نام ها ویادها به جرات میتوان نام را یکی از مشخصه های مهم هویتی فرد یا محل دانست.برای یک شخص  تغییر نام (منظور نام خانوادگی نیست)به ندرت اتفاق می افتد.نام تنها چند حرف ساده یا یک واژه خالی نیست ،بلکه بار معنایی خاصی را با خود حمل می کند.با شنیدن نام یک سری ویژگی ها و خاطرات در ذهن ما زنده می شوند.نام ها با توجه به بار معنایی نهفته در آنها می توانند برای ما عزیز و دوست داشتنی و یا وارون آن، منفور و زشت باشند.

به یاد دارم در اوایل انقلاب وقتی که نام شهر رضائیه دوباره به ارومیه تبدیل شد.یکی از روزنامه ها نوشت:

” …یکی از اهداف استکبار هویت زدایی از ملت ها است.ملت ها نباید گذشته خود را به یاد آورند. یکی از راه های رسیدن به این خواسته،تغییر نام ها( محل – شهر – خیابان) است.از دید استکبار ،ملت ها نباید گذشته و هویت خود را به یاد بیاورند،بلکه ما برای آنها هویت می سازیم…”

و لابد بر اساس چنین تفکری نام رضاییه به ارومیه و نام شهسوار به تنکابن  که همان اسامی قدیمی آنها بود ،تغییر یافت. اما هیچ توضیح قانع کننده ای داده نشد که چرا کرمانشاه به باختران ویا پرسپولیس  به پیروزی تبدیل شد.

اگر تغییر نام با منطق همراه نباشد و یا اراده جمعی بر عدم استفاده از نام ساختگی جدید استوار باشد،دیر یا زود(بسته به شرایط موجود)نام جدید مجبور به عقب نشینی شده و نام اصیل جایگاه خود را باز می یابد.همانند کرمانشاه و شهرضا (قمشه) در اصفهان. بعد از انقلاب نام بسیاری از خیابان ها هم تغییر یافت تغییراتی که گاه بسیار شتاب زده و احساسی بود.

در اینجا سخن من بر سرنام خیابان ها ومحل های زادگاهمان،دزفول است.تغییر نام برخی خیابان ها اجتناب ناپذیر بود.مثل خیابان پهلوی که به امام تغییر یافت و به سرعت مقبولیت یافت.اما برخی خیابان ها بارها بدون دلیل موجه دچار تغییر نام شدند .برای مثال آفرینش به آیت الله مخبر تبدیل شد ،اما بالاخره دریافته شد که آفرینش هم زیبا و هم با معنی است و از نام مخبر میتوان در جا یا جاهای  دیگر استفاده کرد! خیابان فردوسی بعد از دو بار تغییر نام که یکی از آن ها فلسطین بود ،دوباره به فردوسی تغییر یافت.هیچکدام از از مسئولین شهری توضیح نداد چرا فردوسی نه!(یاد مجسمه ی ارزان و بی روح از این بزرگ مرد ایران زمین می افتم که در میدان فردوسی شهر نصب شده و دیدنش سوهان بر روح آدمی میزند).

ف3

خیابان ششم بهمن به آیت الله منتظری تغییر یافت و بعد با تغییر جغرافیای سیاسی به محمد منتظری تبدیل شد و هنوز همان محمد منتظری است.حال آقای محمد منتظری چه شخصیت  و تاریخچه ای دارد که همچنان نامش بر سر یکی از مهم ترین خیابان های مرکزی شهر باقی مانده در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد. قسمت اول نام ها ویادها را با یاد آوری نام خیابان عارف قزوینی ادامه میدهم.خیابانی که از خیابان نظامی(بعد از تانکی یک و اندکی بالاتر از آفرینش) در غربی ترین سمت خود شروع شده و به سوی شرق تا خیابان شورا ادامه می یابد.اکنون به دلیل یا دلایل  ناشناخته به عارف دزفولی تغییر نام داده شده است.(در نقشه های گوگل نسخه ی موبایل ،همچنان نام عارف قزوینی را دارد)

