اربعین ۱۳۹۳

روز اول
صبح ساعت ۴:۳۰ به محل قرار یعنی حسینه ی اعظم اهواز رفتیم بعد از مدتی معطلی که جز منوی جدایی ناپذیر برنامه های دسته جمعی؛نماز صبح را اقامه کردیم و اهواز را به مقصد مرز چذابه ترک کردیم با توجه به اینکه شب قبل اصلا خواب نبودم کل مسیر اهواز به چذابه را در خواب سپری شد.در مرز چذابه انواع و اقسام پذیرایی ها توسط هموطنان انجام میگیرد.از مرز چذابه بدون هیچگونه مشکل و معطلی از مرزبانی ایران رد شدیم بین مرزبانی ایران و عراق را پیاده با طی کردیم و در طول مسیر تنها و تنها به سال های جنگ فکر می کردم به سال هایی که ……
بی نظمی در مرزبانی عراق بیداد میکرد بوی بد تعفن حال هر آدمیزادی را خراب میکند اما چاره ای نداریم جز تحمل.تیپ و قیافه سربازان عراقی اکثرا شبیه آنچه در فیلم ها دیده ایم هست.شوک اول بدجور وارد شد اونم زمانی بود که فهمیدم ۰ ثانیه مکالمه با ایران ۲۲۰۰ هزینه در بر داشته برام.عراقی ها تمام جمعیت را از یک ورودی با عرض نهایت ۹۰ سانتی متری رد میکنند و من این کار و هیچ چیزی جز توهین نمیدونم چون درهای بزرگی برای عبور و مرور هست که به عمد آنها را بسته اند.در مرزبانی عراق بعد از ۱/۵ ساعت معطلی بالاخره مهر ورود به کشور عراق در پاسپورتمون ثبت شد.تنها راه رسیدن به نجف یا الاماره ماشین های سنگینی بودند که به جای بار اجسام بار انسان میزدند.خدا با ما یار بود و مسیر را با یک تویوتا طی کردیم.در شهر الاماره التماس و خواهش میکنند که شب را در خانه آنها طی کنیم.بالاخره در خانه ی یکی از عراقی های اهل الاماره سکنا گزیدیم تا فردا صبح به سمت نجف حرکت کنیم.بعد از رسیدن بلافاصله به خواب رفتم و بعد از بیدار شدن به پای سفره شام نشستیم سفره ای که غذایی که برای هر شخص در نظر گرفتن برای ۲ وعده غذایی یک آدم پرخور کافی بود.بعد از شام که در ساعت ۶ عصر صرف شد یک دور هم نشینی ساده داشتیم با صاحب خانه مهربان عراقی.
با مهربانی رمز عبور مودمش و در اختیارم قرار داد تا گزارش و عکس های روز اول سفر و به اشترک بذارم.
امیدوارم اینترنت داشته باشم فردا شب تا باز هم شما رو از حال و هوای این روزهای عراق آشنا کنم.
شب خوش
۱۶ آذر ۹۳
2014 ۰۷ December
عراق – شهر الاماره

