انتظار سی و سه ساله بانوی صبر و استقامت حاجیه طاهره مجدی نسب به پایان که نه بلکه به نیمه راه رسید و پیکر مطهر یکی از ۲ فرزند مفقودالاثرش پس از سه دهه به وطن بازگشت.پیکر شهید نوجوان نادر جاوید نیا پس از سی و سه سال شناسایی و به زادگاهش اصفهان انتقال داده شد.شهید نادر جاوید نیا متولد سوم مهر سال ۱۳۴۵ بود که در عملیات محرم و در منطقه عین خوش دهلران در تاریخ ۶۱/۸/۱۶ به شهادت رسید.
از طرف خود و به نیابت از خاندان مجدی برای ان عزیز سفر کرده غفران و رحمت و برای خانواده ایشان صبر و سلامتی آرزو دارم.
بخش اول مصاحبه با بانو حاجیه خانم طاهره مجدی نسب را اینجا بخوانید.
بخش دوم مصاحبه با بانو حاجیه خانم طاهره مجدی نسب را اینجا بخوانید.
سکانس اول
اسفند ۹۲
کلیپ شهدا – همایش نوروزی خاندان مجدی
قصد داریم امسال در همایش خاندان مجدی یادی کنیم از شهدای خاندان مجدی.به عکس های آقا نادر و آقا مسعود که میرسم ناخداگاه بغضم میگیره یاد خاله طاهره میفتم یاد صبرش یاد استقامتش یاد اینکه چطور دوتا از جگر گوشه هاش مفقود الاثر هستن و اما راضی به خدا.کلیپ درست میشه پخش میشه و …..
سکانس دوم
آبان ۹۳
مشهد مقدس
خاله طاهره ازم درخواست کرده بود که بیاد باهام مشهد.جای فکر کردن نداشت انجام حرف خاله وظیفه بود و حجت حتی اگر به هیچکدوم از کارهام نمیرسیدم پس با تمام وجود در خدمتش بودم انجام وظیفه میکردم.پسرهایی افرادی همچون خاله طاهره بودن که رفتن جبهه و جنگیدن و از خاک و ناموس و شرف این سرزمین دفاع کردن تا ما الان با خیالی راحت زندگی کنیم پس تلاش کردم سفری خوب برای خاله ی صبورم رقم بزنم با خودم میگفتم اگر آقا نادر و آقا مسعود الان بودن حتما خاله رو میوردن زیارت اما حالا که نیستن وظیفه من که جای خالیشون و پر کنم.برای بار اول که رفتیم زیارات خاله بعد از خواندن اذن ورود و سلام دادن به امام رضا ع ی دعا با تمام وجود کرد.گفت:
قبل از اینکه ببریم من و از بچه هام با خبر کن.
بار آخری هم که به زیارت رفتیم هم چنین دعایی کرد و بعدشم که رفتیم به فرودگاه و برگشتیم تهران.
سکانس سوم
اردیبهشت ۹۴
تهران
خبر کوتاه بود و مسخ کننده.
نادر پیدا شده
برای اولین بار در طول سال ها زندگیم نتونستم صحبت کنم و بی اختیار اشکام سرازیر میشدن.یاد دعای خالم افتادم که چقدر زود به اجابت رسید و به لطف خدا به یکی از ۲ گمشدش رسید.انقدر حواسم به نادر و خاله و این سرگذشت عجیب بود که متوجه نشدم راه خونه رو کاملا برعکس رفتم.نمیدونم به خاله طاهره تبریک بگم یا تسلیت…. نمیدوم از روی ذوق اشک میریزم یا از روی غم….
خدا بزرگ و دل خاله هم روشن.ایشاالله به زودی مسعود هم پیدا بشه.
