اواخر ترم مهر بود که برای یک مصاحبه کاری و یکی دو کار دیگه قصد سفر به تهران رو داشتم.

چون نمیخواستم کلاسام تعطیل شن و دانشجویان تشنه علم رو در انتظار نگذارم! قصد کردم که سه شنبه که کلاسهام تموم میشن برم تهران و جمعه حرکت کنم که به کلاسام برسم.

روز دوشنبه وقتی تو استراحتگاه  بودم  برای گرفتن بلیط اینترنتی وارد سایت ((رجا)) شدم.بلیط قطار برای اندیمشک به تهران پیدا نمیشد ناامید شدم و در لپ تاپ رو بستم و رفتم سر کلاس.

حدود ساعت ۹ شب،خونه بودم، وقتی لپ تاپ رو باز کردم و صفحه ی رجا رو دیدم دوباره قصد کردم که شانسم رو امتحان کنم،صفحه رو بازیابی کردم و با کمال تعجب دبدم که برای دو شنبه ساعت ۶:۳۰ قطار سبز ۲ نفر جای خالی دارن.سریع مشخصاتم رو وارد کردم و پول ر و واریز کردم و بلیط رو گرفتم.وقتی بلیط رو نگاه کردم دیدم ای داد بیداد وقتی صفحه رو بازیابی (یا همون رفرش) کردم، صفحه به صورت پیش فرض رفته رو مسیر تهران- مشهد و من چون عجله داشتم که اون دو تا جای خالی پر نشن، دقت نکرده بودم و بلیط رو اشتباهی خریدم.ولی خب دیگه کاری از دستم بر نمیومد چون آژانسهای مسافرتی هم بسته شده بودن و نمیشد بلیط رو پس داد.

روز سه شنبه به داداشم سپرده بودم که زحمت پس دادن بلیط رو بکشه،وقتی داداشم رفته بود آژانس با کمال تعجب جواب شنیده بود که همچین قطاری وجود نداره!!!!!به من زنگ زد و من برای اینکه مطمئن شم دوباره بلیط اینترننتیمو چک کردم،و متوجه شدم که قطار ۶:۳۰ دقیقه صبح بوده و دیگه کار از کار گذشه بود.به داداشم (مهدی ) گفتم ببین واسه امروز غروب قطار واسه تهران دارن یا نه!گفت دارن ،گفتم خب بی زحمت بگیر برام. بلیطم ساعت ۲۰:۲۰ دقیقه بود.

وقتی برای استراحت بین کلاس رفتم استراحتگاه دکتر محمد صابرراد رو دیدم .دانشجوی دکتری فردوسی مشهد بود.قدی حدود ۱۷۵ داشت ، هیکل تو پری داشت که حکایت از بوکسور بودنش در سالهای قبل داشت. وقتی با هم صحبت کردیم فهمیدیم که جفتمون تو قطار سبزی هستیم که حدود ۸:۳۰ شب از اندیمشک حرکت میکنه، هستیم. بلیط صابر از اهواز بود ولی قرار شد  با من اندیمشک سوار بشه.

کلاسها که تموم شدن با هم برگشتیم دزفول و هرچی به صابر اصرار کردم نیومد خونه،گفتم پس تو برو اندیمشک من شام رو میارم که با هم تو قطار بخوریم.قبول کرد و منم سریع رفتم خونه و وسایلم رو جمع کردم و آماده رفتن شدم. به صابر زنگ زدم و گفتم خبری نیست؟گفت نه عجله نکن قطارمون هنوز نیومده.با خیال راحت همراه برادرم  به طرف اندیمشک حرکت کردم. نزدیکای اندیمشک باز به صابر زنگ زدم و اوضاع رو پرسیدم بازم گفت عجله نکن هنوز نیومده.

 حدودای  ۲۰:۲۵ بود که به ایستگاه راه آهن اندیمشک رسیدیم از داداشم خداحافظی کردم و رفتم تو ایستگاه ، وقتی بلیطم و کارت شناساییم رو به مسول چک کردن بلیط دادم،بهم گفت که قطار شما حرکت کرده!!!به صابر زنگ زدم گفتم صابر کجایی؟گفت نمازخونه م.رفتم پیشش و گفتم صابر قطار رفته!گفت نه هنوز نیومده.گفتم مسئولش بهم گفت،گفت بلیطت رو ببینم ،وقتی با بلیط خودش مقایسه کرد،دیدیم  شماره های قطار متفاوتن. قطار من دقیقا ۳ دقیقه قبل از اینکه به ایستگاه برسم،رفته بود.

از این اتفاق ها دیگه خنده م گرفته بود،سریع به داداشم زنگ زدم گفتم برگرد که من از قطار جا موندم و من رو برگردون خونه ،همزمان هم داداشم و هم صابر گفتند تو که کارهات رو انجام دادی و قرارت رو گذاشتی،برنگرد.صابر گفت من هر هفته با همین قطار دارم میرم و میام و همه من رو میشناسن،حتما و ۱۰۰٪ جا برات پیدا میکنم.قطار صابر با نیم ساعت تاخیر اومد و من خنده م گرفته بود که چطور اون قطار من اینقدر دقیق حرکت کرد!؟قبل از اینکه سوار قطار بشم صابر رفت ی سروگوشی آب بده ببینه اوضاع چطوره.وقتی اومد گفت:من بلیط ۴تخته گرفتم ولی چون واگن ۴ تخت نداشتن،۶ تخته گذاشتن.(یعنی حدودای۳۰-۴۰ نفر فقط تو واگن ما جای خالی بود)خب خوشحال شدم که هم به  کارم می رسم و هم اینکه با یه همسفر خوب مسافرت میرم.خلاصه سوار قطار شدیم و جریمه (که معادل پول بلیط ۴تخته بود!!!!هم دادیم.

حدود ۱۰ دقیقه که گذشت قطار وایساد…