ع3

شاید با شناخت عارف قزوینی بهتر بتوان دلیل “بد بودن تغییر نام خیابان عارف قزوینی” را دریابیم. عارف همان گونه که از نامش پیداست زاده ی قزوین (۱۲۶۰ خورشیدی)است.جزو اولین نفراتی بود که به نهضت مشروطه خواهی پیوست، دارای صدایی خوب و استعدادی بی نظیر در آهنگ سازی و تصنیف سازی بود.بدون شک عارف جزو اولین نفراتی بودکه تصنیف مناسب ترانه خوانی را در ایران رایج کرد.بسیاری از استادان موسیقی ایران همانند بنان،شجریان،بانو الهه و عبدالوهاب شهیدی تصنیف های عارف را در “مجموعه ی گلها “خوانده اند.عارف موسیقی و تصنیف را از دربار به درون بطن جامعه کشاند . نشان داد موسیقی تنها محدود به ستایش از شاه،وزیر و وکیل نبوده و تنهابرای سرگرمی و وقت گذرانی نیست.

200px-Aref

عارف مشهور به  شاعر ملی است.او صدای آهنگین نهضت مشروطه بود.گیرایی اشعار و صدای دل انگیز او چنان بود که می توانست مملکتی را  با صدا و تصنیف خود بشوراند.در جریان نهضت مشروطه به تمامی با مشروطه خواهان بود ،برای نمونه تصنیف زیر را ساخت و خواند که حماسی، زیبا و نفس گیر است و بارها قسمت هایی از آن را از صدا و سیما شنیده ایم:

از خون جوانان وطن لاله دمـــــــــــــیــده                   وز  قامــــت سرو قدشان سرو خمیــــــــــده

در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیـده                   گل نیز چو من در غمشـان جامه دریــــــــده

خوابنــــد وکیلان و خرابنــــــــد وزیـــــران                   بردنـد به سرقــت همه سیـــــــم و زر ایران

ما را نگــذارنــد به یـک خانــــــه ی ویران                   یا رب بستـــان داد فــــــقیـــران ز امیـــــران

از اشک همه روی زمین زیر و ز بر کــــن                   مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن

غیرت کن و انــدیشـــــه ی ایام بتــر کن                   اندر جلو تیــــــــــــر عدو سینــــــه سپر کــن

عارف ز ازل تکـــــیـــــه بر ایاــم ندادسـت                   جز جــــــام به کس دست چو خیـام ندادست

دل جــــــز به سر زلـــــف دلارام ندادست                   صد زندگی ننــگ به یک نـــــــــــــام ندادست

عارف پیشنهاد مظفرالدین شاه قاجار مبنی بر اقامت در کاخ و برخورداری از الطاف شاهانه را نمی پذیرد و آزادگی را مهم تر از زندگی با ننگ می داند.اشعار او بسیار تند و بی پروا است و به همین دلیل از  حاکمیت وقت وحتی برخی مشروطه خواهان که اینک پس از استبداد صغیر محمدعلی شاه و فتح تهران صاحب قدرت هستند نیز آزار می بیند:

پلیس مخفی نابود و محتسب به قمــــــار             به خواب شحنه،عسس مست و دزد در کار است

تو صحت عمل از دزد و راهـــــــــزن مطلب             از آن کــــه امــروز مملکـــت دزد بـــــــازار اســــت

عارف سرانجام در ۵۲ سالگی ،سرخورده و آزرده از بازی های روزگارـ در تبعیدی خود خواسته و در فقری شدید و اندوهبار در حالی که تنها همدمش یک سگ خانگی است در می گذرد. قسمت اول نام ها و یادها را با دو بیت ازسعدی به پایان می برم:

این همه هیچست چون می بگذرد                            تخت و بخت و امر و نهی و گیــــر و دار

نام نیــــــــک رفتگان ضایع مکــــــن                            تــــــا بمانــــد نـام نیکــــــــت یادگــــار

300px-MAGHBARE_AAREF

مقبره ی عارف قزوینی در جوار حکیم ابن سینا- همدان