بعد از نوشته پسر عموی عزیزم محمود رضا مجدی نسب راجع به شیطنت های معصومانه وسفارش ایشان مبنی بر ادامه این کار بنده بر آن شدم چند موضوع از خود وبرادرانمرا در این مورد برایتان بیان نمایم ۱- مرحوم مادرم علاقه زیادی به کلوچه های محلی داشتند وهر از گاهی در خانه خودشان درست می کردند و تنوری در پشت بام داشتیم که هم عروس ایشان بانو شوکت فتحی آنها را در تنور درست می کردند بعد از اینکه درست می شدند آنها را در پلاستیکی می گذاشت ودر گنجه ای در زیر زمین قرار می داد ودرب آن را قفل می کرد تا از دسترس ما (سه برادر)به دور باشند درب های این گنجه توری بودند وبه وسیله دو حلقه از بالا وپایین بسته می شد و وسط آن حلقه ای داشت که با یک قفل دستی بسته می شدشبها وقتی همه می خوابیدند یواشکی با یک سیخ کبابی به زیر زمین می رفتیم ودو حلقه گنجه را از بالا وپایین باز می کر دیم با این کار درب های گنجه حدود چند سانت باز می شدند بعد سیخ را از شکاف پایین گنجه به طرف کلوچه ها هدایت می کردیم وچندین کلوچه بیرون می کشیدیم ونوش جان می کردیم فردای آن روز مادرم به سراغ کلوچه ها می رفت قفل درب را باز می کرد وبا کمال تعجب با کمبود آنها مواجه می شد وبنده خدا نمی دانست ما به آنها شبیخون زده ایم ۲-مادرم دهه دوم ماه محرم به مدت ده روز روضه زنانه داشتند تابستان بود وحیاط خانه را مفروش کرده بودند وحیاط مملو از مستمع بود من وکاظم برادرم در زیر زمین بودیم وناراحت از اینکه نمی توانیم بالا برویم به فکر افتادیم که زنان را اذیت کنیم تا به قول خودمان از آنها انتقام بگیریم!با یک سیخ کبابی از پشت پنجره زیرزمین آنها را سیخونک می زدیم وبنده های خدا به خاطر حجب وحیا حرفی نمی زدند