ساعت ۹ شب بود و دیگر خودتان بهتر می دانید که بجز تعداد انگشت شماری در تکیه حضور نداشتند .
نیم ساعت گذشت و کم کم قصد حرکت داشتیم و برای این منظور قصد روشن کردن موتور برق را داشتند که موتور برق ناز می کرد و روشن نمی شد . هر چقدر به ان ور رفتند ، نشد که نشد .
به فکر تهیه ی موتور برق دیگری افتادیم و این امر نیم ساعت دیگر را کشت و از انجا که ” عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ” همین امر کم کم باعث پیدا شدن حضرات مجدی شد و ساعت ۱۰ با جمعی حدودا ” ۶۰ نفری حرکت کردیم . مقصد ما بنا به دلایلی عوض شده بود . در برنامه ریزی قبلی قرار بود امشب به تکیه مسجد علویه و مسجد امام حسن عسگری و زنجیر زنان علی اکبر برویم اما حالا داشتیم به سمت کرناسیان و سیاهپوشان حرکت می کردیم .
به هر حال ، حرکت اغاز شد . راستی یادم رفتم بگویم که شال ها بالاخره با تلاش مداوم اقا رضا و اقا حامد اماده شدند و دقایقی قبل از حرکت بین عزاداران توزیع شد . یک طرف این شال مزین به جمله ی ” ابا عبدالله الحسین ” است و طرف دیگر ان ارم هیات مجدی حک شده است . در خلال توزیع شال ها به ایشان نیز گفتیم که این هدیه ی ناقابلی از تکیه است اما مرحمت بفرمایید ان را تا پایان دهه حفظ کنیدو در تمام برنامه ها و بخصوص در تکیه گردانی ها و عصر روز عاشورا ان را به همراه خود بیاورید .
در ابتدای راه صدای گرم اقای علی شیخ نجدی با نوحه ی ” به خیمه گاهم ، قحط اب است ، کجاست کجاست اب اورم ” طنین انداز شد و پس از گذشتن از مقابل مسجد ایت الله معزی وارد خراطان شدیم و به ترتیب در ” سر میدان بزرگ ، مسجد ساکیان ، سبط شیخ ( کوی مشایخ انصاری ) ، خیمه گاه ، حسینیه امام علی ، گروه مارش ابوالفضل العباس کرناسیان ، زنجیر زنان زینبیه و حسینیه بیت الحسین کرناسیان ” ایستگاه زدیم و به عزاداری پرداختیم و از استقبال میزبانان برخوردار شدیم .
پس از ان وارد محله ی بزرگ سیاهپوشان شدیم و مداح ما نیز جای خود را به برادر بزرگترش یعنی اقای امین شیخ نجدی داد تا با نوحه ی ” اکبرم ، اکبرم ای هستی بابا ، برو ، برو خدا به همراهت ” ما را مهمان صدای گرمش کند .
” حسنیه سهراب خان سیاهپوش ، حسینیه حضرت اباالفضل العباس ( پیر عباس ) و بالاخره حسینیه اعظم سیاهپوشان ” ایستگاه های بعدی ما بودند که در اخرین نقطه ،بسیار از هیات قلعه – کوی شهید مجدیان – (که حالا تعداد انها به حدود هشتاد نفر رسیده بود ) پذیرایی کردند و علاوه بر چای و شیر ، تعداد زیادی شال بین عزاداران تقسیم کردند .
از حسینیه که خارج شدیم رو به اقا رضا کردم و گفتم مقصد دیگری داریم یا نه ؟ و او پاسخ منفی داد و من که در فکر تهیه ی گزارش امشب بودم ( با توجه به اینکه می بایست دو گزارش می نوشتم ) از هیات جدا شدم و به سمت خانه امدم اما همین که وارد خیابان امام شدیم صدای مداح عوض شد و این مرتبه جناب اقای علی مجدی نسب فرزند حاج اسماعیل میکروفون را به دست گرفت تا با نوحه ای دیگر ما را به مقصد برساند اما من از هیات فاصله گرفته بودم و این امر باعث شد که سرنوحه ی اورا نشنوم .
به هر حال تکیه گردانی امشب به پایان رسید و مسیری که طی شد تقریبا ” مسیر عصر تاسوعا بود اما همه ی حضار از اینکه تمامی افراد در زیر پرچم هیات قلعه – کوی شهید مجدیان – حرکت می کردند به خود می بالیدند .
جای تک تک شما خالی بود . انشا الله در سال های اتی بتوانید در این جمع حضور داشته باشید تا حس بسیار خوبی را که به انسان دست می دهد از نزدیک لمس کنید چرا که ” شنید ن کی بود مانند دیدن ”
در زیر شما را به دیدن عکس های این مراسم دعوت می کنم .

IMG_3522 IMG_3536 IMG_3537 IMG_3560IMG_3555 IMG_3561 IMG_3565