«تعیین مرز خرافات کار دشواری است. مسافر فرانسوی در ایتالیا همه چیز را خرافی می یابد و حق هم دارد. اسقف کانتربری مدعی است که اسقف پاریس یک فرد خرافاتی است، پیروان کلیسای پرسبیتر نیز همان بر چسب را به عالیجناب اسقف کانتربری می زنند، در حالی که خود آنها را کویکرها افرادی خرافی می دانند، و کویکرها هم به نوبه خود از نظر مسیحیان خرافی ترین آدم ها به حساب می آیند»((. ولتر، فرهنگ فلسفی، به نقل: روان شناسی خرافات،صفحه ۱.))

این سخن می رساند که تعیین مرز خرافات یا تعریف آن کاری چندان آسان نیست، و در واقع یکی از مهم ترین نقاط اختلاف مذاهب و ادیان در همین زمینه است.

«در تعریف دیگری از کلمه «خرافات» که در واژه نامه ها آمده چنین می خوانیم: «هر نوع عقیده یا عمل دینی نامعقول». همین جا فوراً این سؤال پیش می آید که چه کسی تعیین می کند یک عقیده بخصوص، نامعقول است یا معقول. مشکل اینجاست که دین این یکی، از دیدگاه آن یکی، «خرافات» محسوب می شود…»(( ولتر، فرهنگ فلسفی، به نقل: روان شناسی خرافات،صفحه۴))

در کشور هند به قولی بالغ بر هزاران هزار خدا وجود دارد.اعتقاداتی بعضا متعارض! و متضاد.جالب این بود که به دلیل کثرت خدایان ,خدای فردی ،طعام دیگریست!(سخن بیشتر در زمینه خدایان هندی و حتی تعریفی مشخص از خدا در دیدگاه مردم هندوستان را به مجالی دیگر موکول میکنم.)

به هر روی ,دیدن و دانستن این تناقضات انتظار درگیری شدید و خونین را در من به وجود آورده بود.اما احترام هندی ها به عقاید مخالفین مانع از هر گونه درگیری می شد. اماکن مذهبی در هندوستان بطور فوق تصوری زیادند.مسلمانان هم به نوبه خود اماکن مذهبی زیادی دارند.

ایالت آندراپرادش(andhra pradesh) در جنوب شرق هندوستان قرقر دارد و چهارمین ایلت بزرگ هند و پنجمین از نظر وسعت است.(جمعیت این ایلت در ۲۰۱۱ بیش از ۸۲ میلیون نفر بوده است.) شهر حیدرآباد(hyderabad) با جمعیتی بالغ بر ۶.۸ میلیون(سال ۲۰۱۱) مرکز این ایالت است.در شرقی ترین قسمت این شهر تپه ی بلندیست که در بالای این تپه یکی از این اماکن مذهبیه مسلمانان و شیعیان وجود دارد.این مکان طبق شنیده های بنده زواری از سرتاسر هند دارد.

اسم این مکان ((مولا علی درگاه ))است.مکانی به دور از همهمه و ترافیک و بوق و آلودگیهای معمول شهرهای هند.هوای تازه و تمیز جسم و روح انسان را نوازش میدهد.نسیم مداوم مانع از احساس گرما میشود.مکان مورد نظر روی تپه ای بود که خود آن تپه بروی تپه دیگر قرار داشت.رسیدن به درگاه با وجود پله های کنده شده در دل سنگها ،بالا رفتن از آن را راحتتر کرده است.وقتی به بالای تپه ی اول میرسی شهر زیر پایت قرار میگیرد.ولی مکان مورد نظر باز هم بالاتر است.

بدون شک اولین چیز عجیبی که توجه شما را جلب میکند وجود همین یکی دو تپه نسبتا بلند وسط یک دشت کاملا صاف است.اگر جنس خاک این تپه ها از سنگ نبود احتمال باستانی بودن این تپه ها میرفت.

از جنس تپه و هوای صاف و گداهای سمج و… که بگذریم وجود حال هوای روحانی بر جذابیت این سفر میافزود.در شهری که شیعیانش را به قمه زنی های آنچنانی می شناسند وجود این مکان و دیدن مراسم مذهبی شیعیان بدون خون و تیغ و قمه و… ودر بالای یک تپه زیبا و در سکوت آرامش حس غریبی داشت.

