خوشا قدیما

چه خوش گفت دِزسبیلی ِ پیرمرد سخن اَ گذشته به صد آه و درد عجب مِنِِه دزسبیل صفا بید زیاد هوا و غذا خوب،دلامون چه شاد خروسونِِ گفتِن سحر گَه اذون همه بیارِ بیسم اَ زیرو اَ بوُن سحر فرنیوُ بَحتییِه نوُنِ گرم تَنا سالمُ خوش،مِجازامون نرم نهارمون خیار و کُتی نون پیاز بجز وَر خداوند نداشتِم نیاز کَمی اُو پیُوزی کَمی شیر گُو هَه شُوم بید سحر کُلِ رفتم دِرو هَمه زندگیموُن قناعت گری نبید مِنه مردم شرارت گری خُوَشا تَلمِ خرما،خُوشا نون خیار فقیرُ غنی...

شادباش به نسترن خانم و آقا حسین

در آستانه ولادت بی بی هر دو عالم حضرت زهرا (س)،دوشیزه نسترن مجدی فرزند خواجه محمد رضا کنار سفره عقد نشستند و به تقاضای ازدواج آقای حسین علی گلی جواب بله را دادند.از طرف خود و به نیابت از خاندان بزرگ مجدی این پیوند را به ایشان و همسر گرامی شان تبریک عرض کرده و امیدوارم سالیان سال در کنار هم زندگی خوشی داشته باشند.

مرد نابینا

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود؛روی تابلو خوانده می شد:«من کور هستم،لطفا کمک کنید.» روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت،نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن رو برگرداند و اعلان دیگری را روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او انداخت و آن جا...

۵ حکایت از بزرگان ایران

1- طلبه جوان و دختر فراری شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر...

اصل ما حفظ کرامت بچه هاست

ان گاه که برای جای گرفتن در اغوش گرم مادر چون پرنده ای در قفس بال بال میزنم،ان زمان که تمام وجودم در حسرت نوازش دست پدر میسوزد و ان گاه که بغض در گلویم به یاد پدر و مادر در جوار حق ارمیده ام میشکند به دیدارشان میروم.همیشه عادتم بر این است که به هنگام دلتنگی ها و بهانه جویی های دل به امثال خود نگاه میکنم .به انانی که هم دردم هستند و غصه مان یکی است.به انانی...

آلزایمر

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت ، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی … گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!” گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی...

آموزش انداختن سبزه عید

آموزش سبزه انداختن عید روی سطح شیب دار : اگر می خواهید روی سطح شیب دار سبزه سبز کنید باید از بذرهای لعاب دار استفاده کنید. خیس کردن بذر : بذرهای لعاب دار زمان خیس کردن کوتاهی دارند . معمولا بین ۲ تا ۴ ساعت کافی است . البته بذر خیس شده را می توان تا چند روز در یخچال نگهداری کرد. مقدار آبی که روی بذر می ریزیم باید به اندازه ای باشد که حالت ژله ای به خود بگیرد چون اگر رقیق...

زوج مدرسه ساز

مقارن ساعت 11 امروز دوشنبه 92/11/28 مراسم افتتاحیه ی مدرسه ی راهنمایی " ابوالفضل العباس " دزفول واقع در هشتاد و شش هکتار برگزار شد . این مراسم با حضور سبز جناب اقای دکتر حافظی رئیس کل نوسازی مدارس کشور و خانم صالح پور رئیس مجمع بانوان خیّرین دزفول و اقای تقی زاده مدیر کل اموزش و پرورش استان خوزستان واقای نصرالله پور رئیس محترم اموزش و پرورش شهرستان دزفول و عده ی کثیری از فرهنگ دوستان و خیريّن مدرسه ساز...

شما چقدر فضول هستید؟!

شما چقدر فضول هستید؟! 1- تصور کنید صبح خواب مانده اید و دیرتان شده است. هنگام خروج از خانه در همسایگی صدای دعوا می شنوید. آیا می ایستید تا ببینید موضوع از چه قرار است؟ بله (10) خیر (0) 2- به منزل دوست تان رفته اید و او از اتاق خارج می شود. روی لپ تاپ او صفحه ای باز است که عکس فردی در آن جلب توجه می کند. آیا نگاهی به آن می اندازید؟ بله (10) خیر (0) 3- در اتوبوس یا تاکسی...

یک روز ی ….

روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم. یک روز یه ترکه اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و...

با ما به جشنواره غذا بیایید

به اطلاع کلیه بازدید کنندگان سایت خصوصا خاندان محترم مجدی میرسانم در استانه ولادت سید الانبیا محمد مصطفی(ص) و در جهت حمایت از بیماران سرطانی جشنواره ی غذایی با حضور بانوان فعال شهرستان دزفول در روز جمعه مورخ ۲۷ دی ماه ۱۳۹۲ از ساعت ۱۵ بعد از ظهر در پارک دولت برگزار میشود.حضور پر رنگ شما در این حشنواره میتواند مرهمی باشد برای درد های ناگفته مبتلایان.منتظر حضور سبزتان هستیم. کلیه بانوانی که مایل به شرکت در این امر خیر هستند میتوانند با...

