برخی از این گونه جشن ها همچنان از اهمیت و اعتبار زیادی برخوردارند، مانند جشن مهرگان. اما برخی به فراموشی سپرده شده اند و از این میان، جشن های مربوط به امشاسپندان بیشتر به چشم می آیند. امشاسپندان به معنی «جاودانان مقدس» را شاید بتوان معادل با فرشتگان در دین اسلام دانست. با این تفاوت که امشاسپندان هر یک تجلی یکی از صفات باریتعالی هستند: بهمن (= اندیشه نیک)، اردیبهشت (= بهترین راستی)، شهریور (= شهریاری و سلطنت مطلوب)، سپندارمد (= اخلاص و بردباری مقدس)، خرداد (= تمامیت و کمال)، امرداد (= بی مرگی) که همراه با سپندمینو (= روح افزایش بخش و مقدس)، نماد اصلی اهورامزدا و روح و اندیشه او، هفت امشاسپند دین زردشت را تشکیل می دهند و در اوستا، یشتی به نام «هفتن یشت» به ستایش آنان اختصاص دارد. گرچه برگزاری جشن های مربوط به امشاسپندان امروزه کمرنگ شده است اما این امر از اعتبار آنان در دین زردشت نمی کاهد. اهمیت امشاسپندان را در بازماندن نام آنان در تقویم ایرانیان می توان دریافت. تعدادی از ماه های سال به نام آنان نامگذاری شده است. در تقویم زردشتیان نیز که هر روز ماه نامی دارد، روز اول ماه به نام اهورامزدا و شش روز بعدی به نام امشاسپندان نامگذاری شده است.
و در این میان، ماه ششم سال و روز چهارم هر ماه نام شهریور را بر خود دارد. و روز شهریور از ماه شهریور جشنی بوده به نام شهریورگان که بنا به قولی آن را «آذرجشن» نیز می گفتند (آثار الباقیه ابوریحان بیرونی).
شهریور با نام اصلی خْشَثْرَه وَئیریَه (X?a?ra – Vairya) به معنی شهریاری و سلطنت مطلوب است. این امشاسپند نرینه مظهر توانایی، شکوه، سیطره و قدرت آفریدگار است. در جهان مینوی، او نماد فرمانروایی بهشتی و در گیتی نماد سلطنتی است که مطابق میل و آرزو باشد، اراده آفریدگار را مستقر کند، بیچارگان و درماندگان را در نظر داشته باشد و بر بدی ها چیره شود. فرّ و پیروزی پادشاهان دادگر نیز از اوست. «ز شهریورت باد فتح و ظفر / بزرگی و تخت و کلاه و کمر» (فردوسی)
از این جهات می توان گفت شهریور انتزاعی ترین امشاسپندان است. همکاران او ایزد مهر، ایزد خورشید و ایزد آسمان هستند و ایزدان هوم، بُرز، اردوی سوره اناهیتا و سوک (ایزد همکار ماه که خواسته و سود می بخشد) نیز جزو یاران او به شمار آمده اند. او پشتیبان فلزات است و فلزات نماد زمینی او هستند. اوست که در پایان جهان همه مردمان را با جاری کردن فلز گداخته ای خواهد آزمود.
دشمن اصلی شهریور سَوْروَه Saurva (سَروَه / ساوول) است که درواقع سَردیوِ «حکومت بد» و «ستمکاری» و «هرج و مرج» و «مستی» است.
در اوستا، از شهریور به عنوان کشور جاودانی اهورامزدا، سرزمین فناناپذیر و بهشت برین نام برده شده است و انسان باید چنان زندگی کند که پس از مرگ، شایسته این مملکت شود. در اندیشه زردشت، انسان به واسطه «اندیشه نیک» است که «راه راستی» را دنبال می کند و به «کمال» و «بی مرگی» دست می یابد و بدان وسیله به «شهریاری» می رسد. بدین گونه است که انسان می تواند در سرشت خدا سهیم باشد. در حقیقت، وظیفه دینی انسان این است که با منبع غایی یا آفریدگار یکی باشد.
در بند هفتم هفتن یشت کوچک آمده است: «… شهریور امشاسپند را ما می ستاییم، فلز گداخته را ما می ستاییم، رحم و مروت را که غمخوار بیچارگان است ما می ستاییم.» چون شهریور نگهبان فلزات است، از این رو، او را دستگیر فقرا و فرشته رحم و مروت نیز خوانده اند. یکی از وظایف شهریور نیز شفاعت درویشان نزد هورمزد است. همچنین گفته شده شهریور آزرده و دلتنگ می شود از کسی که سیم و زر را بد بکار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.
