وقتی شنیدم یکی از فبول شدگان المپیاد ریاضی کشور شده ترغیب شدم باهاش مصاحبه ای داشته باشم باهاش تماس گرفتم وبیستم مرداد ماه در خونه نقلی خودشون باهاش مصاحبه ای خیلی خودمونی کردم دختری کم حرف محجوب زرنگ و توانا در امور خانه داری از پدرش خیلی تمجید کردند و بهم گفت با سن بالایش احساس مسئولیت می کند و با اینکه در آمد چندانی ندارد ولی حاضر نیست در خانه بماند و سعی می کند به هر شکلی در آمدی کسب نماید با معرفی خودش به اولین سوالم جواب دادند.
من نجمه فخر مجدیان آخرین فرزند عبد الکریم نام مادرم فاطمه سلطان آگه متولد  ۶/۱۲/۱۳۷۲ ودانشجوی ترم پنجم مهندسی کامپیوتر در رشته نرم افزار دانشگاه پیام نور دزفول می باشم

DSC_0004
نام خواهران وبرادران خود را بیان نمایید؟
مریم خانه دار متولد ۱۳۵۳مرجان متولد ۱۳۵۵ فوق دیپلم آموزگار محمد کارگر کاشی کارمتولد ۱۳۵۶غلامرضا کارگر کاشی کارمتولد۱۳۶۲ مسلم استادکاشی کار متولد ۱۳۶۵ محسن متولد ۱۳۶۹ استاد کاربرق ماشین های سنگین وهمگی متاهل هستند
علت اینکه نسبت به سایر افراد خانواده ات از نظر درسی در سکوی بسیار بالاتری قرار گرفته اید چیست؟

DSC_0009
در ابتدا جا دارد از مرجان خواهر بسیار خوبم که مرا تا کلاس پنجم ابتدایی یاری نمودند ودر این راه از هیچ کوششی مضایقه ننمودند تشکر ویزه ای داشته باشم واین همراهی ایشان باعث گردید که در دوره راهنمایی به طور جدی درس بخوانم تا اینکه در کلاس سوم راهنمایی از من به خاطر اینکه نمرات ریاضی ام بیست بودند برای شرکت در مسابقات مقدماتی دعوت نمودند ومن هم شرکت نمودم و جز اقلیت افرادی بودم که با موفقیت این آزمون را پشت سر نهادم.

یکسال بعد دعوت نامه ای برایم ارسال گردید که بایستی مبلغی جهت خرید کتب برایشان ارسال نمایم تا بتوانم با خواندن مطالب آن کتب در آزمون سراسری کشوری در رشته المپیاد ریاضی شرکت نمایم به علت نبود این مقدار پول از ثبت نام خودداری نمودم زمانی که شوهر مرجان خواهرم از این موضوع باخبر گردید این وجه را به کمک برادرانم مهیا نمود و من بدین وسیله توانستم ثبت نام نمایم و کتب مورد نظر را دریافت نمایم فرصت بسیار محدودی داشتم ولی با خواندن کتب مربوطه وارسال جواب سوالات خواسته شده تلاش خود را نشان دادم لازم به ذکر است بعضی از سوالات را به علت اینکه کلاس دوم دبیرستان بودم نتوانستم جواب بدهم که از دیگران کمک گرفتم مانند انتگرال ها.

چندی بعد پشتیبانم تلفنی تماس گرفتند وبهم خبر داد که حدود ۷۰ در صد سوالات را درست جواب داده اید واگر مایل به ادامه این کار هستید بایستی مجددا وجه ارسال نمایید قبول کردم واین کار تکرار گردید این بار سوالات ارسالی فوق العاده مشکل بودند بطوریکه برای جواب دادن به آنها جهت بالا بردن بنیه علمی ام نزد دبیران زبده رفتم خلاصه جواب سوالات را ارسال نمودم و اسفند ماه ۱۳۸۸ خبر قبولی مرا اعلام نمودند و مرا جهت شرکت درآزمون المپیاد ریاضی که بین ۱۳ کشور جهان در دانشگاه علوم پزشکی تهران برای ۲۷ فروردین ماه ۱۳۸۹ دعوت نمودند روز موعود در امتحان مربوطه شرکت نمودم وبعد از گذشت سه ماه به من اطلاع دادند که ده نفر در این آزمون قبول شده اند که من یکی از این ده نفر بودم در این زمان در پیش دانشگاهی درس می خواندم دانشگاهی که من در آنجا پذیرفته شده بودم در کانادا بود و به من گفتند جهت انجام کارهای مقدماتی و بورسیه شدن بایستی با دانشگاه مربوطه در تماس باشم ولی متاسفانه خانواده ام به شدت با این کار مخالفت نمودند و تلاش من که دختری تنها بودم به جایی نرسید واین موقعیت طلایی را از دست دادم و تمامی زحماتی که در این راه کشیده بودم نقش بر آب گردید حتی یکی از آشنایان نزدیک به من قول داد مرا در انجام این کار یاری نماید که متاسفانه ننمود علت عمده نرفتن من به کانادا یکی مخالفت مادرم ودیگری که مهمتر بود نبود منابع مادی بود
با دانشگاهی که در کشور کانادا شما را بورسیه کرده بود تماس نگرفتید؟
چرا ولی لازمه اش رفتن من به کانادا بود که برایم میسر نگردید.
اگر به کانادا می رفتید با چه مدرکی می خواستید خودتان را معرفی نمایید؟
لوح تقدیری برایم ارسال کرده بودند واین لوح سند ورورد من به دانشگاه بود