تا بترکه چشم حسود

با راهنمایی و تعارف وی پا به درون سالن پذیرایی شان نهادم.. سالنی شیک و زیبا و مملو از مجسمه ها و ظرف های نفیس و انتیک.میدانستم عشق و علاقه عجیبی به اجناس لوکس و قیمتی دارد و صد البته مشتاق این که انها را در معرض دید بگذارد و از به به و چه چه گفتن دیگران لذت ببرد.چه نقطه مشترکی بین من و او بود که دوستی مان ادامه یافته بود نمی دانم..راه و عقید ه ای کاملا...

طرز تهیه شور

گل کلم های زیبا و سفید،هویج های تازه و ابدار،جعفری های تازه و خوشبو و سردی هوا دست به دست هم دادند و مجابم کردند طرز تهیه شور را برای سرورانم علی الخصوص بانوان محترم خاندان را در بخش اشپزی بنویسم.امید که تهیه و از خوردن ان لذت ببرید.اما در مصرف ان اعتدال را رعایت کنید. 1-گل کلم 5/1 کیلو 2-هویج 1 کیلو 3-فلفل سبز شاخ بزی 10 عدد 4-خیار نیم کیلو 5-جعفری 250 گرم 6-کرفس چند شاخه 7-سرکه سفید سه لیوان 8-نمک به میزان کافی سبزیجات را تمیز...

چه افرادی همیشه مورد تحسین دیگران هستند؟

این انسان ها بسیار خونگرم و اصیل هستند. آنها می توانند فضای محیطی که در آن هستند را بسیار شاد کنند و لبخند به لب های همه بیاورند. شاید شما جزو افرادی باشید که خجالتی هستند و نمی توانند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنند. اما با این حال، دوست دارید قوی تر باشید و این رویه تغییر کند. دوست دارید روی دیگران تاثیر خوب و مثبت داشته باشید و مردم شما را دوست داشته باشند. در اینجا ویژگی های آدم...

مخلوق دوتا دست های اویم به من دست نزن

و چون پروردگار تو به فرشته ها گفت من در زمین جانشینی خواهم گماشت، فرشته ها گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که خون ها بریزد! وحال آنکه ما باستایش تو تو را تنزیه می کنیم و به تقدیست می پردازیم. خداوند فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید. هربار گردنکشی و عصیان میکنم صدای همهمه فرشته ها دوباره بلند می شود. تعجب میکنند از اینکه خدا با وجود آنها من را برای چه می خواست! آخه کجای شخصیت من...

دل عزراییل برای چه کسانی سوخته است؟

روزی رسول خدا نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر صل الله از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت: ۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر...

حال ما خوب است اما تو باور مکن

دل نوشته ای به یاد برادر غریبم محمد کاظم روزها گذشتند و ماهها به سر امدند .به امید دیدن روی ماهت با ان لبخند های همیشگی و در اندیشه باز امدنت،ثانیه های زندگیم با اوای غم بی تو رفتند و مردند.نگاهم هر روز به امید دیدنت کوی و برزن را مرور میکند.دل من در غم هجران تو ای برادر چه بگویم چه کشید.شب ها به امید دیدنت سر بر بالین میگذارم تا شاید تو را نه در عالم که در خواب...

همه کس

ماه ،ماه محرم است.ماه همدلی و همکاری.ماه نزدیک شدن دلها و پیوند دستهای جوانان خلاق و برومند خاندان.ماهی که باید در ان من ها همه ما شوند و هیچ کس و یک کس کنار روند تا عرصه و زمینه برای حضور و خود نمایی همه کس اماده و مهیا شود.تکبر و فخر در این ماه راه به جایی ندارد و نمی برد که طبق فرمایش صزیح خداوند در قران ان الله لا یحب مختالا فخورا، در رابطه با همین سخنان توجه شما...

دو داستان کوتاه

گنجشک و آتش گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،...

دلاک مرد حمام زنانه

نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده...

بیگانه ای که آشناتر از هر آشنا شد

دیدار بزرگان و سالمندان ،همان پسران بلند بالا وچهار شانه و دختران گیسو کمند و کمر باریک دیروز، که اینک گرد پیری بر رخسارشان نشسته و خسته از گردش روزگاری هستند که گاه بر وفق مرادشان بوده و گاه کامشان را تلخ کرده، همیشه برایم شیرین بوده و هست.علاقه خاصی به تک تک انان دارم و از دیدن آ نها و شنید ن خاطرات تلخ و شیرین شان لذت می برم. این علاقه ریشه در دوران کودکی ام دارد.به آن...

ببین آمدی نسازی….

چند وقت پیش با پدر و مادرم به رستورانی رفته بودیم که هم آشپزخانه بود و هم چند تا میز برای مشتری ها گذاشته بودند. افراد زیادی آنجا نبودند. سه نفر ما بودیم، با یک زوج جوان و یک پیرزن و یک پیرمرد که حدود هفتاد سال سن داشتند. ما غذای مان را سفارش داده بودیم که یه جوان حدود ۳۵ ساله آمد در رستوران و چند دقیقه ای نگذشته بود که تلفن همراه او زنگ خورد؛ البته با این که...