روز دوم
صبح ساعت ۵ صبح با صدای هم سفرهایم از خواب بیدار شدم.نماز صبح رو خوندیم و بعد از صرف یک صبحانه واقعا خوشمزه که واقعا چسبید.با بدرقه دوستان واقعا مهربان عراقی که خالصانه به زوار حرمین خدمت میکنن سوار اتوبوس شدیم و الاماره عراق را به سوی نجف اشرف ترک کردیم.همیشه اولین رکن یک سفر خوب از خود گذشتگی افراد که متاسفانه خیلی ها این رکن مهم و استراتژیک!! رو رعایت نمیکنن.راننده برای بردن هر نفر به نجف طلب ۱۵ هزار دینار – ۴۵۰۰۰ تومان – عراق کرده که با اعتراض عده ای مبنی بر گران بودن مواجه شد.نمیدونم چرا خیلی ها فکر میکنن این سفر یک سفر کاملا رایگان که اصلا نباید دست به جیب ببرن!!!!
ایکاش برای صلوات فرستادن ی خورده حرمت نگه دارن
دعوا میشد؛صلوات بفرستید
بحث میشد؛صلوات بفرستید
ترمز میکرد ماشین:صلوات بفرستید
و فهمیدم!!!هرچه صلوات بلندتر باشد ثواب آن نیز بیشتر است.یا رسول الله خودت این افراد را به راه راست هدایت بفرما.هر اتفاقی که خارج از برنامه اتفاق می افتاد باعث فرستادن صلوات میشد که اکثرا هم نصف و نیمه فرستاه میشد.
کشور عراق به معنای واقعی یک کشور جنگ زده هست که تمام زیربناهای مهم خودش و از دست داده.جاده های این کشور تا به این لحظه که من دیدم تماما دوطرفه و فاقد علامت های رانندگی و شانه هستن.گواهینامه اکثرا ندارن و راننده اتوبوس ما جوانیست ۱۷ ساله که به گفته خودش ۲ سال هست که مسیر الاماره به نجف و داره میره و میاد و تا به حال مشکلی برای خودش و ماشینش پیش نیومده و اعتقاد عجیبی داشت که ضامن سلامتی مسافرین من اهل بیت هستن.
اتوبوس بعد از دیدن یک ماشین واژگون شده در گوشه ای توقف کرد تا به یاری مسافرین ماشین بریم..-نمیدونم چرا عده ای از هم وطنانم با این تفسیرهایی که از تصادف ها انجام میدن نرفتن استخدام راهنمایی و رانندگی بشن باور کنید ی طوری تصادف رو تفسیر میکردن که آدم باور میکرد.جاده دوطرفه از یک سو آدم و خسته میکنه و صندلی های چوبی اتوبوس که با پارچه هایی زیبا!! تزیین شدن از یک طرف دیگه.تقریبا نیمی از مسیر و طی کردیم که اتوبوس برای استراحتی ۱۵ دقیقه ای در کنار یک موکب -موکب جاییست همانند تکیه ایرانی ها- توقف کرد دوربین و برداشتم به دل ای موکب ها رفتم آشپزباشی عراقی که دوربین و به دستم دید -فهمیدم در عراق هم داشتن دوربین بزرگ نشانه یک عکاس و فیلمبردار حرفه است- مرا به آشپزخانه و سپس انبار آشپزخانه برد که در این زمینه تنها میگویم ماشاالله به این همه عشق و ارادت به امام سوم شعیان امام حسین ع
در این موکب با کاروانی که از دزفول عازم کربلا بودند مواجه شدم که یکی از دوستان هم در این کاروان بودند و مدام دشنام نثار خودش میکرد که چرا به عراق اومده!!!سوار بر ماشین شدیم و مسیر رو ادامه دادیم که اینبار ماشین برای تعویض روغن توقف کرد که در کمال تعجب هیچ یک از مسافرین اعتراض نکردند.مسیر کم کم داره برام خسته کننده میشه.
بعد از ۹ ساعت وقعا خسته کننده به نجف اشرف رسیدیم.
رسیدن به نجف همانا و شروع مشکلات هم همانا؛متاسفانه اکثر خانم ها و تعدادخیلی محدود آقا احساس میکنن باید به بهترین هتل برن و بهترین غذاها رو بخورن و اصلا به یاد ندارن به یک کشور و شهر جنگ زده اومدن که تمام زیرساخت های اصلی خودش و از دست داده.جر و بحث ها داشت بالا میگرفت که متوجه تابلویی شدم که نوشته بود:«قبرستان وادی السلام» ۱۰۰ متر

مقداری صبر کردم و احساس کردم که گروه به نتیجه نمیرسه در نتیجه از سرپرست گروه اجازه گرفتم و از گروه جدا شدم.اولین کار به دیدن بزرگترین قبرستان دنیا رفتم قبرستانی بزرگ و دیدنی و ۱۰۰ البته مخوف.

