این روزها در زیر سایه تلخ کرونا اتفاقاتی در حال رخ دادن است که مشابه آن را هیچ‌کسی به یاد نمی‌آورد. جنس دغدغه‌ها تفاوت کرده و آن دل‌مشغولی‌های سابق رنگ‌باخته، پیش‌پاافتاده‌ترین کارها که روزگاری انجام یا ترک آن حساسیت ویژه ای نداشت، امروز به ممنوعه‌ترین کارها تبدیل‌شده است.
انسان چه می‌دانست روزی می‌رسد که در حسرت یک دورهمی ساده با عزیزان خود باشد؟ چه می‌دانست که آرزو می‌کند یک‌بار دیگر با آرامش در خیابان قدم بزند، بازار برود و سفر کند، این نعمت‌ها به چشم نمی‌آمد، اما امروز تبدیل به آرزو شده است چرا که انسان یک موجود اجتماعی است و اگر تعاملات روزمره را از او بگیریم بهانه‌ای برای شاد زیستن نخواهد داشت.
در کنار همه ناملایماتی که کرونا برای ما به ارمغان آورده، نتایج مثبتی هم می‌تواند برای آن برشمرد، مثل همین نعمت‌هایی که داشتیم و قدر نمی‌دانستیم، حقیقتا اگر بخواهیم مقاطع زندگی خود را به زمان پیش از کرونا و بعدازآن تقسیم‌بندی کنیم، بیراهه نرفته‌ایم. و شاید دنیای پساکرونا دنیای بهتری برای مردمان جهان باشد.

اگر قبل از فراگیری کووید_۱۹ فردی از دنیا می‌رفت، همه اقوام، دوستان و آشنایان دور و نزدیک، دورهم جمع می‌شدند و صفر تا صد کارها را انجام می‌دادند و اجازه نمی‌دادند بار مصیبت و هجران عزیز ازدست‌رفته برشانه های بازماندگان تا این اندازه سنگین باشد و غمناک باشد.
تا همین چند ماه پیش، در مراسم‌ عزا همه جمع می‌شدند، از آئین تدفین تا مراسم‌های ختم با کمک هم کارها را پیش می‌بردند، با حضور خود به بازماندگان تسلی می‌دادند، همین حضور و همین مراسم‌ها برای بازماندگان متوفی قوت قلب بود، از داغ آن‌ها می‌کاست، دلشان گرم می‌شد به اینکه کسانی حواسشان به آن‌ها هست و سنگینی فراق کمتر می‌شد.
همین‌که کسی می‌آمد و دست بر شانه بازماندگان می‌گذاشت، از زمین بلندشان می‌کرد، «غم آخر باشد» می‌گفت و سرسلامتی می‌داد، بخشی از دردها را تسکین می‌داد.
این اتفاقات در ایام قبل از کرونا رقم می‌خورد، اما در این روزهای کرونایی اوضاع به‌کلی تغییر کرده است.
اگر کسی براثر کرونا به دیار باقی سفر کند، بازماندگان درجه‌یک از برگزاری یک تشییع پیکر معمولی محروم هستند، پیکر متوفی با حضور دو الی سه تن از نزدیک‌ترین افراد به غریبانه‌ترین شکل ممکن تدفین می‌شود. البته جای گلایه‌ای هم نیست، اینکه چنین روندی ازنظر ملاحظات پزشکی و سلامت پذیرفته‌شده است، جای شکی ندارد، اما غربتی که متوجه این افراد می‌شود بسیار سنگین است.
تصور کنید حال کسی که پیکر پدر یا مادر خود یا عزیز دیگری از نزدیکانش را به همراه چند مامور تدفین به خاک می‌سپارد، عزیزی که یک‌عمر خاطرات مهر و محبت آن‌ها بر قلب فرزند حک‌شده، باید در مظلومانه‌ترین حالت به خاک سپرده شود.
به‌راستی چه دردی را تحمل می‌کند آن فردی که عزیز خود را این‌گونه بدرقه می‌کند، آن‌هم تنهای تنها، بدون اینکه کسی باشد که زیر بغل‌هایش را بگیرد و آرامش کند، آری ” گنجشک‌ها! از شانه‌هایم برنخیزید/ روزی درختی زیر این ویرانه مرده است”.
همه ما کم‌وبیش این جمله را شنیده‌ایم که «خدا نکند کسی در این روزها از دنیا برود»، دلیل هم مشخص است، اوج غربت و تنهایی است و به دلیل ممنوعیت تجمع، مجلس ختمی هم در کار نیست، بازماندگان متوفی باید در خانه‌ای قرنطینه شده با داغ خود کنار بیایند و فقدان عزیزی که تا چندی پیش در همان خانه نفس می‌کشید را تحمل کنند، چه کسی این حجم از اندوه را در یک چهاردیواری و بدون تسلیت اقوام می‌تواند تحمل کند.
برپایی مجالس ختم مجازی در گروه‌های خانوادگی و دوستانه پدیده دیگر این روزهای خانواده‌های داغدار کرونایی و سایر متوفیان کشور است.
این توصیفات صرفا اتفاقاتی است که ما می‌شنویم، اما معنا و سنگینی واقعی این غربت و درد را تنها داغ‌دیدگان این ایام درک و لمس می‌کنند.برای خانواده این عزیزان از دست رفته صبر و اجر و برای در گذشتگان مغفرت و رحمت الهی آرزومندیم.روحشان شاد.

 

نویسنده:فروزان مجدی نسب