محمد حسن مجدی نسب2014-05-04T01:06:07+00:00با تلفن منزلش تماس گرفتم والهام خانم دخترش گوشی را برداشت بهش گفتم میخوام بیام پیش بابات گفتند بفرمایید نیم ساعت بعدش خونشون بودم وارد اتاق پذیرایی شدم خونه ای که از تمیزی برق میزد وآقا مظفر مجدی پسر مرحوم محمد علی روی مبل نشسته بود وقتی سلام کردم نگاهم کرد ازش پرسیدم منو میشناسی هق هق گریه کرد واین گریه اش تا مادامی که خونه شو ترک کردم ادامه داشت دوسال پیش سکته مغزی کرده بود وتمامی اندام بدنش...