۱- ۲۰۰ سال بعد از هجوم تازیان به ایران در زمان خلافت عمر،برای نخستین بار اساس حکومت عباسبان در تند بادی سهمگین در هم نوردیده می شد.این قیام متفاوت از قیام های پیشین و حتی قیام بابک خرمدین بود.چرا که توانایی آن محدود به دفاع از سرزمین خودی نمی شد ،بلکه هدف آن اساس حکومت تازیان بنی عباس بود.
رویگر زاده ی سیستانی اینک شرق،شمال،فارس و بخش عمده ای از افغانستان را زیر کنترل خود داشت و بی مهابا به سمت بغداد،مرکز حکومت المعتصد – خلیفه ی وقت عباسی – میتاخت.

مجسمه ی یعقوب لیث در زابل

مجسمه ی یعقوب لیث در زابل

یعقوب لیث صفاری برای نیل به هدف وارد خوزستان شد. عرب ها برای مقابله با یعقوب سپاهی گران را به پیکار فرستادند،اما بهره ی خلیفه از این پیکار چیزی جز شکست نبود.

مجسمه ی تعمیر شده ی  سردار ایرانی در یک جایی از دزفول!(حالا هر جا که شد)

مجسمه ی تعمیر شده ی سردار ایرانی در یک جایی از دزفول!(حالا هر جا که شد)

زمان به زیان عرب ها و به سود ایرانیان در جریان بود،اما دست اجل یعقوب را مهلت نداد .یعقوب در حالی که در تدارک حمله ی نهایی و شکست قطعی خلیفه بود ،بیمار شد و پس از چندی در گذشت.
شاید اگر مرگ زودرس یعقوب اتفاق نمی افتاد،آخرین خلیفه ی عباسی به جای نمد پیچ شدن به دست مغولان در چنگال خشم ایرانیان سرنوشتی دیگر را تجربه میکرد.
مشهور است که شاعری در ستایش یعقوب، شعری به زبان عربی می سراید.اما یعقوب برمی آشوبد و شاعر را به جهت سرودن شعر به زبانی نامفهوم سرزنش می کند.
این اقدام یعقوب اگرچه سرآغاز رویش دوباره ی شعر پارسی نیست ،اما اقدام و تبلیغی بزرگ در گسترش زبان پارسی محسوب می شود.
پیکر یعقوب در محل مرگ او که اینک اسلام آباد(شاه آباد) نام دارد و در ۵ کیلومتری جنوب شرقی دزفول (جاده ی شوشتر)است به خاک سپرده میشود.

آرامگاه محقر  سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

آرامگاه محقر سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

آرامگاه محقر  سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

آرامگاه محقر سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

آرامگاه محقر  سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

آرامگاه محقر سردار ایرانی در اسلام آباد دزفول

منطقی بود که به احترام این سردار بزرگ ایران زمین و اینکه دزفول میزبان ابدی اوست،خیابانی در خور مقام ،به نام وی شود.چنین هم شد …اما نشد!!
مدت ها قبل از اینکه بلوار فتح المبین فعلی اهمیت کنونی خود را داشته باشد و مهم ترین راه ارتباطی شرقی – غربی دزفول شمرده شود، نیز قبل از برپایی میدان فتح المبین کنونی ، نام هم میدان و هم بلوار ،یعقوب لیث بود.و هنوز هم در خیلی از موارد با نام یعقوب لیث شناخته میشوند.

(گوگل)___نمایی هوایی از میدان یعقوب لیث (فتح المبین)

(گوگل)___نمایی هوایی از میدان یعقوب لیث (فتح المبین)

البته در این اصل که نبرد فتح المبین در زمان جنگ چه اهمیت ویژه ای برای ایران و به ویژه دزفول داشت ،هیچگونه تردیدی نیست.یاد این حماسه ی بزرگ و شهیدان آن همواره در یاد و جان ما باقی است.وبسیار منطقی بود و هست که مکانی شایان آن به این نبرد نامیده شود.اما چراخیابان یعقوب لیث؟
مگر دزفول کوی و میدان و خیابان کم دارد؟

