عجیبترین سفری که داشتم (قسمت دوم)

حدود ۱۰ دقیقه که گذشت قطار وایساد.حدود نیم ساعتی طول کشید تا فهمیدیم که نقص فنی لوکوموتیو باعث ترقف شده.حدود یک ساعت بود که همونجا گیر افتاده بودیم.با صابر میگفتیم و میخندیدیم.از تو پنجره ها میتونستم ماشینهایی که در حال عبور و مرور از تو جاده بودند رو ببینیم.ولی هیچی غیر از نور ماشینها پیدا نبود.به صابر گفتم خوبه من پیاده شم برم خونه. گفت نه بابا راه تا اونجا معلوم نیست.از کجا معلوم راهش بسته نباشه؟!حرفش درست و منطقی...