مادر گوشه ی آشپزخونه نشسته و با حوصله خاص خودش برنج پاک میکنه…سبزی خورد

میکنه و…… اشپزخونه ای نه  از جنس اشپز خونه های اپن امروزی که جات نیست تکون بخوری بلکه اشپز خونه ای بزرگ و با صفا که پنجره هاش رو به حیاط  وباغچه باز میشد.وروبروش یه حوض اب نما بود با کاشی های ابی ویه فواره وسطش که زلالی ابش  دل هر بیننده را میبرد.

اشپز خونه صفا داشت چون که مادر اونجا حضور داشت.تو این اشپز خونه نه از مایکروویو خبری بود نه از سرخ کن و ساندویچ ساز .اما غذاهایی از این اشپز خونه بیرون میومد که با گذشت چندین سال از فوت مادر هنوز طعم و مزه اش زیر زبون اونایی که خوردن مونده .مادر همیشه میزبان بود.میزبان مهمون های رنگ و وارنگ بابا ,میزبان خواهر برادرایی که رفته بودن سر خونه و زندگیشون مهماندار بی بی فاطمه زهرا بود و خادمه ابا عبدلله.هر روزی که سرش خلوت بود بساط پخت یه غذای سنتی را علم میکرد.یه روز  قلیه دزفولی درست میکرد یه روز شله ارده هفته بعد لکونه و بعد کاسه های بزرگ  و کوچیک را پر میکرد ومیگفت اینو ببر واسه عموت .این کاسه برا همسایه بغلی  واین یکی واسه بی بی سید بگو بخوره فاتحه بخونه برا شادی روح اموات.خلاصه هیچ کس بی بهره نمی موند.وامروز با رفتن مادر من موندم و خاطراتش ودرس هایی که از او اموختم.گاهی اوقات یه غذای قدیمی درست میکنم و به نیت اموات به این و اون میدم.غذا هایی که واقعا به دست فراموشی سپرده شده اند.از شنبه اینده هر هفته یک بار طرز تهیه یکی از غذاهای سنتی دزفول را براتون می نویسم هر چند تک تک شما سرور و معلم بنده اید.حتما درست کنید و از خوردن ان لذت ببرید.سعی می کنم در حد امکان از هر غذا عکسی به یادگاری بذارم. موفق باشید.