چهل روز است که دل تنگی های غروب را با بودن در کنار مزار پدر سپری کردیم و ناباورانه روزهایمان را به شبهایمان گره زدیم و شبهایمان را به امید آن که هلال ماهگونش را یکبار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح رساندیم…
طنین صدای دلنشین پدر هم چنان در گوش ما
مهربانیش در قلب ما
و زیبایی چهره اش همیشه در یاد ماست…
خدا رحمت کند عمو میرزاعلی عزیز را که من ایشان را خیلی دوست داشتم و انسانی مهربان بودند وچند خصوصیت ویژه ای که داشتند این بود که از دود سیگار به شدت متنفر بود و از بی ادبی وحرفای زشت و رکیک بسیار متنفر بود که اگر کسی جلویشان از این حرفا میزد واقعا ناراحت می شد اجازه نمیداد کسی از این حرف ها بزند و صندلی جلوی ماشین را خیلی دوست داشتن همانند برادرش حاج رشید و ایشان یکی از خوش تیپ ترین مردان فامیل بودند اما داغ فرزندش غلامرضا حسابی اورا شکسته بود که بنده تا همین دو سال اخیر شاهد بودم که هروقت او به شهید آباد می آمد بر سر مزار فرزندش میرفت و می گریست انشاءالله خداوند عمری با عزت به خانواده ایشان مخصوصا عمو رضای عزیز عطا فرماید و روحش را با سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین که سالیان سال خادم آن حضرت و برپا کننده تکیه حسینی بوده محشور فرماید
خداوند روح ایشان را با سرور و سالار شهیدان محشور بفرماید. ایشان در طول زندگی خود عاشق و نوکر واقعی اباعبدالله بودند و عاشقانه در این راه تلاش نمودند. الحق که آغا رضا جانشین بسار دلسوز ؛و بخوبی جا پای پدر نهاده و نام نیک ایشان را زنده نگه میدارد . خداوند به ایشان عمر طولانی و با عزت عنایت بفرماید.
ما را هم در غم خود شریک بدانید که هیچ غمی سنگینتر از غم از دست دادن پدر و مادر نیست …
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست / گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
گم گشته ی دیار محبت کجا رود / نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
خدایش بیامرزد.
خیلی خوب است