یا جهیزیه یک تکلیف شرعی است/چرا مردم در مورد جهیزیه سخت گیری می کنند؟

پاسخ- از نظر شرعی مهریه بر عهده ی مرد است آیات و روایات آن را مشخص کرده اند. همچنین روشن است جهیزیه به عهده ی زن و خانواده ی زن نیست. شما عالمی را پیدا نمی کنید که بگوید از نظر شرعی واجب است که خانواده ی دختر جهیزیه را برای ابتدای زندگی آماده کند. مهریه حضرت زهرا(س) زره حضرت علی (ع) بود. زره را فروختند و از پول آن زره، مقداری وسایل تهیه کردند. پس پول جهیزیه حضرت از...

تست شخصیت شناسی

۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟ الف _ صبح، ب- عصر و غروب ج _ شب ۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟ الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند، ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم، ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو، د _ آهسته و سربه زیر، ه- – خیلى آهسته ۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛ الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید، ب- دستها را در هم قلاب مى...

دو حکایت

1- روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: ” می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. ” فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: ” با من بگو از آنچه سنگینی...

اشعاری برای باغ گودول و شَوُدون

یَکونَه مُلکِ اُدونُم شَوُدون شَوُدونُم شَوُدونم شَوُدون میا باد خنک پی بو دریزَه گِرَ خُو چَقدَ آسونُم شودون بزَندِیم قد دو شومی یُ برَفتِیم مُنو خارِ برارونُم شودون شَوُدونُم شَوُدونم شَوُدون بگُف مارُم مَتَل سی مون هَزارون خدای دیکِ داسونُم شودون بکَندِیم سنگ اَ دیوارُ بباختِیم چَقُل په هر دو خارونُم شودون شَوُدونُم شَوُدونم شَوُدون بِخُندُم درسُمه مشقِ نِوِشتُم کلاسُ درسُ دیسونُم شودون دو سِی قرصِ بِرِشتُم یَکتَ بنگون بِبُردُم بَرِ بنگونُم شودون شَوُدونُم شَوُدونم شَوُدون زمونِ شا که اعلامیه داشتِیم مقرِ جنگِ اوسونُم شودون او وَختی که زیاد مِمونِ اومّه بِبُردِیم کل قومونُم شودون شَوُدونُم شَوُدونم شَوُدون بووَم قرآن بلد بید...

شیطنت های معصومانه (۱۰)

حکایات دوران کودکی پرشر و شور حامد ومن را میشه به صورت داستان های دنباله دار من و بابام در اورد .کودکی فوق العاده شیطان و بازیگوش که بیمارستان و دکتر و بخیه براش شده بود خونه خاله.اسر بر میگرداندم حامد یه شیطنتی میکرد که عقل جن هم بهش نمی رسید.به قول معروف از دیوار راست بالا مرفت.اگه الان کودکی با اون شیطنت پیدا بشه فوری بهش انگ بیش فعال میزنن و …… اما با اجازه شما برم سر اصل حکایت.د.تمیز...

چه کسی غول کنکور را به زمین زد

خبری خوش و دل نشین و شیرین نقطه پایانی بود بر داستان دوازده سال تلاش و کوشش خستگی ناپذیر و انشا الله نقطه ی اغازی برای شروع یک فصل جدید در زندگی.فصلی که خستگی در ان جا و راهی ندارد و به هیچ زبانی معنا نمی شود .ان چه این فصل و برهه از زندگی می طلبد تلاشی مضاعف و کوششی صد چندان است.خبر را در ماه رمضان امسال از رسانه های عمومی خواندیم و شنیدیم. علی عجم نفر دوم...

آزاده ای در بند

در صحنه ی زندگی تک تک ما انسان ها، افرادی هستند که به هر کدام از انها به نوعی مدیون و وامدار هستیم پدر، مادر، فرزند ،دوست و همسایه و…انان را که می شناسیم سعی میکنیم به هر طریق ممکن از زیر دین شان به در اییم .اما وظیفه مان در قبال انانی که برایمان ناشناس و گم نامند و تمام مستی و هستی و وجودمان مدیون و وامدار ایثارگری و از خودگذشتگی شان است چیست ؟کسانی که بی هیچ...

اموات هم بر اعمال ما آگاهند؟

اون روز از صبح کله سحر که برا خوردن سحری و نماز صبح بیدار شدم احساس کردم امروز از اون روزاییه که دل و دماغ هیچ کاری را ندارم .شما این روزا را تجربه کردین؟روزایی که دست و دلتون به هیچ کاری نمیره و فقط دوست دارین خودتون باشین و خودتون.نماز صبح را که خوندم بر خلاف روز های گذشته ماه رمضون به جلسه قرایت قران مسجد محل نرفتم و خزیدم تو رختخواب.حین خوابیدن با خودم گفتم امروز نه تلفن...