بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود ! شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم مادر نبودنِ تــو فقط نبودنِ تو نیست نبودنِ خیلی چیزهاست… کلاه روی سَرمان نمیایستد! شعر نمیچسبد… پول در جیبمان دوام نمیآورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب…………. ” ما بیتو فقیر شدهایم ” مادر…. |
به یاد مادرم
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود ! شاید آرام بگیرد با بوی […]
نمیگم قشنگ بود نمیگم رمانتیک بود میگم حرفتون حقیقتی بود که از دل بود و به دلم نشست.خیلی خوبین فروزان خانم
مادرم لقمه که عشق را لقمه لقمه به ما بچه هایش میخوراند
مادرم از شکمش که نه از جانش میزد تا به ما برسد
مادرم از خوابش که نه از همه ی خواستنهایش گذشت تا ما بچه هایش رابه خواسته هایمان برساند
سواد خواندن و نوشتن نداشت اما شبها پا به پایمان بیدار میماند تا ما درسمان راخوب بخوانیم و در امتحانهایمان موفق شویم و به کلاس بالاتر برویم کار پیداکنیم شوهر کنیم و زن بگیریم و خوشی کنیم و عاقبتمان بخیرشود و …
او عصای دست پیری نمیخواست
او انیس و همدم روزهای تنهایی نمیخواست
او دراندیشه ی پرستاری روزهای بیماریش نبود
او ذره ای به روز مبادا فکر نمیکرد چراکه همیشه به خدابش که در حوالی قنوت نماز شبش بود میبالید
او فقط سلامتی و آسایش و نیک بختی مارا میخواست .همین
اما من مانده ام در عجب از کار روزگار
اینک تن نازنیش با زخمهای بستر گلباران شده
دستهای زحمت کشش که خانه ی عشق ومحبت همسر و فرزندانش را بادرایت و مادری تمام میچرخاند خشک و بی حرکت شده
اما
اما
هنوز هم برقی در نگاهش هست
برق انتظار
برق اشتیاق
برقی که دیر یا زود خاموش خواهد شد
او بچه هایش را میخواهد نوه ها و نتیجه هایش را
میخواهد که کنارش بنشینند و احوالش را بپرسند و با بوسه ای از مهر و صداقت به او گرمای زندگی ببخشند
شاید همین الان هم دیر باشد
شاید روزی آرزو کنیم که ای کاش میشد فقط یکبار دیگر مادر راتنگ در آغوش بگیریم نه برعکس مادر مارا تنگ درآغوش بگیرد و بغضهای در گلو و عقده های دلمان را برایش وا کنیم .
نگذاریم که ناگهان چه زود دیر شود .
نبودن هایی هستند که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند و انسانهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای مادر ……..
میلاد بزرگ بانوی عالم اسلام مبارک باد .
یاد و خاطره تمامی مادرانی که رفتند گرامی باد. خواهر خوب و عزیزم بسیار زیبا و دلنشین درد دل ما را بیان نمودی ، خداوند شمارا از جمیع بلیات حفظ کند انشا الله .
فروزان جان من چه بگویم که با دستانم او را در سرد خانه گذاشتم چیزی که از آن وحشت داشت منم دلتنگش شده ام دلتنگ پیرهن سفید مل ملش که در گرمای تابستان به تن می کرد ودر آن گرمای وحشت آور برای ده نفر غذا درست می کرد من دلتنگ همه چیز او شده ام ای کاش ذره ای از صبر وحوصله او را می داشتم ای کاش زنده می شد تا به او بگویم چقدر بی او تنهایم
مادر واژه ای که در هیچ لغتنامه ای نمیتوانی معنایی برایش بیابی.بل بایدمفهومش رازمانی که نظاره گر قاب عکسهایی هستی که گویای بالندگی ات هستند؛بیابی .زمانیکه با اوج غرور بخاطر جمالت در لباس عروس ودامادیت دراینه قدی بر خودت غره میشوی؛بیابی .زمانیکه خدا حجت لطفش را بر تو تمام میکند وصاحب اولاد میشوی واینجاست که سعی میکنی لغت مادر را با هجی کردن به فرزندت ؛که نه ؛برای دلت بیاموزی بگمان اینکه داری معنایش را میابی ولی زهی خیال باطل ؛گوهر تو نه معنا دارد ونه قیمت.اینرا زمانی درک میکنی که یکی مادرش را صدا بزند وتو دلشکسته ومبهوت بدنبال گمشده ای باشی که هنوز معنایش را نیافتی ؛او را از دست دادی.با تشکر از فروزان خواهر همرازم