حاج حمید همه ی دنیای منست آبی رنگین کمان خاطرات کودکیم . جمعه هایم را با قلم موی سبزو صورتیش به شادترین تصویر رنگ میزند . تودوران مجردیش همپایش بودم سینما ،باشگاه جعفری ، کافه لادن ،کفیِشه و شطیط ومیدون طیب همه جا با او بودم هنوز طعم فراموش نشدنی ساندویچ کالباسهایی که برایم میخرید را در هیچ خوراکیی نچشیده ام .شادی گرفتن کادوهای روز تولدم را که او برایم گرفته بود در بیت الغزل حافظه ام جاداده ام . هنوزم هم همیشه خودش چندروزی یکبار تلفنی احوالم را می پرسد . توی حرفهاش بهم میگوید :تو عزیزمی ،رفیقمی تو دخترمی وباخنده میگه تو داداش کوجولوی خودمی …وافسوس که این رفیق و داداش کوچولو و خواهر کوچیکه برای داداشش هیچ کاری نمی تواند بکند . کاش می توانستم یک چشمم را به او بدهم دیدن دنیای زیبای خدا با یک چشم رفیق خیلی دل انگیز تراست . حاجی کوه معرفته اما اینروزها نا بینایی اورا به انزوا کشانده ومن بی صبرانه منتظر یک معجزه ام پیش خدا خیلی نیست .
در زمان نصب دی ۲۸, ۱۳۹۱ خطایی رخ داد: <strong> ۱۰:۲۴ ق٫ظ </strong>
از پدرم برای تمام روزهای زندگییم ممنونم با اینکه ایشان چند سالی است که نابینا شدند اما همیشه مانند جوانیشان برای حداقل من بهترین همراه و پشتوانه هستند ایشان نه با همراهی کردن جسمی نه بلکه همیشه با دل من همراهند پدر همچنان یک پهلوان و جوانمرد که هرجا که نیاز به دل باشه دلدار خوبیه او با معتقد بودن به مولا علی ع و همیشه یاد پوریای ولی بودن به من شاید امیدواری و صبوری را یاد داد . با تشکر از شما
در زمان نصب اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۲ خطایی رخ داد: <strong> ۷:۴۶ ب٫ظ </strong>
فکر کنم با محبت ترین و مهربان ترین دایی روی زمین است من به اندازه همه ی دلهای مهربا ن دوستش دارم و از دوری این عزیز شدید دل تنگم و همیشه به یادشم خدایا دایی عزیزم را شفا عنایت بفرما .
در زمان نصب اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲ خطایی رخ داد: <strong> ۱۱:۴۲ ب٫ظ </strong>
نظرات (6)
دیدگاهی نداشتم اما خوشحالم یه گوشه ای از این آسمون آبی هم اسم و فامیلیه خودم رو می بینم به امید روز های خوب برای شما و خاندان محترمتون
حاج حمید همه ی دنیای منست آبی رنگین کمان خاطرات کودکیم . جمعه هایم را با قلم موی سبزو صورتیش به شادترین تصویر رنگ میزند . تودوران مجردیش همپایش بودم سینما ،باشگاه جعفری ، کافه لادن ،کفیِشه و شطیط ومیدون طیب همه جا با او بودم هنوز طعم فراموش نشدنی ساندویچ کالباسهایی که برایم میخرید را در هیچ خوراکیی نچشیده ام .شادی گرفتن کادوهای روز تولدم را که او برایم گرفته بود در بیت الغزل حافظه ام جاداده ام . هنوزم هم همیشه خودش چندروزی یکبار تلفنی احوالم را می پرسد . توی حرفهاش بهم میگوید :تو عزیزمی ،رفیقمی تو دخترمی وباخنده میگه تو داداش کوجولوی خودمی …وافسوس که این رفیق و داداش کوچولو و خواهر کوچیکه برای داداشش هیچ کاری نمی تواند بکند . کاش می توانستم یک چشمم را به او بدهم دیدن دنیای زیبای خدا با یک چشم رفیق خیلی دل انگیز تراست . حاجی کوه معرفته اما اینروزها نا بینایی اورا به انزوا کشانده ومن بی صبرانه منتظر یک معجزه ام پیش خدا خیلی نیست .
عموجان عزیزم ما هم دوستون داریم یک فامیل یک پهلوان حج حمید دیدگاههای قبلی به خاطر تغییر شکل سایت حذف شده اند
پدر در آن زمان به دقت کارایی سایت را نمیدانستند اما الان حرفهای دیگری برای بیان دارند
از پدرم برای تمام روزهای زندگییم ممنونم با اینکه ایشان چند سالی است که نابینا شدند اما همیشه مانند جوانیشان برای حداقل من بهترین همراه و پشتوانه هستند ایشان نه با همراهی کردن جسمی نه بلکه همیشه با دل من همراهند پدر همچنان یک پهلوان و جوانمرد که هرجا که نیاز به دل باشه دلدار خوبیه او با معتقد بودن به مولا علی ع و همیشه یاد پوریای ولی بودن به من شاید امیدواری و صبوری را یاد داد . با تشکر از شما
فکر کنم با محبت ترین و مهربان ترین دایی روی زمین است من به اندازه همه ی دلهای مهربا ن دوستش دارم و از دوری این عزیز شدید دل تنگم و همیشه به یادشم خدایا دایی عزیزم را شفا عنایت بفرما .