هدفم از نوشتن این خاطره تمجید از مردی است که نسبت به تمامی مردم دزفول حق دارند و در سن ۹۲ سالگی همچنان به مردم دزفول خدمت می کند در سال ۱۳۶۶ به اتفاق خانواده ام و مرحوم مادرم و دوتن از خواهرانم به مقصد کاشان حرکت کردیم مقصد نهایی ما شمال ایران بود در کاشان مهمان فروغ خانم دختر ایران خواهرم بودیم نسرین دخترم یکساله بودند و شیر خشک به کمک شیر مادرش می خورند هنگام خروج از کاشان شیشه ای پر از آب جوشیده سرد شده جهت استفاده برای شیرخشک نسرین به همراه خود بردیم و ما دو بار از این آب استفاده کردیم به محض رسیدن به تهران اسهال سختی عارض ایشان شد به طوریکه وزن او به شدت پایین آمد معلوم گردید شیشه آب جای آب لیمو بوده و استریل نشده مورد استفاده قرار گرفته بود و در نتیجه نسرین را به شدت مسموم کرده بود او را به دکتر بردم ولی داروهای او کوچکترین اثری روی بچه ام نکرد او را پیش دکتر متخصص کودکان بردم ولی باز هیچ فایده ای نداشت و به سرعت وزن او پایین می آمد دکتر دومی گفتند او را به درمانگاه …. ببرید با چه مشکلاتی او را به درمانگاه مورد نطر رساندم چون روز ارتش بود وخیابانهای منتهی به درمانگاه را بسته بودند.دکتر ایشان را معاینه کردند ونسخه ای نوشته و به من دادند تا آن را بگیرم سرمی بود که هر داروخانه ای می رفتم آن را نداشتند داروخانه بعدی پیش دکتر دارو ساز رفتم و ملتمسانه از ایشان تقاضا کردم سرم را به من بدهند فکر کنم دلش برایم سوخت وسرم را به من داد و دوان دوان آن را به درمانگاه رساندم پرستاری جهت تزریق آن اقدام نمود ولی از بخت بد من رگ او پیدا نمی شد هر کاری کردند رگ پیدا نشد دکتر به من گفت او را سریعا به بیمارستان امام خمینی برسانم تا با شکافتن مچ دستش رگ او پیدا شود به شدت عصبی شده بودم در شهری مانند تهران و این همه امکانات دو شبانه روز تمام هیچ کاری نتوانسته بودند برای دخترم انجام بدهند به یکباره تصمیم عجیبی گرفتم وآنرا با پروانه خانم همسرم در میان نهادم وایشان با من هم عقیده شدند غروب بود سوار شدیم و به طرف دزفول حرکت کردیم نزدیک صبح به دزفول رسیدیم و مستقیما پیش دکتر ملک آسا رفتیم منشی ایشان ما را به عنوان اولین نفر به مطب هدایت کردند جریان را برای دکتر شرح دادم بلند شدند و دو دستی بر سر من کوبیدند پودری به من دادند و گفتند تا ۲۴ساعت بالای سرش می مانید و چگونگی استفاده از آنرا برایم شرح دادند و یک قلم دارو برایم نوشتند که آنرا ۱۲۵ ریال خریداری کردم بعد از گذشت  ۵ساعت اسهال ایشان قطع گردید و حالش رو به بهبودی رفت بعد از گذشت ۲۴ ساعت کاملا بهبود یافتند نه سرمی نه سوزنی نه آنتی بیوتیکی وفقط با ۶۲۵ ریال دخترم را از مرگ حتمی نجات دادند چند ماه پیش در مجتمع فرهنگی دزفول از ایشان و دکتر بهمن سهرابی تمجید نمودند موقع ورود به سالن پیش ایشان رفتم و خواستم دستش را ببوسم که اجازه این کار را به من ندادند دو روز پیش نوه ام را پیش ایشان برده بودند که با یک قطره ایشان رادرمان کردند جا دارد از ایشان به نیابت از طرف خاندان مجدی تشکر ویژه ای بنمایم و از خداوند برای ایشان عمری با برکت وطولانی آرزومندم