آمین
من ۱۸ سالمه چند ماه پیش توی گلستان شهدا با آقا نادر آشنا شدم و به پیشنهاد یکی از دوستام باهاش رفاقت رو شروع کردم . رفتم و تحقیق کردم و فهمیدم که چقدر آقا نادر مرده و چقدر مادرش شیر زن هستن و قابل احترام
دوست دارم خیلی بیشتر با این شهید والا مقام آشنا بشم
ولی نمیتونم چون اطلاعات کمی ازش دارم
اگه کسی از خونشون یا مادرش آدرس یا شماره ای داره لطفا کمکم کنه…
خیلی باهاش درو و دل کردم و بهش گفتم که چقدر توی این دوره از زندگیم مشکلات مادی و معنوی دارم
مطمئنم کمکم میکنه و دستمو میگیره چون آقا نادر مرده
و مردا هم خوب رفاقت میکنن
آقا نادر اون دنیا پارتی داره و میدونم که برام پیش خدا دعا میکنه و کارمو راه میندازه
انشالله من غرق در گناه لایق باشم و مشکلاتم حل بشه و عاقبت به خیر بشم و همین آرزو رو برای همه جوونای هم وطنم دارم
آقا نادر خیلی چاکریم 💚
خبر تلخ است و شیرین۰مانده ام تسلیت بگویم یا تبریک۰نمیدانم چشم روشنی بگویم یا۰۰۰۰
سی و سه سال است عمه نازنینم چشم به در خانه دوخته و گوش به زنگ تلفن سپرده که شاید به صدا در آیند و خبری از یوسف که نه یوسف های گم گشته آش برسد۰سی و سه سال عمری است و او عمری است که در روضه های ابا عبدالله با صدایی محزون میخواند
مسلمانان مرا زینب ننامید
مرا محنت کش دوران بنامید
انتظار نام دیگر اوست۰اصلا همزاد صبر و انتظار است۰اما خدا را شاکرم که دعایش را مستجاب کرد وچشمش را به دیدن پیراهن یوسفش که نه ،به دیدن پلاک و استخوان یوسفش روشن کرد
بانوی صبر و استقامت سر تعظیم در برابرت فرود میاورم و چون همیشه ایام بر دستان مهربانت بوسه میزنم
خدایا صبری جمیل و اجری جزیل یا الله
چه زیبا گفت آن شاعر که:
«به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …»
.
.
.
خوش آمدی عزیز ولی چرا اینقدر دیر؟
دیدی مادرت چه چروکیده و پیرشده؟
دیدی که گریه هایش را چه زیرکانه رنگ لبخند زده؟
دیدی که بعد از سفر طولانی نادرومسعودش چقدر زینبی ترشده؟
خوب کردی که آمدی لابد دلت برای لالاییهایش تنگ شده
یابرای سرگذاشتن روی دامنش ؟بگوکه:
مادر خاک مهربانتر بود یا مادرت ؟
حتی خاک جبهه هم فهمید که دیگر هجران بس است
تومادر را درآغوش کشیدی یا او تورا؟
توکه اینقدرسبکبال شده ای و سبکبار .
خوش آمدی گمنامی وغربت دیگر بس است نه برای تو که برای ما.
نادرجان!
فقط یک التماس دعا…………
به مسعـــــود بگو او هم بیاید آخـر مادر خیلی گناه دارد.
فروغ خانم بسیار عالی نوشتین ما هم دعا میکنیم مسعود هم به این انتظار پایانی دهد
آمد اما در وجودش روح زیبایش نبود
آمد اما نوجوانی رفته وچند استخوان جا مانده بود
آمد اما این همه دور از وطن او مانده بود
مهر مادر بر سرش تا عرش اعلا رفته بود
عمه ام ای زینبم نادر کجا خوابیده بود
زیر خاک نینوا نزد حسین خوابیده بود
نزد مادر آمده بی جسم وبی دست وبدن
لیک میبوسد ترا ای اسوه صبر وظفر
به مناسبت عروج نادر جاوید نیا تقدیم میگردد به عمه نازنینم
واقعا نمیدونم بگم خوشحالیم یا ناراحت ولی از قول خودم و خانوادم احساس غرور و افتخار خودمون رو به تمامی فامیل اعلام میکنم
عمه جان چشم روشن باشی همیشه