باز هم بالا میرویم تقریبا رسیدیم بر بالای بالاترین تپه ساختمانی ساخته شده بود که اتاقهای معدود و کوچکی در بیرون آ تعبیه شده بود (گویی برای زواری است که از راه دور میرسند و قصد بیتوته دارند.)از در وارد میشویم ابتدا حیاط نسبتا بزرگ و گسترده ای بود که در وسط آن یک حوض کوچک و مکانی برای بستن دخیل و گذاشتن شمع بودند.در حوض نارگیل شکسته شده ای میبینم که معمولا در مراسمات و جشنهای هندوها دیده بودم.گویا برای افزایش رزق و روزی اینگونه میکنند.وارد ساختمان اصلی می شوم. ساختمان پر بود از پرده و فرش و تابلو های امامان وگل.دو میل ورزش باستانی ایرانیان توجه مرا به خود جلب کرده بود،در فکر این بودم که چقدر آداب و رسوم مختلف از فرهنگهای مختلف در کنار هم ودر بالای این تپه جمع شده اند.حس خوشایندی بود،دیدن عکس آشنای امام حسین و حضرت عباس گویی مرا به دزفول باز گردانده بود،دیدن میلهای باستانی مرا به شبستان خانه مان برد ،جایی که میلهای پدرم آنجاست میلهایی یادگار ورزش پدر در جوانی و گهگاهی میل زدن خودم می انداخت.از فردی که برای زیارت آمده بود پرسیدم میدانی این میلها چیست؟که ابراز بی اطلاعی کرد .در همان عالم خودم بودم که با این سوال  به خودم آمدم اینجا چه مدل مکان مذهبیست؟وقتی پرسیدم مکان اصلی زیارت کجاست؟  دیوار رو به رو را به من نشان دادند.دیواری بود پر از گل.دقت کردم که راهرویی در دو سمت این دیوار وجود دارد.به من اشاره کردند که وارد شو.خواستم از سمت راست وارد شوم که اجازه ندادند گفتند باید از سمت چپ وارد آن ورودی شوی.ورودیها کوتاه بودند جوری که حتما باید خم شده و با حالتی شبیه تعظیم وارد شد.(احساس احترام گزاردن زورکی به انسان دست می داد).وارد شدم راهرویی کوتاه بود به سمت راست پیچیدم.حالا سمت راست من همان دیوار مملو از گل بود(که تازه متوجه شده بودم که گلها روی یه پرده هستند نه دیوار)و سمت چپ من هم یه تابلو فرش از پنج تن بود.همین!!!!با تعجب به خودم گفتم همین!!یک تابلو فرش که نام پنج تن روی آنها نوشته شده؟!!دوستم را هم صدا کردم او هم آمد به سختی در آن راهرو جا میشدیم!از سویی شرم داشتیم که بپرسیم ماجرا چیست و از طرفی به خود گفتم بیش از ۲ساعت رانندگی در این ترافیک وحشتناک و آمدن بالا از این همه پله ،برای چه بوده است؟با همان اعتماد به نفسی که از خارجی بودنمان سرچشمه می گرفت که اگر واضحترین چیزها را هم ندانیم اشکال ندارد، از مردی که انگار کارش این بود که آنجا بایستد پرسیدم که اینجا چه خبر است؟و او پرده از این راز گشود!گفت آن فرش را کنار بزن و من کنار زدم و تمام آنچه میخواستم دیدمم.سنگی بود که کاملا در پشت پرده مخفی شده بود.سنگ قسمتی از تپه بود و آن را از جایی نکنده بودند.نکته جالب این سنگ نقش دستی بود که بر آن بود.این اثر که به واسطه تماس  دست راست امرمومنان علی(علیه السلام) با آن سنگ روی آن نقش بسته  بود.

از ورودیه سمت راست بیرون آمدیم و آن مردی که ما را راهنمایی کرده بود نخ قرمزی را به دور دست راستمان بست.این به معنیه تمام شدن زیارت ما بود.

1 800px-MoulaAli_19022

توضیحات تصاویر:
عکس سیاه و سفید مربوط به بالای تپه اول است.