چند ماه پیش مطلبی تحت عنوان(آیا فریادرسی است)نوشتم ولی به دلایلی مدیرمحترم آنرادر سایت قرار ندادند ولی بعد از گدشت این چند ماه صحت اظهارات من در آن مفاله به اثبات رسید در آن مقاله از تبعیض وشکاف عمیقی که بین مردم از نظر مادی بوجود آمده است سخن گفته بودم با این مقدمه کوتاه به شکایت فردی به دادگاه مشهد توجه نمایید شکایتی که اشک قاضی را در آوردواشک هر صاحب دلی را اگر……
شخصی در یکی از شهرک های اطراف مشهدخانه ای محقر خریداری می نماید وچون وضع مالی بسیار بدی داشته یک اتاق انرا که در گوشه ی خانه بوده اجاره می دهد بعد از چندی ایشان شکایت مستاجر خود را به دادگاه می نمایدوقتی قاضی از ایشان دلیل این کار را می پرسند می گوید ایشان در هفته سه بار کباب می خورند وبوی کباب ایشان باعث شده که بچه های من از من کباب بخواهند ووضع مالی من اجازه نمی دهد که کباب برای آنان تهیه نمایم از این نظر از شما میخواهم که ایشان را وادار به ترک منزل من بنمایید اشک در چشمان قاضی حلقه می زند مستاجرایشان را احضار وجریان را به ایشان می گوید ومستاجر در حالی که گریه امانش را بریده است می گوید جناب قاضی وضع مالی من هزار بار بدتر از ایشان است مدتهاست بچه هایم از من کباب می خواهند ومن نمی توانم برای آنها گوشتش را تهیه نمایم چند ماه پیش وقتی از کنارمرغ فروشی رد میشدم اودر حال پوست کندن مرغ ها بود پوست ها را از اوگرفتم وباآنها کباب درست کردم ووقتی می دیدم آنها با چه شور وشوقی کباب می خورند بسیار خوشحال شدم واین کار را هفته ای سه بار تکرار کردم جناب قاضی این بوی کبابی که ایشان می گویند بوی کباب بیچارگان وافراد فلک زده ای چون من است والا من کجا وگوشت کجاسخنان مستاجر تاثیر عمیقی بر روی قاضی ومالک خانه گداشته بود یطوریکه هر سه نفربا هم گریه می کردند مالک صورت مستاجر خود رابوسیدو دست در دست یکدیگراز دادگاه خارج شدند
دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارم!! خودتان قضاوت کنید
خوردن کباب به چه بهایی
چند ماه پیش مطلبی تحت عنوان(آیا فریادرسی است)نوشتم ولی به دلایلی مدیرمحترم آنرادر سایت قرار ندادند ولی بعد از گدشت این چند ماه صحت اظهارات من در آن مفاله به اثبات رسید در آن مقاله از تبعیض وشکاف عمیقی که بین مردم از نظر مادی بوجود آمده است سخن گفته بودم با این مقدمه کوتاه […]
خوندن این مطلب دل هر آدمی رو به درد می یاره…
هیچی نمیشه گفت …. .
متاسفم………
🙁
مرغ آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
………
……….
……
تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه ات گردیم سیر
با اشک و آه، راه به جایی نخواهیم برد. باید توان بغض هایمان را در مشتهایمان بریزیم و فریاد سر دهیم.
واقعا نمی دونم چی بگم 🙁