آخرین ساخته اصغر فرهادی در حالی اکران شد که ساختار کلی فیلم مضمونی خلاف تصور کلی جهانیان نسبت به فرانسه زیبا و پاریس دوستداشتنی دارد و در واقع در مفهوم بومی و آنچه طرز تلقی بدگمانان است، یک “سیاه نمایی تمام و کمال” است تا این پرسش پیش آید که چرا اصغر فرهادی کمک هزینه ساخت فیلم از اتحادیه اروپا را دریافت کرده و در خلاف جهت منافع این اتحادیه فیلم ساخته است و چرا فرانسوی ها متوجه مدل تحلیلی توهم توطئهای ما ایرانیها نیستند و از یک فیلم “سیاهنمای” جامعه فرانسه تقدیر میکنند؟
“بعد از فیلم جدایی نادر از سیمین ، سینماگر ایرانی در یک درام پیش پا افتاده در حومه پاریس سرگردان و گمشده است! فرهادی عبوس که خنده به لب ندارد، تنها چیزی که از پاریس در فیلمش به تصویر کشیده یک تکه از خیابانی درحومه شهر و یک داروخانه و یک خشکشوئی است. بقیه حوادث در خانه ای می گذرد که ماری در آن زندگی می کند و احمد که از ایران برگشته … مردی که به اصطلاح می خواهد موقعیت را بفهمد و مصلح باشد و … ” این بخشی از روزنامه لیبراسیون به قلم دیدیه پرون از منتقدان معتبر این نشریه است.
برخلاف بسیاری از نشریات فرانسوی و انگلیسی زبان که فیلم فرهادی را مورد تحسین قرار دادند و پیش از این مورد اشاره قرار گرفته بودند، علاوه بر پرون، میشل فرودن، سردبیر هنری روزنامه لوموند و کایهدوسینما، سرژتوبیانا سردبیر قبلی مجله کایهدوسینما در نقد فرهادی به شدیدترین شکل ممکن نوشتهاند و جالب اینکه اینها دقیقاً در نقطهای فعالیت میکردهاند یا میکنند که جزو موثرترین بخشها در شکل گیری و تقویت به بنیانهای موج نوی سینما فرانسه نقش آفرین بودهاند و برخی مقالاتشان اساساً جنبه آموزشی دارد و طبیعتاً مورد اشاره قرار می گیرد و در کنار همه این مسائل علاقه جدی به پاریس دارند.
در واقع نظر این منتقدان درباره فیلم فرهادی به نوعی صحیح است و هیچ یک از زیباییهای پاریس در این فیلم مشاهده نمیشود و عروس شهرهای جهان در این فیلم بسیار بدترکیب به تصور کشیده و این اتفاق نیز از سوی فرهادی تعمداً صورت پذیرفته است. فرهادی در این باره پیش از اینها توضیح داده بود که برای تحت الشعاع قرار نگرفتن فیلمش از پاریس، فیلم را در حومه پاریس ساخته و لوکیشن انتخاب شده بسیار سرد و بیروح است، کما اینکه داستان فیلم نیز با سردی همراه است و نقدی جدی به جامعه فرانسوی وارد آورده است.
