یادش بخیر آنوقتها که انشا می نوشتیم  در بدردنبال مقدمه ای بلیغ و اثر گذارمی گشتیم تا حسابی در شنوندگان مان تامغز استخوان نفوذ کنیم وکلی برای خودمان به به ، چه چه و احسنت و آفرین بخریم.هروقت هم میخواستیم درباره ی موضوعی جدی ،مطلبی بنویسیم اینجور شروع میکردیم که :برهمگان واضح و مبرهن است که …حال با اجازه ی شما بنده نیز میخواهم بگویم که البته برهمگان واضح و مبرهن است که تکنولوژی چیز بسیارخوبی است وما درزندگی امروزی مان هرچه خوش خوشانمان می شود ،از صدقه سری همین تکنولوژی است وچقدر هم که به دک وپزمان افزوده است قدیمی ها می گفتند «هرکه بامش بیش ،برفش بیشتر»اماحالابهتراست بگوییم :«هرکه دارای تکنولوژی بیشتر ،میزان…»اصلا ول کنیم این حرفها را دیشب که مطابق معمول شبهای قبل با صدای آلارام پیام واتساپ ووایبر وچندکوفت و زهرمار دیگر ازخواب نه چندان عمیقم پریدم و قدری درون تختخوابم نشستم تا گوشتهای تنم که افتاده بود روی ویبره آرام بگیرد در ذهن  خودم اندیشه هایی عمیق و فلسفی !!تولید کردم که بد ندیدم با شما در میان بگذارم.البته قبل از آن سخنی باکاربران عزیز واتساپ وووایبر دارم ،عزیزان من نکنید اینکارها را .اینقدر گروه درست نکنید و به زور افراد را داخل این گروهها نچپانید.خدا بگویم چکار کند این تکنولوژی را.بله داشتم عرض میکردم که اندر آن نیمه ی شب  با خود اندیشیدم که :این تکنولوژی عجب بلای جانمان شده است .هیچ دقت کرده اید که آدمها چفدر چاق و سست و تنبل شده اند؟ چقدر حافظه هایمان ضعیف  وچقدر عاطفه هایمان کم رنگ و بی بو و بی خاصیت شده است ؟چرا دیگر تعداد کدبانوها کم شده و دربعضی اوقات (به ضرس قاطع) انگار تخم کدبانو را ملخ  هاخورده و از روی زمین برداشته اند؟چرا اینقدر فرت و فرت بیمار میشویم ؟ چرا بچه ها و نو نهالان و نوجوانانمان بعضا هتاک و پررو و گستاخ و صدالبته درس نخوان شده اند؟چرا دیگر حوصله ی معاشرت با دیگران را نداریم ؟چرا پول شده سواره و بابای بدبخت خانه شده پیاده ؟آنهم سواری که نمی توان به گرد پایش رسید ؟چرا هیچکس از داشته هایش راضی نیست ؟وسوالات بسیار دیگری .

اما از آنجایی که هر سوالی را لاجرم جوابی باید باز خودم پاسخ پرسشهای خودم رادادم وبعد از قانع کردن خودم سعی کردم حتی اگر شده خواب به خواب بروم تا شاید از دست حرص و جوشی که از تکنولوژی وعواقب آن میخورم ، راحت شوم.البته همه می دانیم که امروزه دیگر کارهای خانه باسهولت بیشتری انجام  میشود .خیلی به عقب برنمیگردم اما تاسی سال قبل سرتاسر خانه ها هرروز باجاروهای دستی رفت و روب میشدوظرفهارادستهای بانوان و دختران منزل می شست وخشک میکرد ورخت و لباسهارا چنگ میزد وپاکیزه می کرداما الان استفاده از جارو برقی وماشین ظرفشویی و لباسشویی سوزاندن کالری و چربیهای اضافه ی بدن را به میزان زیادی تقلیل داده است. تازه رفتن به کلاسهای بدن سازی و بادی بیلدینگ و انجام ورزشهای ایروبیک وگرفتن رژیمهای رنگارنگ وخوردن داروهای لاغری (حتی از نوع آنور آبی ) درلاغر کردن اندامهای فربه و لزریخت افتاده مؤثر نیست چرا؟خوب معلوم است دیگرنشستن ساعتها پای تلویزیون و با کنترل کانال عوض کردن و بعد محض تنوع نشستن پای کامپیوتر و ساعتها توی نت گشتن وبعد برای چاشنی گوشی موبایل به دست گرفتن وپیامک بازی وبعد ازاین همه خستگی جهت رفع کسالت ،لمیدن روی کاناپه و سی دی آهنگهای دلخواه را گوش کردن و…چه عاقبتی جزچاقی مفرط وکسالت مضاعف و دلمردگی خواهدداشت؟  کدبانوهای خانه (صرف نظر از سن وسال ) در هر فصلی دست به کار می شدند و انواع و اقسام ترشیجات ومرباها و رب گوجه ورب انار وترشی سیاه وگرفتن آبغوره وآب لیمووانداختن خیارشور و نخ کردن فلفل و انجیر وماست بندی ووووودربرنامه ی کارشان بود و گاه همین امور موجبان گرد همایی های زنانه و ایجادشور ونشاط و صمیمیتمیشد اماحالابا یک لیست بلند بالا ودرکمتر از یکساعت می توان تماماینها را از سوپری محل خرید بجز همان چند قلم ناچیز شادابی و نشاط وکدبانوگری را .

و قسمت اعظم فاجعه ی تکنولوژی همان است که به هجمه و شبیخون فرهنگی ازآنیاد میشوددیگردربخانه ها کمتر به روی مهمانان گشوده میشود،پاهای ارادت ودوستی حال رفتنوسرزدن به بستگان ودوستان راندارآخرتکنولوژی کار را آسان کرده است . نوشتن پیامک ،دیدن یکدیگر باوب کم ،شنیدن صدای هم با تلفن ویاپیامهای صوتی وراههای دیگر دید و بازدیدمجازی به جای واقعی آن نشسته است .خاله بازی و مامان بازی ،بازیبا اسباب بازیهای ساده ومعصومانه ازخاطرکودکانزدوده شده وبازیهایکامپیوتری وخشنجای آنها راگرفته است.بازیهایی که برنده یآن ،کسی است کهبیشتر نابود کندو ازسرراه خود بردارد.دیدن فیلمهای اکشن وپرازخشونت و جنگ وخونریزی لطافتروح هایمان رادزدیده وسریالهای وطنی ناخواسته می آمزندکه درزندگی ماشینی امروز بایدهمپای تکنولوژیروز باشی باید بدری وبخوری وگرنه دریده و خورده میشوی وفقط به فکر منافع خود باشی .انسانیت و دیانت کیلیویی چند؟واز همینافکار درذهنم زاییده می شد که ناگهان  درآن نیمه شبی عقل نهیبم زد که دیگر بس است کپه ی مرگت را بگذار و از این فرصت کوتاهت استفاده کن تاپیام دیگری نرسیده یا طفل کوچکت از خواب نپریده (چه ادیبانه !مسجع شد کلامم)