اجاق :
اجاق که به اجاق مرتضی علی معروف است ؛ بقعه ای است که در محدوده جنوبی شهر دزفول و در کنار جاده ای که به قریه صفی آباد و تاسیسات سازمان آب و برق ؛ منتهی می شود ؛ قرار دارد ؛ کانال اصلی آب ؛ که جاده اش به قریه بندبال منتهی می گردد از کنار این بقعه می گذرد؛ در این بقعه کسی مدفون نیست و در بین مردم شایع است که احیانا” حضرت علی بن ابن طالب (ع) و یا افرادی از اصحاب ایشان ؛ در آنجا اجاق و آتشدانی فراهم کرده و غذا درست کرده اند و در قسمت ایوان داخلی یک گودی و حفره سیمانی وجود دارد که شاید همان اجاق باشد.

امام رضا دیمی :
قدمگاه امام رضا دیمی ؛ بقعه ای است جنب فلکه بیمارستان افشار در منطقه جمشیدآباد و امتداد خیابان شهید بهشتی ؛ واقع در صحرای سابق دیم سبیلی و به همین جهت به امام رضا دیمی معروف شده است.
دیم در زبان محلی دزفولی به معنای صحرای بی آب است و در دزفول به بقعه هم پیر گفته می شود. تا حدود پنجاه سال پیش ؛ این بقعه دور از شهر و بدون آب و روشنائی ؛ در وسط بیابان قرار داشت و به جز چند برکه آب و یک تک درخت کنار ؛چیزی در آن دیده نمی شد. این برکه ها گودال هائی بود که در زمستان به وسیله آب باران پر می شدند و به زبان محلی به آن ها لووا می گفتند ؛ لووا همان لب آب زبان فارسی است .
به طوریکه شایع است و در بعضی از منابع هم اشاراتی رفته است ؛ این قدمگاه علی بن موسی الرضا (ع)بوده که در مسیر سفر خود از مدینه به مرو ؛ در این محل توقف و بیتوته کرده است ؛ لیکن اصالت این مطلب مورد تردید است .
برخی هم عقیده دارند که بنای این بقعه ؛ مبتنی بر خوابی بوده است که مرد برزگری خسته از کار سنگین دروگردی ؛ در آنجا استراحت کرده و به خواب می رود و در عالم خواب به او گفته می شود که این مکان ؛ توقفگاه اما رضا (ع) بوده است .
در سال های نه چندان دور ؛ محل امام رضا دیمی و اطراف سرسبز آن ؛ در زمستان و اوایل بهار ؛ بهترین تفرجگاه مردم دزفول بود و خانواده های بسیازی برای عید نوروز و روز سیزده فروردین برای چاس گشت ( پیک نیک ) به آنجا می رفتند .
در آن زمان علی رغم آن که ؛ این بقعه مرقدی خالی از مدفون است ؛ بین مردم قرب و قیمت بالائی داشته است . رسم است که مریضان برای شفا خود را یک شبانه روز به مشبک های آن مرقد شریف می بندند و از او طلب شفا می کنند و اگر با خلوص نیت و اعتقاد باشد نتیجه مثبت هم می گیرند .
نقل است که مردی دهاتی از دهات دزفول که ضعف شدید بینائی دارد ؛ پیش خود می گوید حالا که همه برای بهبودی خود به خراسان می روند و من که توان مالی جهت رفتن به خراسان را ندارم خوبست من هم برای بهبودی چشمانم ؛ در اینجا دست به دامان امام رضا دیمی بشوم ؛ لذا بستگانش او را به دزفول آورده و او را به ضریح امام رضا دیمی می بندند و می روند که روز بعد او را با چشمانی بیناتر از چشم عقاب به ده خود باز می گردانند .