در کتاب پهلوی بُند هشتن آمده است که هر گُلی از آنِ امشاسپندی است و «شاه اِسپَرغم» مختص شهریور است. همچنین در این کتاب، درباره تن مردمان نیز آمده است: «این نیز پیداست که هر اندامِ مردمان از آنِ مینویی است؛ جان و هر روشنیِ با جان از آنِ هورمزد است. گوشت (از آنِ) بهمن، رگ و پی (از آنِ) اردیبهشت، استخوان (از آنِ شهریور)، مغز (از آنِ) سپندارمد، خون (از آنِ) خرداد و پشم و موی (از آنِ) امرداداند.» به این ترتیب، استخوان های بدن متعلق به شهریور است.
در کیهان شناسی ایرانیان، آسمان بلورین که گیتی را چون دُری فرا گرفته است و بر زمین مسلط است، به شهریور، شهریار آرمانی، آیینه آفتاب و سرور فلزات تعلق دارد. و از آنجا که آسمان و زمین به نوعی با هم جفت اند، پاسداران آنان، شهریور و سپندارمد نیز بیشتر اوقات با هم می آیند. دور نیست زردشت در آسمان بلورین و افراشته که ارباب وار گرد زمین را به منظور حفاظت فرا گرفته است، رابطه معقولی با اطاعت فرودستانه زمین می دیده است. اما با وجود عظمت آسمان به عنوان نماد، از آنجا که آسمان پدیده ای غیر ملموس و دور از دسترس بوده است، ناچار خصوصیت دیگر شهریور، بستگی او با فلز روی زمین، آدمی را با آفرینش متعلق به او مربوط می سازد. به این ترتیب، شهریور با آسمان فلزی بالا گرفته، رود فلز مذاب و زره و سلاح رزمندگان (که معقول است به شهریار نیرومند تعلق داشته باشد) مربوط است. اما در گات ها، اندیشه های زردشت درباره شهریور بیشتر گرد مفهوم «شهریاری» یا «ملکوت» خداوند دور می زند.
ظاهرا تصوری که از این ملکوت وجود دارد، هم شامل بهشت می شود که آن سوی آسمانِ پیدا واقع است، و هم شهریاری خداوند را روی زمین در بر می گیرد. لقب Vairya که به شهریور می دهند دلالت بر چیزی «مطلوب» یا «خواستنی» می کند. همان گونه که مسیحیان می گویند: «ملکوت خداوند خواهد آمد»، زردشتیان نیز آرزومند گسترده شدن شهریاری خداوند بر روی زمین هستند.
اما شهریور امشاسپند نقش مهمی نیز در پایان جهان ایفا می کند. هنگامی که سوشیانس، موعود زردشتی، ظهور می کند تا بدکاران را عقوبت کند و دینِ به را بگستراند، سپاهی بر می انگیزد و به کارزار دیو اَشموغی (اَهلَموغی)، دیو بدعت، می رود. آن دیو به بالا و پایین زمین می دود و سرانجام در سوراخی فرو می رود و شهریور امشاسپند بر این سوراخ فلز گداخته می ریزد و او را محبوس می کند تا سرانجام به دوزخ افتد. با توجه به مفاهیمی که شهریور امشاسپند در بر دارد و با توجه به نقشی که در آفرینش و نیز در پایان جهان ایفا می کند، می توان به اهمیت این امشاسپند و در نتیجه اهمیت جشن مربوط به آن پی برد. اما همان طور که گفته شد، این جشن به نوعی با آتش نیز پیوند خورده است. می دانیم که مهم ترین جشن آتش میان ایرانیان جشن سده بوده است که امروز نیز زردشتیان آن را به طور مفصل برگزار می کنند. اما سده تنها جشن آتشی نیست که در میان ایرانیان رایج بوده است. ابوریحان بیرونی جشن های مختلفی را به نام «آذرجشن» (= جشن آتش) ذکر می کند که نخستین آن جشن روز چهارم (روز شهریور) ماه شهریور بوده و «شهریورگان» نامیده می شده است. بیرونی از قول زادُویه بن شاهُویه (مولف کتابی درباره مبدا جشن های ایرانی) نقل می کند که می گوید: «این جشن، آذرجشن نامیده شده یعنی جشن آتش هایی که در خانه های مردم است. زمان این جشن در آغاز زمستان بوده، و رسم بر این بود که در درون خانه ها آتش های بزرگ بیفروزند و شوق بسیاری در ستایش و پرستش خدا نشان دهند،‌ و مردم گردهم می آمدند که غذا درست کنند و به شادمانی بپردازند. آنان بر این باورند که هدف از این کار راندن سرما و سترونی زمستان است، و این که گرمایی که آتش پخش می کند،‌ اثر زیبانبخش همه آن چیزهایی را که به گیاهان در جهان آسیب می رساند، دور می کند. و روش آنان در این مورد مانند روش مردی است که با سپاهی گران برای نبرد با دشمن به راه می افتد.» …
براستی که جای چنین جشن هایی در تقویم ایران عزیزمان خالیست