DSC_0005
آیا خودت مایل بودید به کانادا بروید؟
شدیدا به درس خواندن علاقه مندم وبرای انجام این کار از هیچ کوششی فروگذاری نمی کنم ولی وقتی دیدم تمامی اطرافیانم در این مورد سستی به خرج می دهند انرزی خود را در این مورد از دست دادم ودلسرد شدم
با توجه به نبوغ شما در درس خواندن چرا در دانشگاه دولتی قبول نشدید؟
اتفاقا شرکت کردم وبا توجه به رتبه ام می توانستم در اکثر دانشگاه های کشور شرکت نمایم ولی مادرم شدیدا با رفتن من به شهرستان مخالف بودند وتلاش های من واطرافیان در این مورد باز هم کارساز نیافتاد و اجبارا اولین اولویت خود را در دانشگاه پیام نور انتخاب کردم که قبول شدم البته این را بگویم که که علت عمده مخالفت مادرم نبود منابع مادی برای انجام این کار بود چون در شهر دیگری درس خواندن مخارج هنگفتی را می طلبید که خانواده من قادر به پرداخت این هزینه ها نبودند.

از پدرتان برایم بگویید واز اینکه نتوانسته خواسته هایت را به بهترین شکل ممکن برآورده نماید چه احساسی دارید؟

