عمه گوهر عزیزم اگه بخوام نسبت خودم رو بالای دیدگاه بنویسم خیلی قاطی میشد…..واسه همین به اسمم اکتفا کردم.ما که ابادان بودیمو هستیمو خواهیم بود….هروقت میامدیم خونتون پیش شما.عمه نصرت عمو ترابی دایی رامین…بارهای اول منو نمیشناختی منم دم گوشت میگفتم عمه جان من اسمم انیسه نوه ی خواجه باقر……از دفعات بعد که دیگه تو اتاقت میومدیم دستاتو که تو دستم میگرفتم میگفتمت من انیسم تو ادامه میدادی نوه ی باقر……همین همیشه توی ذهنمه….خدا رحمتت کنه و روحت شاد
در زمان نصب شهریور ۲۴, ۱۳۹۱ خطایی رخ داد: <strong> ۳:۴۹ ق٫ظ </strong>
خدا رحمت کنه مادر بزرگ شوهرم را فقط یکبار او را دیدم خیره خیره نگاهم کرد بعدبه رامین گفت که زن خوبی گیرت اومده خوشحال بود وعلیرغم فراموشی که داشت در ان چند روز مرا از یاد نبرد روحش شاد
در زمان نصب شهریور ۲۷, ۱۳۹۱ خطایی رخ داد: <strong> ۳:۳۱ ب٫ظ </strong>
ننه خودت خوب می دونی همیشه دوست داشتمو دارم هیچ وقت فراموشت نمیکنم میدونم که الان همه چیز برات روشنه فراموشمون نکن .خدا رحمتت کنه.ما رو از دعات محروم نکن.
در زمان نصب اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۲ خطایی رخ داد: <strong> ۳:۱۷ ق٫ظ </strong>
نظرات (3)
عمه گوهر عزیزم اگه بخوام نسبت خودم رو بالای دیدگاه بنویسم خیلی قاطی میشد…..واسه همین به اسمم اکتفا کردم.ما که ابادان بودیمو هستیمو خواهیم بود….هروقت میامدیم خونتون پیش شما.عمه نصرت عمو ترابی دایی رامین…بارهای اول منو نمیشناختی منم دم گوشت میگفتم عمه جان من اسمم انیسه نوه ی خواجه باقر……از دفعات بعد که دیگه تو اتاقت میومدیم دستاتو که تو دستم میگرفتم میگفتمت من انیسم تو ادامه میدادی نوه ی باقر……همین همیشه توی ذهنمه….خدا رحمتت کنه و روحت شاد
خدا رحمت کنه مادر بزرگ شوهرم را فقط یکبار او را دیدم خیره خیره نگاهم کرد بعدبه رامین گفت که زن خوبی گیرت اومده خوشحال بود وعلیرغم فراموشی که داشت در ان چند روز مرا از یاد نبرد روحش شاد
ننه خودت خوب می دونی همیشه دوست داشتمو دارم هیچ وقت فراموشت نمیکنم میدونم که الان همه چیز برات روشنه فراموشمون نکن .خدا رحمتت کنه.ما رو از دعات محروم نکن.