دردمندی می گفت :امشب بسیار دلتنگم ، دلم میخواهد گریه گنم اما برای اینکه مورد شماتت دیگران واقع نشوم از گریه کردن هم خود را محروم ساخته ام.اما همین الان گرمی قطره های اشک را درچشمانم احساس میکنم. فکر میکنم -فکر میکنم … اما در نهایت به هیچ چیز قابل توجهی نمی رسم.مانده ام با این همه حیرانی و سرگردانی چه کنم؟
میدانید چه چیز بیشتر آزارم میدهد؟ اینکه دراین مقطع زمانی زندگی میکنم. با خود میگویم اگر موجودی غیر از انسان بودم شاید بهتر بود. چرا؟چون دیگر مجبور نبودم این همه سختی بکشم و مورد آزمایش قرار گیرم.
اما به خود که می آیم این بیت یادم می آید که:
رسد آدمی به جایی که به جز از خدا نبیند
راستی خدا ی خوبم چرا سهم من از زندگی فقط درد بود و محنت ، مگر کجای کارم اشتباه بود؟ به جرم کدامین گناه باید این همه درد را تحمل کنم؟
اما یقین دارم که شکوه و گلایه ام فقط خودم را خسته تر خواهد کرد. و باز یقین دارم این جهان کوه است و فعل ما ندا ، سوی ما آید نداها را صدا
او را به آرامش دعوت کردم . آرام اشک هایش جاری شد. نمیدانستم چه کار کنم تا اندکی او را تسکین دهم.
می گفت دلش از همه چیز و همه کس گرفته. +نظری گذرا که به سیر زندگی اش داشته باشی متوجه میشوی انگار بدنیا آمده تا بجنگد حتی برای کوچکترین چیزها.
خودش میگوید دیگر توان مبارزه ندارم. طاقتم طاق شده میخواهم به همه بگویم برایم دعا کنند که بمیرم. شاید با رفتن و شروع مرحله جدیدی از زندگی دردهایم التیام یابند.بماند که دردش چیست و از چه در عذاب و سختی است، درد اصلی آنجاست که در جامعه اسلامی زندگی میکند.میگوید ادعای مسلمانی ما گوش فلک را کر ساخته اما من در کمتر کسی نشانی از مسلمانی می بینم.مگر نه اسلام میگوید مسلمان نیست کسی که شب را به صبح برساند و همسایه اش گرسنه باشد. به همان اسلام و به همان مسلمانی سوگند که نیازمندم و گدای محبت دوستی همان انسان هایی هستم که حتی نیم نگاهی هم به ما دردمندان ندارند. از بس که ریا و دورنگی دیدم نظرم نسبت به خیلی چیزها تغییر کرده.
به به، به این همه لطف و صفا که از تک تک انسانها صادر می شود!
دریغ از شنیدن کلامی و یا قدمی یا درمی که درد همنوع را نه التیام که کمی کاهش دهد.
در کجای راهیم ، آیا زمان آن نرسیده که بدون شعار -بدون شعار وبدون شعار و به دور از هرگونه آرایشی که به دستورات دینمان میدهیم دستگیر دیگران باشیم؟من که فکر نکنم . اما امید دارم که آن زمان به زودی فرا رسد انشاا…