به وب سایت رسمی خاندان مجدی خوش آمدید ...
واتس‌اپ
خاندان مجدی
جستجو
admin@majdifamily.ir |ایمیل
  • خانه
  • وبلاگ
  • خاندان مجدی
    • اخبار خاندان مجدی
    • شرکت تعاونی توزیعی خاندان مجدی
    • محرم
    • مصاحبه
    • خاطرات
    • اسناد تاریخی
    • تولد
    • فوت
    • ازدواج
    • زندگی نامه
    • گردهمایی
    • عکس هفته
  • سرگرمی
    • معما و تست هوش
    • داستان های خواندنی
    • نجوم
    • تصاویر جذاب و دیدنی
    • گردشگری
  • آموزش
    • دزفول شناسی
    • آشپزی
    • فناوری
    • خانه و خانواده
    • خانه و خانه داری
    • زناشویی
    • پزشکی و سلامت
  • تاریخ و تمدن
    • تاریخ ایران
      • مشاهیر ایران
    • شعر و ادبیات
  • آزاد
  • اخبار حسینیه
  • خانه
  • وبلاگ
  • خاندان مجدی
    • اخبار خاندان مجدی
    • شرکت تعاونی توزیعی خاندان مجدی
    • محرم
    • مصاحبه
    • خاطرات
    • اسناد تاریخی
    • تولد
    • فوت
    • ازدواج
    • زندگی نامه
    • گردهمایی
    • عکس هفته
  • سرگرمی
    • معما و تست هوش
    • داستان های خواندنی
    • نجوم
    • تصاویر جذاب و دیدنی
    • گردشگری
  • آموزش
    • دزفول شناسی
    • آشپزی
    • فناوری
    • خانه و خانواده
    • خانه و خانه داری
    • زناشویی
    • پزشکی و سلامت
  • تاریخ و تمدن
    • تاریخ ایران
      • مشاهیر ایران
    • شعر و ادبیات
  • آزاد
  • اخبار حسینیه
جستجو

دندونهای بابام

محمد حسن مجدی نسب۱۳۹۲/۷/۱۲ ۶:۴۹:۰۵

پدرم بعداز فوت مادر که عمری را باهاش سر کرده بود خیلی بی طاقت شده بود بنده خداحق داشت همدم وهمرازش را بعد از سالها زندگی از دست داده بود وتنها شده بود و ماتمامی بچه هاش نتونستیم خلاء همسرش را براش پر کنیم تابستان بود وپدر به خاطر گرما فقط صبح ها چند ساعتی به دفتر کارش می رفت در یکی از این روز های گرم تابستان دندونهای خود راگم کرده بود وتلاش ما برای یافتن اونا بی نتیجه بود چند روزی گدشت وبی دندونی اونو کلافه کرده بود وحوصله دکتر رفتن وقالب گیری واین جور کارها را نداشت بالاخره مجبور شد که تن به این کار بده فروزان خواهرم با آشنایی که با دکتر معلم داشت نوبتی براشون گرفت وبه دکتر گفته بود اگه اومد ودر سالن انتظار نشوندینش سریع بر می گرده خونه چون خیلی بی حوصله شده دکتر بهش گفته بود یکراست بیاد پیش خودم وسفارششو به منشی کرده بود بعد از ظهر روز بعد پدر خونه را به مقصد مطب دکتر تر ک کرد کمی بالاتر از خونمون آقای شیروی ساختمان جدیدی ساخته بود وتو یکی از مغازه هاش خودش کاسبی می کرد پدر از این فرصت استفاده می کنه وبرای عرض تبریکی وارد دفترش میشه آقای شیروی بهش میگه حاج آقا شما که عصرها سر کار نمی رین چطور شده که امروز میخواین برین پدر جریان دندوناشو براش تعریف میکنه آقای شیروی بهش میگه حاج آقا دندونات پیش منه !!پدر فکر میکنه داره باهاش شوخی میکنه ولی بعدا معلوم میشه که بنده خدا راست میگه ودندوناشو بهش میده وبا این اتفاق عجیب پدر در عرض نیم ساعت با دندوناش به خونه بر میگرده شما می تونید حدس بزنید چطوری دندونهای پدر پیش ایشون بودن؟اگه نتونستین بگین یک هفته دیگه در یه دید گاه در همین نوشته بهتون میگم حق یارتان باد

نظرات (2)

  • محمد حسن مجدی نسب پاسخی برای %s بگذارید

    پدرم جهت ادای نماز به مسجد باغبانان رفته بود ودر حین سجود دندانهایش از جیب پیراهنش به روی فرش می افتند.او متوجه این موضوع نمی گردد و مسجد را ترک می کند.
    بعد از رفتن ایشان آقای شیروی جهت اقامه نماز به مسجد می آیند و دندانها را میبیند و تحویل خادم مسجد میدهد. و باقی قضایا

    در زمان نصب مهر ۱۶, ۱۳۹۲ خطایی رخ داد: <strong> ۹:۴۴ ب٫ظ </strong>
  • رفیق پاسخی برای %s بگذارید

    چقدر یک هفته زود گذشت ما راز دندان های بابا را فهمیدیم . هووووررررراااا

    در زمان نصب مهر ۱۷, ۱۳۹۲ خطایی رخ داد: <strong> ۵:۳۳ ب٫ظ </strong>

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خاندان مجدی تمامی حقوق این وبسایت متعلق به وبسایت رسمی خاندان مجدی می باشد