جامه عید و نسیم فرودین هلهله با بچه ها، یادش بخیر
خانه دزفول و شوق کودکی تخته تخته قندها، یادش بخیر
قصه های بی بی و قلیان او منقل و مقاش ها، یادش بخیر
شعرهای مولوی ذکر پدر حکمت و اندرزها، یادش بخیر
ظرف قیماق و حلیم و لوبیا آن حدیث صبح ها، یادش بخیر
طعم شیر و مزه جانا نه اش آن پنیر و ماست ها، یادش بخیر
نان دلچسب تنور خانگی دود وهلپ شعله ها، یادش بخیر
فصل گرما در شوادون خنک آب حب و کوزه ها، یادش بخیر
دلکش وپوران و صوت مرضیه رادیو در خانه ها، یادش بخیر
کوی قلعه، مسجد و صعباد شهر کوچه و دربندها ، یادش بخیر
کهنه بازار و صداهای چکش مسگر و خراط ها، یادش بخیر
بازی و کولی گرفتن از حریف ضربه با چوگته ها، یادش بخیر
آ جلال و احمد و عبدالحسین جمع خوب یارها، یادش بخیر
سید علی صیاد با تیر و کمان صید آن گنجشک ها، یادش بخیر
دیگ جیل آبگوشت کنج تنور بوی آن درکوچه ها، یادش بخیر
بهر ختمی در جون برگ کنار هن وهن ازسینه ها، یادش بخیر
بانک و فریاد ” بیو حلوا قپت” سکه ای درکاسه ها، یادش بخیر
مش ملا پل با عصای چوبیش شوروحال روضه ها،یادش بخیر
مش ملا باقر علیم شهر ما مکتب و سرمشق ها، یادش بخیر
مش کریم اسطوره خلق و صفا سنگر و کفاش ها، یادش بخیر
پیر روبند و خروس اندر حرم ذبح و ذکر و نذرها، یادش بخیر
رود دز سرچشمه حظ و حیات آسیاب و سفه ها، یادش بخیر
راه بن جعفرچه خاکی بود وسخت چاله ها و سنگ ها، یادش بخیر
باغ شمس آباد و صحرای قمش چیدن بابونه ها ، یادش بخیر
لذت صرف غذا زیر کنار توپ و تاب و خنده ها،یادش بخیر
باغ فراش و فلاحت در بهار بوی گلها ، فاش ها، یادش بخیر
قلبهای مردمان سنگی نبود جوشش احساس ها، یادش بخیر
با وفا بودند یاران قدیم گرمی پیوند ها ، یادش بخیر
موسپیدان صاحب رای و جلال رفعت اندیشه ها ، یادش بخیر
گرچه دوران بر نمی گردد دگر عزت آن رفته ها ، یادش بخیر
شعری بسیار زیبا برای دزفول”یادش بخیر”
جامه عید و نسیم فرودین هلهله با بچه ها، یادش بخیر خانه دزفول و شوق کودکی تخته تخته قندها، یادش بخیر قصه های بی بی و قلیان او منقل و مقاش ها، یادش بخیر شعرهای مولوی ذکر پدر […]
حج فروزان دوران شیرین کودکیم رایکبار دیگر تداعی کردی شادوسربلند باشی.
سلام اسم من هم میترا مجدیان است نمیدونم با هم نسبتی داریم یا نه ولی به هر حال خوشوقتم (:
سلام.میترا خانم شما فامیلتان پسوندداردیاخیرفرزندکی هستید وساکن کجا.
اگرامکان دارد بیشتر خودتان را معرفی کنید برای اشنایی بیشتر با تشکر.
حاج خانم بسیار زیبا بود گرجه به دوران کودکی ما نمی خورد ولی کاملا احساس کردم کسانی که این دوره را طی کرده اند با خواندن این شعر چه حس وحالی پیدا می کنند به اختمال قوی می گویند رحمت پدر ومادرت راست گفتی واقعا یادش بخیر. راستی نگفتی این شعر ازکیست؟
*************
سولماز خانم منظور مژگان خانم,خانم فروزان مجدی نسب بود نه خانم میترا مجدیان
تا انجایی که بنده اطلاع دارم اکثر نوه هاونتیجه های بی بی مارشید کودکان زمان طاغوت بوده ایم وخواننده هایی که اشاره شده درزمان ما می سرودند.ومن بسیار خوشحالم که این بحث پیش امدتادر اینجا ازمادربزرگ بزرگوارم یادی.بشود تابستان من به اتفاق دخترخاله ها به منزل ایشان میرفتیم وازدست پخت نان ودیزی هرشب بی نصیب نمی ماندیم صبحانه هم همیشه دران فصل لوبیا وحلیم شیر برنج بود.وخیلی ازبیت ها که اشاره شد درعصرکودکی ماوجود داشته.پس افتخار می کنم.به دوران کودکیم واشعار دزفول یادش بخیر..
درکنار صفحه ی سایت خاندان مطلب چهارشنبه سوری وهشدارهای اتش نشانی درج شده بود.ای کاش بجای هشدار.نیروی انتظامی واتش نشانی فقط دنبال چاره ای برای پیشگیری ازخطرهاباشند.تا ۱۲سال پیش دراهواز دراین شب به رسم دیرینه ازپیرتا جوان خانواده به اتشگاه میرفتندوساعاتی رابانظارت نیروهای امنیتی خوش بودند.امامتاسفانه این خوشی که توام با ارامش بودازملت گرفته شدوبه اطراف شهرک نفت انتقال داده شده .با وجودشعله های زمینی.به شخصه جرات این ریسک را ندارم کودکانم راپیاده کنم لحظات خوششان رامجبورن درماشین باشندوگذرا تماشاکنندامیدبه روزی که ان ارا مش دوباره برگردد. امین.
ازتمام عزیزانم که پنجشنبه اخرسال که بااحترام امدند برسر مزار عزیزان ازدست رفته ام ان شاالله درشادیهایتان جبران خیر کنم.