یاهو
گزیده ای از سخنان دکتر سنگری :
ایشان باقرائت آیات ۵۷ و ۵۸ سوره اعراف ( که توصیه می کنم حتما آنها رابخوانید) وارد بحث شدند . در این دو آیه خداوند در مورد بلد طیب و بلد خبیث سخن می گوید.
و ایشان تفاوت این دو بلد را با لحنی بسیار زیبا بیان نمودند و فرمودند :
وقتی خداوند از بلد طیب سخن می گوید می فرماید : ” والبلدالطیب یخرج نباته باذن ربه” (اعراف ۵۸ )
سرزمین های پاک گیاهان خویش را به اذن خدا از خاک برمی آورند……….
درفرهنگ عرب ، به درختی که سایه گستر باشد ، بارور باشد ، خوش منظر باشد، نگاهش می کنی لذت می بری ، زیر سایه آن می نشینی آرامش می یابی و وقتی به بار می نشیند، میوه های شیرین و آبدار می دهد “زینب ” گویند .
پس بلد طیب “زینب ” است. یعنی این بلد پیوندی با پروردگار خویش دارد ( طبق آیه ) و نقطه مقابل آن بلد خبیث است . …..
در ادامه صحبت هایشان بلد طیب را به شهر دزفول تعبیر کردند و فرمودند : آیا اینکه شهر دزفول بلد طیب است شعار است یا پشت آن حقیقتی وجود دارد ؟ آیا دزفول مصداق این مسئله هست یا نه ؟
با طرح این مقدمه شهردزفول را معرفی کردند و گفتند : ما دزفولی ها ، که بودیم و چه بودیم ، بی آنکه بخواهیم در گذشته بمانیم و تنها افتخار کنیم ، اما آینده ی خود را معماری و مهندسی نکنیم……
سپس در مورد دعای حضرت ابراهیم که وقتی با زن و فرزندش وارد ارض غیر ذی زرع شدند که هیچ گیاهی در آن نمی روید سخن گفتند و دعای حضرت این بود که ” ای خدا این زمین را در آینده طوری قرار بده که کسانی بیایند و نماز بگذارند ،اقامه کننده صلاه باشند ، اهل سعادت باشند “. دعای ابراهیم چندین قرن بعد اجابت شد ! خود پیامبر (ص ) می فرمایند : من دعای مستجاب شده ی ابراهیم هستم ، من آمدم مکه را بارور کردم و مکه پایتخت معنویت و دین و مرکز وحی و ام القری مردم شد و امروز زیارتگاه و قبله و قلب همه ی ماست…..این محصول آن دعای ابراهیم است .
هر شهری که بزرگ می شود یک دعا پشت سر خود دارد.
دزفول دعای چه کسی را پشت سر خود دارد ؟
به قول خودمان دزفول نظر کرده چه کسی است ؟
چه دعایی پشت سر این شهر بوده که محصول آن شده شیخ مرتضی انصاری ، شیخ معزی ها ، نبوی ها ، بیک دلی ها ، ضیایی ها ، قاضی ها ، کاشف ها ،سوداگرها و ….
این شهر در پناه کیست که اینگونه شده ؟
اگر از بالا به این شهر نگاه کنید احتمالا پاسخ سوال خود را می توانید بدهید . می توانید دریابید که در قلب شهر چه مزاری قرار دارد و در حاشیه های شهر ما …. (پس مطالعه کنید)
اگر روزی مجالی شد که آن را ببینید، خواهید دید که در کدام زمین شگفت به سر می برید و آن وقت می توانید برای این شهر سوره ی بلد را بخوانید . بسم الله الرحمن الرحیم لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد………
ودر قسمت بعد سخنانی از دکتر آورده میشود که به نظر من کمتر کسی آنها را شنیده باشد.
ادامه دارد
درضمن از آقاحسن آقا علی ،فروغ خانم کمال تشکر را دارم .
آیا به دزفولی بودن خود افتخار می کنید؟(۲)
یاهو گزیده ای از سخنان دکتر سنگری : ایشان باقرائت آیات ۵۷ و ۵۸ سوره اعراف ( که توصیه می کنم حتما آنها رابخوانید) وارد بحث شدند . در این دو آیه خداوند در مورد بلد طیب و بلد خبیث سخن می گوید. و ایشان تفاوت این دو بلد را با لحنی بسیار زیبا بیان […]
خوبه جالب بود
امیدوارم وقتی بالا میرم چشمم به محله سیاهپوشان و قله که پر از معتاد و مواد فروشه و مشروب فروشه نیفته واقعا اسف باره! وقتی هفده سالم بود رفته بودم شب تاسوعا امامزاده رودبند . میدونی که تو اون شب عَلَم هاشون رو میبرن در رودبند و یه کم با آهنگ مرثیه دهل به اصطلاحی می رقصونن سه تا مرد مثل وحشی ها عَلَم شون رو به هوا پرتاب می کردن و می گرفتنشون. صدای چند نفر رو شنیدم که می گفتن مست کردن. حتی دیدم پسرایی که تو این شبا اومدن و مشروب خریدن . اونم تو چی ؟ پارچ آب قرمز رنگ که یعنی شربته. حتی سال ۱۳۸۹ بود که تو محله قله پسری رو در حین قیلمبرداری از طرف صدا وسیما به جرم تهیه و ساخت مشروب دستگیر کردند . بشکه بشکه از خونش بیرون میاوردن.شاید بدتون بیاد اما من واقعا واسه این قضیه ناراحتم . واقعا زادگاهم رو دوست دارم اما هیچ وقت آرزو نمی کنم از بالا از یکطرف به امامزاده ها نگاه کنم و از طرف دیگه شاهد این مسائل باشم.در برابر این حرفام موضع نگیرید! بد و حوب همه جا هست اما امیدوارم تو شهرمون روز به روز بدی کمرنگ بشه و شادی جایگزین بشه.
سلام همشهری. جانا از زبان ما میگویی …
به قول اخوان ثالث (م.امید): “ماجراها گرچه گوناگون؛ چند و چون و زیر بم دارد؛ لیک، دل هر قصه را تا عمق بکشافی، می توان دیدن که در هر حال، قصه در زیر شکم یا در شکم دارد …
و یا به قول یک شاعر امروزی:
سحرگاهان به قصد روزه داری / شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند / به آن هر لحظه ای چیزی فزودند
برنج و مرغ و سوپ و آش رشته / سُس و استیک، با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم / کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر / درون معده ام با اندکی سیر
و ختم حمله ام با یک دو آروغ / بشد اعلام، بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو / به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم / برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت / نمودم صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا / کمی یخدر بهشت، یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم / زدم تو رگ، کمی از زولبیا هم
و سی روزی به این منوال طی شد / نفهمیدم چسان آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم / به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم / به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت / به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید / بده توش و توانی را به «جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه / اگرچه او شود از دم رفوزه