۱۷ مرداد سال ۱۳۸۵ مصادف با ولادت حضرت مولا امیرالمومنین بود که من و مرحوم پدرم حاج محمد مجدی در شهر مشهد به زیارت آقا علی بن موسی الرضا مشرف شدیم . پس نماز ظهر ما به یک رستوران برای صرف نهار که در نزدیکی حرم بود رفتیم و پدرم موقعی که داشت سفارش غذا می داد صاحب رستوران فامیل پدرم را سوال کرد: پدرم پاسخ داد: مجدی که دیدیم آن مرد گفت آیا شما دزفولی هستید؟ پدرم پاسخ داد آری چطور مگه , که باز آن مرد گفت آیا جناب سروان احمد مجدی نسب را میشناسید؟ پدرم پاسخ داد بله ایشان عمو زاده ی ما هست , مگر شما در دزفول خدمت کرده اید؟ که آن مرد گفت : آری , چند سال پیش من در دزفول خدمت کرده ام و ایشان یکی از بهترین و مهربان ترین فرماندهان بودند که با تمامی سربازان به خوبی و نیکی رفتار می کردند وهیچ یک از سربازان از ایشان بد نمی گفت و ما هیچ وقت ایشان را فراموش نمی کنیم و در نهایت به پدرم گفت اگه ایشان را دیدی سلام ما را بهش برسانید,وقتی که موقع حساب کردن فرا رسید آن مرد میخواست بخاطر آقای احمد مجدی نسب از ما پول نگیرد که در نهایت پدرم با اسرار زیاد پول را پرداخت کرد.
بدون شک آقای احمد مجدی نسب فرزند مرحوم حاج حاجی محمد سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی, یکی از بهترین افراد خاندان می باشند که من همیشه تعریف ایشان را از پدرم و افراد فامیل شنیده ام و چقدر خوب است انسان فامیلی مثل ایشان داشته باشد تا نه تنها در شهر خود, بلکه در شهر های دیگر نیز باعث افتخار او شود
پدرم نقل می کرد که: در شوشتر بودم که یکی از دوستانم پیشم آمد و گفت آیا جناب سرهنگ مجدی که در پایگاه هستن با شما نسبتی دارد که من گفتم : آری. دوستم گفت :او فرمانده برادرم می باشد که در حال گذراندن خدمت سربازیست از تو میخواهم به جناب سرهنگ سفارشی نمایی تا محل خدمت او در پایگاه را در یک جای بهتر قرار دهد . من هم نامه ای برای جناب سرهنگ نوشتم در پایان نامه نوشتم با کمال تشکر حاج محمد مجدی و آن نامه را به دوستم دادم تا برادرش که سرباز آن را به جناب سرهنگ مجدی نسب دهد .
چند ماهی از این ماجرا گذشت که باز همان دوستم به سراغم آمد و گفت : میخواهم باز به فامیلت سفارش دیگر نمایی , گفتم مگر چه شده ؟مگر دفعه ی پیش برای برادرت کاری انجام نداده ؟و از این سوالات که دوستم گفت ,دست جناب سرهنگ درد نکند زمانی که برادرم نامه شما را به او داده , محل خدمت برادرم را به جایی دیگر انتقال داده که حالا با وجود اینکه یک ماهی از خدمتش تمام شده او تسویه نمی کند و به ما می گوید اینجا به من خیلی خوش میگذرد ,بیایم خانه چکار کنم, بهتر از این جا نیست و من در آسایش کامل هستم . حال میخواهم باز سفارشی به جناب سرهنگ نمایی تا برادرم را به جایی دیگر انتقال دهد تا او هم تسویه کند و دوباره به سر خانه و زندگی اش بر گردد. من هم چند روز بعد که آقای احمد مجدی نسب را زیارت کردم ضمن تشکر از ایشان که مرا جلوی دوستانم سر بلند کرده در خواست دوستم را برایش بیان کردم که ایشان هم با لطف فراوان همین کار را انجام دادند.
از خداوند برای ایشان آرزوی سلامتی و خوشنودی خانواده محترمشان و موفقیت در تمامی مراحل زندگی را خواستاریم و از ایشان بخاطر تمامی زحماتشان کمال تشکر رو داریم
ایشان فرمانده من در زمان سربازی بودند که خوبی های ایشان را هیچ وقت فراموش نمی کنم درحال حاضر باز نشسته هستند وبرای اولین گرد هم آیی خاندان مجدی شخصا ایشان را دعوت کردم ولی ایشان با همان وقار وتواضع همیشگی خود به علت بیماری دعوت بنده را پذیرا نشدند سلامتی برای ایشان آرزومندم
باعرض سلام محضرجناب سرهنگ عزیز.واقعاایشان مردبسیارومحترمی میباشندبنده به نوبه ی خودبه برادرعزیزم آقاحسین آقازاده ی گلشان وآقاسبحان دوست عزیزم که دامادگرامیشان می باشدبخاطرداشتن همچین گوهری تبریک عرض مینماییم.التماس دعادارم ومشتاق دیدارایشان هستم.حاجی جان سلام مخصوصی به برادرم برسونیدوباطلاعشون لطف کنیدبرسونیددلم براش تنگ شده وهمیشه بیادش هستم.
منم اسمشون زیاد شنیدم …خدا حفظشون کنه..
با سلام باعث افتخار بنده هست که ایشان فامیل مادری بنده می باشدچرا که سالها پس از بازنشتگی جناب سرهنگ ،همکاران ما از ایشان به نیکی یاد می کنند و نقل می کنند ایشان در عین حالی که فرماندهی مقتدر با انظباط و جدی در کار نظامی بود در کنارش فرماندهی دلسوز،مهربان و به قولی پدر نظامی و الگوی اخلاقی آنها اعم از پرسنل وسربازان به حساب می آمد.(جناب سرهنگ به امید خدا اگه ستاد تشریف آوردین باعث خوشحالی ماست که میزبان شما باشیم به آقا سبحانم یه سلام گرم برسونید)