کاش انسان با همان ملاکی که درباره خودش قضاوت می کند درباره دیگران قضاوت می کرد یا دست کم با همان ملاکی که درباره دیگران قضاوت میکند درباره خودش قضاوت می کرد. در حالت اول دیگران هم مثل خودش تبرئه می شدند و پاک بودند و در حالت دوم خودش هم به اندازه دیگران متهم می شد آن وقت زبانش را از خیلی متهم کردن ها می بست چون می گفت خودم هم همیطورم. اما همیشه برای دیگران دادگاهی ناعادلانه تشکیل می دهد. برای خودش بهترین فرض ها را در نظر می گیرد و برای دیگران بدترین فرض ها را و فاصله او با دیگران می شود فاصله بهترین و بدترین. عدالت وانصاف یعنی همین که با یک ملاک خودت و دیگری را ارزیابی کنی. اهل بیت فرمودند انصف التاس من نفسک.
مگر نه این است که هی خودش را تطهیر و تبرئه می کند پس چطور است که وقتی به دیگری می رسد هی متهم میکند؟ مگر نه این است که برای هرکار خودش هزار و یک دلیل می آورد پس چطوراست که هزارو یک عذر و دلیل را از دیگری نمی پذیرد؟ چرا انسان درباره خودش اینقدر آسان میگیرد، دست بالا را می گیرد اما درباره دیگران پایین ترین و بدترین فرض ها را لحاظ می کند؟ خودش اگر هیچ وقت احوال کسی را نپرسید اشکالی ندارد اما کسی که هر روزاحوالش را می پرسد اگر یک روز دیر کرد از او شاکی می شود. مس خودش از طلا هم بالاتر است اما طلای دیگری ارزش آشغال هم ندارد. رنج خودش را می بیند اما رنج دیگری را انکار می کند. نیت خودش را پاک می داند اما نیت دیگری را آلوده. از طرفی خودش محبتی را پاسخ نمی گوید و دلی را می شکند نمی بیند اما از طرف دیگر بسیار زود رنج است و فورا برمی آشوبد و از خطای هیچ کس درنمی گذرد.
این دو همیشه باهمند. هرکس خودش را بیشتر تبرئه می کند دیگران را بیشتر متهم می کند و هرکس خودش را بیشتر متهم می کند دیگران را بیشتر تبرئه می کند. مشی همه اهل سلوک این بوده ا ست که خودشان را آنقدر متهم می کرده اند که نوبت به اتهام دیگران نمی رسیده است.
ارسال کننده: آقای مهندس محمدباقر ظهوری فر