یادایام – عمو رشید و عمو حسن

عمورشید و بود ویک دنیا مهر پدرانه بچه که بودم دوتا ((به به )) داشتم یکی مال خودم یکی هم عمو رشید که بهش میگفتم به به رشید توی دبستان به بچه ها میگفتم من دوتا به به دارم و آنها میپرسیدند به به یعنی چه و من میگفتم یعنی پدر و آنها با دهان باز متعجبانه بهم نگاه میکردند. بزرگتر که شدم بهم آموختند که باید بهش بگویم عمو . لفظم عوض شد اما عشقم نه .اما عمو عادت...

یادی از یک انسان نکو

سال 1366 که در مجتمع آموزش عالی دهخدای قزوین قبول شده بودم به خاطر شرایط جنگی و تنها شدن والدینم وبعد مسافت و ... حسابی دلتنگ خانواده می شدم وحس غربت بومی دلم شده بود در این حال وهوای خاکستری روزی که بادوستی برای خریدمایحتاجمان به شهر رفته بودیم (توضیح اینکه مجتمع ما خارج شهر قزوین احداث شده بود) به تابلویی برخوردم که روی آن نوشته بود:دکتر منوچهر مجدی نسب متخصص گوش وحلق وبینی ،پاسست کردم وجلوی تابلو ایستادم وبه...