بعد از دیدن قبرستان بدون فوت وقت به سمت حرم امیرامومنین رفتم در مسیر بین قبرستان و حرم جو فوق امنیتی نجف آدم دچار ی استرس بی دلیل میکنه و چهره شهر بسیار بد کردن ماشین های امنیتی که هر کدومشون به ۲ تا تیربار مجهز شدن.بعد از ۲۰ دقیقه پیاده روی و گذشتن از موانع و بازرسی های امنیتی بالاخره گنبد طلایی شاه مردان مشخص شد احساسی که اون لحظات داشتم و به هیچ وجه نمیشه با نوشتن ۴تا کلمه بیان کرد پس امیدوارم خوتون به زودی بیاین و ببینید تا حس و حال من و درک کنید.
و برای اولین بار پا به صحن اولین امام شعیان گذاشتم.موج جمعیت به قدری پر قدرت و زیاد بود که بردم تا کنار ضریح و همون موج از کنار ضریح دورم کرد و من تمام اتفاقات این چند دقیقه رو با گوپرویی که که پنهانی به داخل حرم برده بودم ضبط کردم.بعد از زیارت از حرم خارج شدم و در صفی طویل برای گرفتن نذری ایستادم و برام خیلی جالب بود که هم وطنانم در کشوری که بغل دست خودمون نظم و در همه امور رعایت میکنن اما در کشور خودمون…..
بعد از صرف غذا به حرم برگشتم که دیدم تعدادی جوون ایرانی در حال نوحه گرفتن هستن؛تصمیم گرفتم بهشون بپیوندم اما ثانیه ای نگذشته بود که از تصمیمم پشیمون شدم چون در هر چند لحظه یکبار به بچه های اهل سنت توهین میکردن و این برای من غیر قابل قبول بود مخصوصا اینکه یکی از بهترین دوستام اهل سنت؛پس بدون لحظه ای درنگ از جمعشون جدا شدم اما برام جالب اونجایی بود که همشون مرجع تقلیدشون با توجه به نوشته هایی که حمل میکردن آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران بود که ایشون بارها به وحدت سنی و شیعه تاکید داشتن.
از علا پسر با مرام عراقی تشکر میکنم که اینترنت رایگان در اختیار زوار قرار داده تا زوار به کارهی اینترنتی خودشون برسن.
شب رو در حرم امام علی میگذرونم.
۱۷ آذر ۹۳
2014 ۸ December
نجف اشرف – عراق

روز سوم
صبح با صدای زیبای اذان که از بلندگوهای حرم امام علی پخش میشد بیدار شدم؛بعد از اقامه نماز صبح و زیارت امام علی صحن حرم و به سمت محل قرار با دایی محمد ترک کردم؛به همراه دایی به هتل علا رفتیم و بعد از استحمام دوباره خوابیدم و حوالی ظهر به حرم رفتیم برای نماز که به دلیل ازدحام جمعیت درهای ورودی را بسته بودن و ما مجبور شدیم نماز ر در یکی از مساجد اطراف حرم بخونیم..بعد از زیارت به سمت بازار آمریکایی ها راه اقتادیم که بعد از رسیدن و دیدن جنس های تقلبی بازار و ترک کردیم و به قبرستان وادی السلام رفتم تا بلکه مزار پدر پدربزرگم و پیدا کنم که بعد از ۱۰ دقیقه فهمیدم ضرب المثل سوزن در انبار کاه در همین قبرستان معنا پیدا میکنه.در قبرستان وادی سلام مرده ها به روش خاصی دفن میشن که بعدا عکس این مقبره ها رو به نمایش میذارم.فقط همین و درباره این قبرستان بگم که طول این قبرستان ۴۵ کیلومتر و عرضی نزدیک به ۷ کیلومتر داره و یک جاده از وسط این قبرستان رد میشه.
اینجا کنتور برق معنا نداره و ۱۰۰ ها انشعاب غیرقانونی از هر پایه برق گرفته شده و من ناخداگاه به یاد کوچه پس کوچه های آبادان شهر یکرنگی و مردانگی و رفاقت افتادم.
شهر کم کم داره از زائرین خلوت میشه و به معنای واقعی جمعیت میلیونی در راه کربلا هستن تا در اربعین حسینی بین الحرمین باشن.
امشب به اصرار یک عراقی قرار شد شام را مهمانش باشیم و شب در منزلش اشکان پیدا کنیم؛شام به بهترین وجه ممکن سرو شد و کم کم صاحب خانه با زبانی کاملا روان شروع کرد به فارسی صحبت کردن؛بعد از نزدیک به ۵ دقیقه یکی از دوستان گفت که ایشون سرباز عراق بودن در زمان جنگ و اسیر شدن و سال ها در ایران بودن به همین دلیل خوب فارسی صحبت میکنه ….
از اینجا به بعد هم اگر صحبتی کرد من متوجه نشدم دیگه؛نمیدونم چرا اما داغ شدم؛احساس خفگی بهم دست داد.هیچ وقت فکر نمیکردم یک شب مهمانی کسی باشم که زمانی روی جوون های مملکتم اسلحه کشید؛عذاب وجدان داشت خفم میکرد پس بدون معطلی و در کمال احترام منزلش و ترک کردم و دوباره امشب مهمان حرم امیرالمومنین هستم و میخوابم به امید اینکه صبح با صدای زیبای اذان صبح از خواب بیدار بشم.
صبح عازم کوفه هستم.

۱۸ آذر ۹۳
2014 ۹ December
نجف اشرف – عراق

ادامه داد…