حال آیا منصفانه است که کارگردانی با سرمایه چند میلیون دلاری یک کمپانی فرانسوی فیلمی چنین سرد بسازد که هیچ جذابیتی از پاریسِ دوست داشتنی در آن قابل مشاهده نباشد و مردمان این شهر را دارای روابط سرد و از هم گسسته تلقی کند که در خانوادههایی با ساختارهای شکننده زندگی میکنند و حداقل قواعد زندگی مشترک را نیز رعایت نمیکنند؟ آیا کاری که فرهادی کرد انصاف بود و آیا حق فرانسویها نیست تا در مقابل سینماهای اکران کننده فیلم فرهادی که تاکنون بیش از ۸۰۰ هزار مخاطب در فرانسه داشته، دست به تجمع اعتراض آمیز بزنند؟
آیا ارزشهای این کشور باید این گونه نادیده گرفته میشد و فرانسه دوست داشتنی و پاریس زیبا شبیه کشورهای ذیل یوغ شوروری سابق به تصویر کشیده میشدند که مردمش در تنشهای اجتماعی و فردی، توان حفظ کانون خانوادههایشان را ندارند و جامعهشان در سراشیبی سقوط قرار دارد؟ حقیقتاً اصغر فرهادی دستمزدش را از فرانسوی ها گرفته و کمک هزینه ساخت فیلمش را از اتحادیه اروپا دریافت کرده یا دشمنان فرانسه او را تغذیه کردهاند که یک سیاه نمایی را بر پرده سینماهای فرانسه نشانده و زیبایی های این کشور را به هیچ گرفته است؟ شرق و کشورهای شرقی چه نقشی در این نوع فیلمسازی داشتهاند؟
درباره ادبیات جملات فوق تعجب نکنید. اگر توهم توطئه داشته باشید، قطعاً بدتر از منتقدان فرانسوی و شبیه ادبیات فوق فرهادی را نقد میکنید. به هر صورت فرهادی در نقد اجتماعی فرانسه، رحم نکرده و فضای فرانسه را شبیه فانتزیهایی که در ذهن داریم، به تصویر نکشیده است و این به تعبیری که در کشورمان میشود، حکمش “سیاه نمایی” است؛ تعبیری که در این هشت سال به شدت وسعت انتصاب یافت و بسیاری از نقدهای اجتماعی در قاب تصویر متهم به سیاه نمایی شده و چوب خورده است.
جدایی نادر از سیمین نیز اساساً با چنین حملاتی از سوی منتقدان چشم بسته طرد میشد و اصلاً عنوان میشد علت اسکار دادن و تحویل گرفتن فرهادی، سیاه نشان دادن ایران و متشنج و دروغ گو نشان دادن ایرانیان بوده است. با این اوصاف چرا فیلم فرهادی این بار نیز به کن رفت و بازیگر نقش اول زن فیلم نیز جایزه فرانسوی کن را دریافت کرد؟ آیا فرانسویها مریض هستند که فیلمِ “سیاه نما” علیه خودشان را نیز تحویل میگیرند یا اینکه برخلاف ما فهمیدهاند نقد اجتماعی اسمش سیاه نمایی نیست؟
البته متهم کنندگان ایرانی فیلم پیشین اصغر فرهادی در مقابل این پارادوکس که دقیقاً نقد گفتار پیشینشان است، سکوت اختیار کردهاند و ماندهاند که چطور صدهزار صدهزار به تعداد بلیتهای فروخته شده این فیلم در فرانسه افزوده میشود و فرانسویها از این فیلم سرد استقبال میکنند. آیا وقت آن نرسیده اندکی در مواضعمان بازنگری کنیم و به سوی هر آینه و آینه سازی که نقش ما را عین راستی و حقیقت به تصویر کشید، به قصد شکستن سنگ پرانی نکنیم؟
با پایان دوران حضور امثال جواد شمقدری و دوستانش در سازمان سینمایی و همچنین تغییر بخش از بدنه سیاست گذار و مدیریت فرهنگی کشور، فرصت مغتنمی فراهم میآید تا بار دیگر سنت نقد اجتماعی را فراهم ساخت و هر نقدی را که مطابق ذائقهمان نبود، “سیاه نمایی” خطاب نکنیم که اگر یکی از آنها سیاه نمایی نبوده باشد و کارگردانش نیز چنین قصدی نداشته باشد، درباره ادعایی که کردهایم میبایست روزی پاسخگو باشیم. یادمان نرود اگر خودمان، خودمان را نقد نکنیم، دیگران ما را آن گونه که دوست دارند نقد میکنند.
به نقل از: سایت تابناک