مرضیه دختر مرحوم شادروان حاج نورعلی زمانی که ۵ ساله بودند در محله قلعه مجاور منازل خواجه کریم وخواجه مندنی اقامت داشتند ایشان صبح ها به منزل خواجه کریم می رفتند و در آنجا سر گرم بازیهای کودکانه خود می شدند و سپس به خانه بر می گشتند مادر ایشان می گوید یکی از همان روزها مرضیه به خانه بر نگشت به منز ل خواجه کریم رفتم تا او را بیاورم ولی خانم ایشان گفتند امروز مرضیه اینجا نیامده است به پدرش اطلاع دادم ولی پس از جستجوی زیاد او را پیدا نکردیم پدرش یک منادی را جهت پیدا کردن او اجیر می نماید در آن زمان شخصی سوار بر الاغ در شهر می گشت و با صدای بلند ورسا به مردم شهر ندا می داد برای این موضوع ایشان می گفت (هو هو هو هو کی دختری دیده جومه کلونی ورشه چار اسپیده سرشه ۵ سالشه هر که پیداش کنه شرینیش محفوظه )و اما اصل ماجرا چه بود ایشان موقعی که از خانه بیرون می آیند به وسیله یک زن کولی به خاطر سرقت زیور آلاتش ربوده می شوند او را به کوچه ای خلوت اطراف سر میدان بزرگ میبرند خانمی که آن حوالی نان خانگی درست می کردند به ایشان ظنین می شود و به سوی آنها حرکت می کند زن کولی فرار می کند وخانم نانوا او را به منزلش می برد وبه ایشان ناهار می دهد بعد از خوردن ناهار تا ساعت ۵ به خواب می روند آقای حمید دباغ درآن زمان در محله قلعه مستاجر بودند بهمحض شنیدن این خبر به جستجو می پردازند واو را در منزل نانوا می یابد مرضیه را روی شانه هایش میگذارد وجمعیتی پشت سر ایشان او را همراهی می کنند وبالاخره او را تحویل خانواده اش میدهد
خاطره ای از مرضیه
مرضیه دختر مرحوم شادروان حاج نورعلی زمانی که ۵ ساله بودند در محله قلعه مجاور منازل خواجه کریم وخواجه مندنی اقامت داشتند ایشان صبح ها به منزل خواجه کریم می رفتند و در آنجا سر گرم بازیهای کودکانه خود می شدند و سپس به خانه بر می گشتند مادر ایشان می گوید یکی از همان […]