گاهی فقط یک انگیزه لازمست ، یک الهام ، یک جرقه ی کوچک تا تحولی عظیم بوجودآید تاسرمنشأخیری عظمی یا برکتی پایدار و برقرارشد.مهم نیست که اندازه ی آن خیرویرکت چقدروتاکجاست مهم آنست که گاه حرکتی ولو کوچک وبه ظاهر کم اهمیت آفریدگار شورو زندگی و عشق باشد .
تابستان قبل وقتی به مرگ «نه »گفتم و به «زندگی » سلام ،و در دفتر خاطرات ذهنم که نه بلکه قلبم فصلی از محبت و خلوص خانواده ام و فامیل وبستگانم گشودم تا همیشه آنرا با عینک مطالعه ی خوشبختی بخوانم و بخوانم تا هیچگاه از یاد نبرم ، دوستی مهربان با گلدانی سبزو لبخندی سبزتراز بهار به عیادتم آمد . آقامحمدحسن با دستهایی به رنگ آب و دلی ناب ،آنرا در گلدانی سفالین با نقشهای حاشیه ایی سبز و آبی نشانده بود . ومن رنجوروبیمار هرروز آبی به پای خاک عطشناکش میریختم .کم کم از شاخه های این گلدان قلمه زده و دو گلدان دیگر هم اضافه کردمو هرروز با شوقی بیشتر به دیدن گلدانهایم میرفتم و از دیدنشان لذت میبردم و ناگهان حس زندگی در من جوشید.و خواستم از خدا تا مرا مانند شان سبز و تازه و زنده بگذارد.
الان در فضایی نسبتا کوچک از خانه ام چندین گلدان دارم ؛ سبز وقشنگ .هرروز صبح با لبخند به سراغشان می روم با آنها مثل یک دوست حرف میزنم برگهایشان را نوازش میکنم وبادیدن جوانه هایشان کلی ذوق میکنم . آری گاهی فقط به بهای یک لبخندیا یک هدیه ی به ظاهر کوچک میتوان با بها وارزشمند زندگی کرد یا بهانه ای برای زندگی رابه دیگری هدیه داد