عشق و دیوانگی

روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛. مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....یک...دو...سه...چهار... همه رفتند...

زنی مهربان و دلسوز که مادرمان را خواهر بود

به آخرین ماه خزان سنه 1391 ، بر آن شدیم تا به قصد سفر از کناره های زیبای دز به سوی بادگیرهای کویر رهسپار گردیم. به سبب دوری راه، اراده همایونی بر این شد که بر پرنده آهنین بال نشسته و به مقصد پرواز کنیم اما .... ناگزیر بودیم به اهواز برویم! از دیگر سو به سبب گرانی "بنزین" این بیرنگ مایع گرانبها و کاهش تعداد پروازها و امکان تغییرات "عندالمطالبه" هواپیمایی، عطای طیاره را به لقایش بخشیدیم وبه دهان...

قرارمان نبوده…..

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم! قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی.... هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم! این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای...

یکی دیگر از خاندان بزرگ مجدی بر مسند دکترا تکیه زد

شنیده ها حکایت از ان دارد که : خانم " فاطمه مجدی نسب " ف حاج محمد باقر در مقطع دکترای رشته ی اسیب شناسی گفتار و زبان ( گفتار درمانی ) پذیرفته شده اند . این رشته فقط در دو دانشگاه ایران ، یعنی دانشگاه تهران و دانشگاه علوم بهزیستی دکترا می پذیرد که ایشان موفق به قبولی در دانشگاه علوم پزشکی تهران شده اند . خانم فاطمه مجدی نسب در سال 1377 در مقطع لیسانس ، در سال 1388 در مقطع...