حاج محمدعلی مجدی

بر لبش ذکر حسین بود  که  رفت

همه وقت فکر حسین بود که رفت

لب  خندان سوی مولایش  حسین

در  شب  اربعین  بود   که     رفت

همیشه می گفت دعای من دعای مرحوم حاج عبدالرحمان مجدی زاده است که می گفت : خداوندا اگر خواستی مرا ببری فقط یک لحظه بیشتر طولش ندهی خدایا روا مدار که من زمین گیر شوم. آری می گفت که حاج عبدالرحمان دعایش اجابت شده است وحال من هم همین دعا را میکنم گویی میدانست که دیگر  وقت رفتن شده  است.

چند شب قبل به  عیادت عمو میرزاعلی  رفته بود و باز پیش روی فرزندان عمویش خدا را قسم داده بود که رفتنش یک لحظه بیشتر طول نبرد. فرزندان عمو میرزاعلی از حرف او ناراحت شدن و به او گفتن چرا این دعا را می کنی که به ایشان پاسخ داده بود دوست دارم راحت و بدون درد بروم.

شب اربعین بود من کنارش در مغازه بودم که صدای اذان به گوش می رسید گفت من به مسجد میروم نماز بخوانم بعدش هم  روضه حاج باقر است تو هم درب مغازه را ببند و به خانه برو .ساعت ۶:۴۵  بود که از مسجد به خانه آمد و گفت معده ام درد میکند و  من هم با ماشین او را به درمانگاه امام علی بردم  . آخ از آن وقتی که روی تخت اورژانس نشست و داشت حالش خراب میشد و به من گفت :مسعود دارم میروم من هم گریه ام گرفت و دستش را فشار دادم وگفتم تو که چیزیت نشده الان خوب میشوی که دیدم دارد شهادتین میخواند در این هنگام بود که برادرم مهدی رسید وهر چه او را صدا میزد جواب نمی داد و فقط به جلو خیره شده بود و میخندید بعد هم که دکتر مارا از اتاق بیرون کردند و پدرم دعایش مستجاب شد و الان یکسال است که از آن ماجرای تلخ و دلگیر که هنوز هم نتوانسته ام باورش کنم میگذرد

به همین مناسبت مجلس یادبودی  روز پنجشنبه ۹۱/۱۰/۱۴ مصادف با اربعین حسینی بر سر مزارش از ساعت ۲:۳۰ الی ۴:۳۰ برگزار می شود.