شب اول است . ارام به راه می افتم و در خیابان های قلعه قدم می زنم . گروهی از جوانان در حال بستن شالها به علم هفت سر هستند . گروهی دیگر علم بلندی را برای اراییدن با شال اماده می کنند . عده ای در حال بستن لامپ های مختلف اند . جمعی دیگر به کوبیدن پرده ها به دیوار مشغول اند .
به حرکت خود ادامه میدهم و وارد محله ی مجدیان می شوم . چیزهایی را که می بینم غیر قابل باور است . همه چیز اماده شده است . اکثر پرده ها نصب شده اندو نور پردازی شکل گرفته است . محل استقرار بساط چای مهیا شده است و همه جا اب و جارو است .
خدایا این محله ی قلعه – کوی مجدیان – است . تکیه ای که می بینم معمولا در سال های گذشته در شب های پنجم یا ششم بدین شکل و منوال بوده است اما امسال با رویکردی متفاوت در همین شب اول به بهترین شکل بر پاست .
در اولین برخورد با اقای رضا مجدی فرزند مرحوم میرزا علی مواجه می شوم .
همچنان که می دانیم امسال مسئولیت هیات قلعه – کوی مجدیان – بدیشان سپرده است و ایشان با مشورت گرفتن از چهار نفر دیگر امورات هیات را پیش می برد .
جلو می روم و فرصت را غنیمت می شمرم.
– اقا رضا چه خبر ؟
– والله چی بگم . امسال به تمام معنا سر حال و قبراقم .
– چرا ؟
– شاید باور نکنید اما امسال اولین سالی است که تکیه عزاداری محله ی مجدیان در اولین شب محرم بدین منوال برپاست و من هیچگاه به یاد ندارم که تکیه خاندان مجدی از شب اول محرم اماده ی پذیرایی از عزاداران باشد . اما خدا را شکر امسال با تدابیری که در جلسات مختلف اندیشیده شد کارها به نحو احسن انجام شد که از همین جا از کلیه ی افرادی که در این راه زحمت کشیده اند تشکر می کنم.
– امسال چه تقاوتی با سال های دیگر دارد ؟
– امسال سه تغییر عمده صورت گرفته است :
1- با تلاش همه دوستداران اهل البیت از شب اول محرم ، همه ی کارها بسامان شده است و زمانی که به اطراف نگاه می کنم و می بینم خدا را شکر بیش از ۹۰ در صد کارها صورت گرفته است خستگی از تنم خارج می شود .
2- مکان چایخانه به مکان جدیدی که به تازگی اماده کرده ایم نقل مکان کرده است . این مکان قسمتی از منزل مرحوم حاج عبدالرحیم مجدی است که با باز سازی اندکی که انجام داده ایم ان را اماده کرده ایم .
3- اما مهمترین کاری که انجام داده ایم تهیه کردن یک سیستم صوتی بی سیم برای هیات مارش است که ان را به قیمت ۰۰۰ ۳۰۰ ۴ تومان خریداری کرده ایم که با مخلفات ان که شامل دو بوق و دو باند می شود به ۰۰۰ ۴۰۰ ۶ تومان می رسد.
بنده به نیابت از کلیه ی دست اندرکاران هیات از افرادی که انحا مختلف در تهیه ی این سیستم مارا یاری رساندند سپاسگزارم .
_ برای امسال چه برنامه هایی دارید ؟
_ امسال قصد داریم یکی از ارزوهای چندین ساله را جامه ی عمل بپوشانیم و ان اینکه دو تا سه شب به هیئات و تکایایی که سال های سال ما را مورد لطف و مرحمت خود قرار داده اند سر بزنیم و ” دید ” چند ساله ی انها را با ” بازدید ” پاسخ دهیم .
سعی ما بر این است که جمعه شب – مصادف با شب چهارم محرم – به سمت مسجد امام حسن عسگری و تکایای اطراف ان برویم و در یکشنبه شب – مصادف با شب ششم محرم – به سمت هیات سیاهپوشان و هیئات اطراف ان برویم .
-اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید ؟
– ما کارهای اماده سازی هیات را از ۲ / ۷ اغاز کرده ایم یعنی تمهیدات اولیه را از ۷۰ روز پیش شروع کرده ایم و خدا را شکر با همت دوستان خیلی از کارها را انجام داده ایم . تنها تقاضایی که از فامیل عزیز دارم حضور تک تک افراد در تکیه و بخصوص شب هایی که به تکیه گردانی می رویم و نیز حضور پرشور در روز تاسوعا و عاشوراست .
از اقا رضا تشکر می کنم و نگاهی به اطراف می اندازم .
جوانان فامیل در حال کوبیدن اخرین پرده ها به دیوارند و در این بین نوجوانان نیز مدد رسان جوانان اند .
حضور کودکان نیزجالب توجه است . انها خود را برای اینده اماده می کنند تا این بیرق سال های سال پابرجا و استوار باقی بماند .
اماده ی رفتن می شوم که اقا رضا مانع شد و تا مرا با یک شیر داغ مهمان نکرد حاضر به رفتنم نشد .
بالاخره مسئول هیات است واز هماکنون می خواهد بدانیم که از همین شب اول هم ،تدارکات مهیاست و همه چیز بسامان .
در زیر شما را به دیدن چند عکس از تکیه خاندان مجدی دعوت می کنم . جای همگی شما خالی .
گزارش های محرم ۱۳۹۲ _ شب اول + تصاویر
شب اول است . ارام به راه می افتم و در خیابان های قلعه قدم می زنم . گروهی از جوانان در حال بستن شالها به علم هفت سر هستند . گروهی دیگر علم بلندی را برای اراییدن با شال اماده می کنند . عده ای در حال بستن لامپ های مختلف اند . جمعی […]
اقا محمود گزارش جا لبی بود من نیز از تمامی افرادیکه در بر پایی تکیه امام حسین زحمت کشیدند تشکر می کنم و شرمنده ی این افراد هستیم که نتوانستیم کمکشان کنیم و اعلام امادگی برای هر نوع کمک را دارم
این گزارشتون انقدر خوب بود که با خوندنش و دیدن عکساش خودم رو سر لوایه دیدم و باید بگم بی محابا بی خجالت با اینکه مغازه بودم مشتری داشتم به گریه افتادم
emshab saate 9gharar shod harkat konim be samte chandta az takiyeha ghadimi