IMG_0074

از نظر اینکه پدرم از لحاظ مادی چیزی ندارد ناراحت نیستم ولی به جای آن گوهر دیگری دارد وآن محبتی است که همیشه نثار من می کند ومن این محبتش را با هیچ متاعی عوض نمی نمایم و فوق العاده دوستش دارم.
آینده زندگی خود را در چه چیزی می بینید ودوست دارید چکاره بشوید؟
کوچک که بودم معلم شدن را دوست داشتم دبیرستان پزشکی ولی در آخر مایل بودم در رشته مهندسی پزشکی ادامه تحصیل بدهم ولی به دلایی که ذکر نمودم میسر نگردید ولی در حال حاضر برنامه نویسی کامپیوتر را خیلی دوست دارم ومایلم در این راه قدم بگذارم.
برای رسیدن به این هدف برنامه ریزی نموده اید به عنوان مثال در کلاسهای برنامه نویسی خارج ار دانشگاه شرکت کرده اید؟
تا الان که ترم پنجم هستم چیزی به نام برنامه نویسی به ما یاد نداده اند با این حال چندی پیش به یکی از آموزشگاه های مربوطه مراجعه نمودم ودر قبال گرفتن ۲۰۰ هزار تومان طی شش جلسه یک زبان را به ما آموزش می دهد و با توجه به اینکه تعداد زبانهای یادگیری زیاد می باشند به خاطر نداشتن وجه مورد نیاز از یاد گیری آنها چشم پوشی کردم چون در حال حاضر به سختی شهریه دانشگاه را تامین می نمایم.
از چه سنی مسئولیت پذیری را حس کردید ومتوجه شدید شما در قبال بعضی مسائل مسئولیت دارید؟
از کلاس پنجم ابتدایی با راهنمایی مادرم شروع به آشپزی کردم و کارهای خانه را انجام می دادم والان تقریبا طبخ تمامی غذاها را یاد گرفته ام و در حال حاضر مدیریت کارهای خانه را عهده دار می باشم
مخارج زندگی شما از کجا تامین می گردد؟
برادرانم به خاطر اینکه بتوانند مخارج زندگی خودشان را تامین نمایند بعد از گذراندن دوره راهنمایی جذب بازار کار شدند و با تلاش وکوشش خودشان توانستند زندگی تشکیل بدهند واز این لحاظ یاری رسان خودشان هستند مخارج ما یکی از در آمد روزانه پدر ودیگری از گرفتن یارانه ها تامین می گردد
بهترین خاطره زندگیت؟
قبول شدن در دانشگاه چون خانواده ام اعتقاد داشتند بعد از گرفتن دیپلم دیگر نبایستی تحصیلاتم را ادامه بدهم و دیگری زیارت امام رضا.
بدترین خاطره زندگیت؟
فشار آوردن همه جانبه از طرف اطرافیان برای ترک تحصیلم تا جایی که بعضی مواقع جایی برای درس خواندن برایم نمی گذاشتند ومن در حمام ساعت ها می نشستم ودرس می خواندم وتنها همدم من در این مواقع اشک هایم بودند ولی با تمامی این احوال صبر پیشه کردم در حال حاضر هم با شرایط بسیار سختی دروس دانشگاهی خود را می خوانم ولی افتخار می کنم که در راهی قدم نهاده ام که خواسته خودم می باشد
اگر قرار باشد یک آرزوی شما برآورده شود چه آرزویی می نمایید؟
آرزو می نمایم که کسی مرا از لحاظ مادی ومعنوی تا رسیدن به بالاترین درجه در درس خواندن یاری نماید تا بتوانم تمامی استعدادهای خود را شکوفا نمایم
نظر شما در مورد گرد همایی خاندان مجدی چیست؟
شخصا به صله رحم خیلی علاقه مندم ودوست دارم فامیل های پدرم را بشناسم وواقعا دوست دارم با تمامی آنها رفت وامد داشته باشم با تشکیل یک روزه گردهمایی خاندان مجدی این امر میسر نمی شود منظورم این است که در این همایش ما بتوانیم از همدیگر به طور کامل از هر نظر اطلاعاتی کسب نماییم و فقط به یک احوالپرسی ساده اکتفا ننماییم و اگر مشکلی در هر زمینه در بین بعضی از افراد خاندان وجود دارد دیگران مشکلات آنها را حل وفصل نمایند
چه پیامی برای هم فامیلی هایت دارید؟
به عنوان عضو کوچکی از این خاندان بزرگ از آنان خواهشمندم همدیگر را از لحاظ مادی ومعنوی یاری نمایتد واگر خدای ناکرده یکی از آنها بر زمین افتاده بود به کمک همدیگر اورا بلند نمایند
برای جوانان خاندان مجدی که هم سن وسال خودت می باشند چه پیغامی دارید؟
از آنها تقا ضا مندم تا اخرین مراحل یاد گیری علم کوشا باشند ودر این مورد هیچ گونه سستی از خود نشان ندهند وفقط خود را به گرفتن مدرکی قانع نسازند وتا جایی که برایشان مقدور است برای خود وکشورشان ومردم کشورشان مثمر ثمر باشند و تجارب ارزنده خود را به دیگران انتقال دهند و در یاد گیری و یاد دادن دروس یاری رسان هم باشند
اگر از یک پنجره به بیرون نگاه کنید چه تفکری در ذهنت بیدار می شود؟
پنجره را که باز می کنم در آن دور دست ها شهر ویرانه ای می بینم با دیوارهای گلی وترک خورده وخانه های بدون سقف که عده ای زیر این دیوارهای گلی وترک خورده تنها وبی کس نشسته ومنتظر ناجی می باشند ودر کنار این خانه های ویرانه کاخ های بسیار زیبا ومجلل که در آن انسان هایی شاد وسرمست بی توجه به همسایه کناری اش در ذهنم این سوال پیش می اید که آیا در بین این انسانهای شاد کسی هست که به فکر مرمت این دیوارهای گلی باشد که بر روی همسایگانش فرو نریزد؟
وقتی به عنوان اخرین سوال ازش پرسیدم تو پرسشی از من نداری درد دلش باز شد وحرف های دلش را برام گفت بهم گفت که خیلی دوست داره تمام اقوامش به پدر پیرش سر کشی کنند ناراحت بود که هیچ کسی اورا در رفتن به کانادا پشتیبانی ننمود ومی گفت که فامیلای مادرش بهم گفتن افراد خاندان مجدی همه سرشناسند پس چرا یاری ات نکردن وشدیدا اظهار تاسف می کرد از اینکه با این همه تلاش وکوشش نتونسته به کانادا بره بعد ازم پرسید شما زمانی که درس می خواندید پشتیبان داشتید جواب دادم بله بهم گفت ولی من هیچ پشتیبانی نداشتم وبا زحمات بیشماری که کشیدم خودم را به اینجا رسوندم وهنوز هم دارم سختی می کشم ولی خدا را شاکرم که تا اینجا خودم را رسونده ام بهش گفتم ارزش مدرک شما بیش از مدرک کسانی است که بدون زحمت وتلاش آنرا اخذ می نمایند براستی چند نفر مانند سمیه در خاندان مجدی داریم آیا وقت آن نرسیده است که چشمان خود را بازتر نماییم وشعاع دیدمان را گسترش دهیم
حق یارتان باد