سالهاست که در دزفول زبان مادری کم رنگ تر و کم رنگ تر می شود ، تحصیلات به زبان فارسی است ، برنامه های تلوزیون ملی فارسی است با جملات پراکندای به صورت ترکی یا شمالی ، حتی تلویزیون استانی تنها گه گاه رگه هایی از شوشتری دارد ، خانواده ها برای روان فارسی صحبت کردن بچه هایشان با آنان دزفولی صحبت نمی کنند ، اینها تنها گوشه ای از واقعیاتی است که باعث شده است برکه زبان دزفولی گل و لای بگیرد و اگر بی خیال بنشینیم دور نخواهد بود که زبان شهرمان به باتلاقی کم عمق تبدیل شود ، سالهاست نشنیده ایم کسی دزفولی را درست ( قُول ) صحبت کند ، سالهاست در شهر ما کسی نمی داند چَلاکهَ یعنی چه ، بندار یا کندال چیست ، اینها بماند جوانان ما بکنار حتی پیران شهرمان دیگر خجالت می کشند واژه هایی مثل پِت = دماغ ، زوُن = زبان ، مازَه = کمر ، کِرِ دی = مه و امثال اینها را بکار ببرند این زنگ خطری است برای زبان فارسی ، درست است حرفم را تکرار می کنم از بین رفتن لهجه های این سرزمین زنگ خطری است برای زبان ملی مملکتمان . در حالی که لهجه های بسیاری در کشورمان وجود دارد که می تواند باعث غنای زبان فارسی شود ، با تهاجم بیرونی فرهنگ و مد خارجی به تمامیت زبان و فرهنگ ملی و تهاجم درونی زبان فارسی به لهجه های مناطق مختلف کشور که با آن روبرو هستیم ، ابتدا این لهجه ها تمامی فارسی می شود و بعد اندک اندک زبان فارسی از واژه های بیگانه پر می شود اینگونه در آینده ای نه چندان دور نه لهجه ی دزفولی می ماند نه زبان فارسی ، اگر ما با آنچه در حال پیش آمدن است برخوردی درست نداشته باشیم هم لهجه دزفولی خواهد مرد هم زبان فارسی جاودان نخواهد زیست می گویند قدمت زبان دزفولی به زمان ساسانیان می رسد ، می گویند رد زبان فارسی دری را باید در واژه های دزفولی جُست ، می گویند خرابه های شهر اَوان که تاریخش به ۲۵۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد و سرزمین عیلام بر می گردد با شهر دزفول کنونی مطابقت دارد پس باید در این شهر دنبال فرهنگ و زبانی با این قدمت به گردیم ، اینها یک روی سکه است و باز هم این که هر چه باشد دزفولی زبان مادری ماست ، از آن ماست ، ارث ماست پس باید در حفظ آن تلاش کرد اما روی دیگر سکه چیست ؟ واژه های بسیاری در دزفولی وجود دارد که معادلی برای آن در زبان فارسی نمی جوییم مثل :

گود صفتی است که برای رود خانه ، گودال ، چاه و … به کار می بریم دزفولی آن می شود — قُول = گود متضاد قول ، پِک = کم عمق ، همانگونه که می بینید برای پِک که متضاد قُول یعنی گود است معادلی در فارسی وجود ندارد و از ترکیب یک صفت و یک اسم مصدر متضادی برای گود می سازند یا در دزفولی متضاد زوُنه = زن می شود مِیرَه = مرد و به پهلوان یا مرد بزرگ و دارای صفات برجسته و مردانگی بالا گفته می شود پِیّا در صورتی که در فارسی واژه مرد هم در مقابل زن و هم برای مردانگی به کار می رود از این مثالها بسیار است ، این است آنچه باید شناخت و برایش اهمیت قائل شد این است آن روی سکه که باید برایش برنامه ریزی ملی صورت گیرد تا در کنار ادامه حیاتِ لهجه های بسیاری که در کشور ما وجود دارد با استفاده از واژه هایی که معادل فارسی ندارند غنای زبان فارسی را نیز بیمه کرد خودتان قضاوت کنید آیا برای این واژه های دزفولی معادل فارسی وجود دارد : پِشِنگه = پاشیده شدن قطرات آب به اطراف از پرتاب سنگ به رودخانه ، یا تکان دادن دست خیس و امثال آن اوُ گدَه = کسی که بر اثر خوردن مایعات زیاد شکمش باد کند

کِرسَّن = آب رفتن ، کوتاه شدن پارچه در اثر اولین شستن آن

بِی کمبو = کسی که تنها نشسته و در خود فرو رفته باشد

پا کنِشت = در پی فرصت بودن تا به کسی ضربه زدن یا از بین بردن او

فَحم = کبود شدت رنگ بچه در اثر گریه زیاد

کِن پِشکِن = پخش کردن خاک به اطراف برای جستجوی غذا توسط مرغ و خروس

و دهها و صدها واژه ی دیگر در لهجه دزفولی و یزدی و کرمانی و اصفهانی و شیرازی و …. اما چگونه عمل کنیم تا زبان شیرین مادری ما به فراموشی سپرده نشود ؟
لطفا” نظرات و اهکارهای خود را در قسمت دیدگاه مرقوم فرمائید.

madare