اولین بار خبرشو فروزان خواهرم بهم داد خدا میدونه چقدر خوشحال شدم یه روز بعد خودش با واتس اپ خبر و بهم داد و عکس کوچولوی قشنگشو هم برام فرستاده بود از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم نزدیکی عید و درگیر بودن با کارهای همایش نذاشت این خبر مهم و در سایت بذارم تا اینکه امروز ظهر اون کوچولو رو با والدینش نزدیک خونمون دیدم که اومده بودن برا نو رسیده اش خرید کنن نزدیک ماشینش رفتم ودیدم کوچولوی عزیزش در صندلی جلوی ماشین خوابیده فسقلی هنوز هیچی نشده جای مامانشو اشغال کرده بود و مامانشو به صندلی عقب رانده بود ازم پرسید خوشکله جوابش دادم خیلی  مردد بودم که این خبر را تو سایت بذارم یا نه تا اینکه ازش اجازه گرفتم و اون هم جوازشو برام صادر کرد با متنی زیبا از خودش
سرانجام خداوند اجر صبر و ثباتشان را داد و چراغ خانه شان را روشن کرد و کودکی را در آغوش گرم و منتظرشان گداشت و بعد از سالها از لطف بی انتهای خود طعم شیرین پدر شدن را به غلامرضا و مادر بودن را به فروغ چشاند خدایا تو را بر این لطف بیکران سپاس می گذاریم و آرزو می کنیم که همه ی زوجها را صاحب اولاد سالم و صالح فرمایی
و بالاخره آقا غلامرضا تنها آزاده خاندان مجدی همراه با همسر خوبشون فروغ خانم تصمیم گرفتند هانیه ای داشته باشند خداوند مهربان بهترین عیدی را به ایشان عطا نمود امیدوارم در زیر سایه مادر فرهیخته ای چون شما و پدری چون غلامرضا به معنی کامل هانیه گردند و طعم شیرین و گوارای زندگی را نصیب شما نماید حق یارتان باد