۲- در زمان اوج خودش،فروهر نام داشت.نامی بود گوش نواز و بر آمده از فرهنگ غنی ایران باستان.
چهارراه ورودی شهر پس از پل جدید تا بیمارستان افشار که در مسیر خودش قسمتی از فروهر را نیز شامل می شد ، یک کورس تاکسی بود.
فروهر،فروهر-ورد زبان مسافرها و راننده های تاکسی بود.واژه ای زیبا و خوش آهنگ.
اما با گذشت زمان و هر چه انبوه تر شدن ترافیک شهری،فروهر دیگر پاسخگوی نیاز نبود.عرض کم آن و نیزاهمیت روز افزون ۴۵ متری یعقوب لیث موجب شدند تا فروهر کم اهمیت تر از پیش باشد.با راه انداری بیمارستان گنجویان(این هم از آن نام های جنجالی است!) و تعطیلی بیمارستان افشار، فروهر باز هم کم فروغ تر شد.
با یکپارچه شدن سی متری شریعتی و قطع فروهر توسط این بلوار تیر خلاص به اهمیت این خیابان نیز شلیک شد.اکنون بسیار کمتر از پیش گذارمان به این خیابان می افتد.
شاید به همین دلیل است که بنده یادم نمی آید در چه زمانی فروهر به آیت الله بهشتی تغییر نام داده شد و نمیدانم چرا.شاید مشکل همان کمبود خیابان در دزفول باشد!
فروهر در اصل فَروَهَر و ترکیب دو واژه ی فَره – وَهَر است.که به معنای نیروی جلو برنده روح یا روان انسان است.فروهر انسان(با اندکی تفاوت به معنای روح) صرف نظر از اینکـه انسان خوب یا بد باشد ،همواره خوب است.چون جزیی نیک از روح همه ی انسان ها (هم انسان های خوب و هم بد )است.

نماد فروهر

نماد فروهر

بالغ بر ۳۰۰۰ سال پیش ،زمانی که بیشتر مردمان کره خاکی بت پرست بودند و خدایانی سنگی و گِلی موسوم به بعل و لات و منا و را ستایش میکردند،نیاکان ما در ایران باستان عقیده به خدای یگانه – اهورامزدا – داشته و زندگی پس از مرگ را نیز باور داشتند.

نماد فروهر در تخت جمشید

نماد فروهر در تخت جمشید

به باور آنها فروهر تمام انسان های مرده به مکانی در آسمان موسوم به اختران میرود.فروهر ها هر سال با آغاز سال نو در فروردین ماه به زمین برمی گردند،پس هر چهارشنبه ی آخر سال مردمان به استقبال آنها می روند و با برپایی آتش در مکان های بلند ورود آنها را خوش آمد می گویند.(چهار شنبه سوری)

فروهرها ۱۳ فروردین هر سال به اختران برمیگردند.پس مردم به کوه و دشت رفته و برای شادمانی فروهر رفتگان خود به جشن و پایکوبی پرداخته و آنها را بدرقه می کنند.(سیزده به در)

گفته ی بالا  نه به معنای تایید یا رد اندیشه ها ی نیاکان ما ،بلکه صرفا بیان بخشی ازهویت ما است. با گذشت زمان رسم و سنتی از گذشته بر جا می ماند که نقش آشکاری در شکل گیری هویت ملی دارد.پرچم و سرود ملی نیز چنین نقشی دارند.مخالفت با هویت ملی همان تیشه بر ریشه زدن است.

نام ها نیز جزیی از هویت ما هستند ونباید به بهانه و بی بهانه آنها را کم رنگ یا بی رنگ کنیم.
نمی دانم آیا قسمت سومی برای نام ها و یادها وجود دارد یا خیر. اما میدانم و میدانید که گفتنی هایی از این دست بسیار زیاد هستند و به دلایل گوناگون از جمله محدودیت زمانی و مکانی نمی توان به آنها پرداخت.

بیایید تصور کنیم درچند نسل بعدی مثلا ۱۰۰یا ۱۵۰ سال دیگر ،قهرمان یا پهلوان یا شخصیت سیاسی مثبت و مهم دیگری به تاریخ ایران افزوده میشود.مسئولان وقت برای بزرگداشت او (که از نظر توده ی مردم بسیار محبوب است)تصمیم میگیرند مثلا میدان رودبند را (که خود خاطره ای هویت ساز بوده و تاریخی نهفته دارد)  به نام او کنند!آیا اگر ما زنده باشیم لبان خود را دوخته و اعتراضی نمی کنیم؟آیا فرزندان ما ساکت خواهند ماند؟
آیا اکنون ما باید در برابر شبهه هایی از این دست ساکت بمانیم؟