خبر چنان تلخ و گزنده بود که تا چندین روز تلخی ذائقه را هیچ شربت و شیرینی مرهم نبود.بانوی صبورم آهنگ سفر را بی خبر و آرام ساز کرده بود.
شوق سفر و دیدار با مادر او را چنان مشتاق و مجاب کرده بود که از سفر برایم نگفت.روز قبل به هم‌پیام دادیم و حال و احوالش را جویا شدم. باز با کلمات بازی کرد و در قالب جمله ای زیبا تمام درد و غمش را بیان کرد.پیامش را به یادگار برداشته ام.برایم نوشت سلام جان دل والله چی بگم بازهم من و اتاق عمل و جراحی و زخم و درد عجین شده این خلقت آب و گلی با رنج ممنون از توجهت التماس دعا دارم از نفس نیکتان.
برایم نوشت که روبراه نیست و درد دارد و چاره ای جز تحمل ندارد.و من چه خوش بینانه به مسئله نگاه کردم و گفتم این بار نیز می گذرد و
فروغ از بستر بیماری بر می خیزد و بار دیگر قلم طلایی اش را بر روی کاغذ می لغزاند و برایمان می نویسد و ما بار دیگر از سادگی و زیبایی متونش غرق در لذت می شویم وگوشی به دست با کلام و پیام از او می خواهیم ادامه دهد.
امیدوار بودم که فروغ برمی خیزد و بار دیگر در مجالس و محافل با نقل خاطرات شیرین خنده را بر لب هایمان مهمان میکند.
فروغ تک بود.در کلام.در عمل.در مهربانی .در صداقت.
بانویی صبور و خوش برخورد که ادبش مخاطب را مودب میکرد.
دیدگاهمان در سیاست از فرش تا عرش تفاوت داشت اما دوستی و محبتمان از این وسعت هم فراتر بود و آخر هر بحث و مجادله ای دست در دست هم به اول خطِ دوستی مان برمی گشتیم ولی محکم تر و پایبند تر.
فروغ، مادرِ مادر بود.ارادتش به مادر آنچنان بود که تقدیر برایش چنین رقم زد که سالیانی طولانی لذت مادری را با پرستاری از مادر حس و دریافت کند.یقین دارم به همین خاطر بود که با رفتن مادر دل از دنیا و اهل دنیا برید.
فروغ، فروغِ اهل ادب و سخن بود.از معدود افرادی بود که از طرز سخن و معاشرتش پی به رشته تحصیلی اش می بردی.
و اینک یکسال است که بانوی شعر و ادب خاندان مجدی چشم و زبان بر دنیای فانی و آدمیان خاکی فرو بسته ولی تا همیشه گپ و گفتمان و سخن و کلام زیبایش را برایمان به یادگار گذاشته.
یادش در سرای دلمان زنده و نامش بر سر زبانمان همواره به نیکی آمده و خواهد آمد.
چه صبورانه آهنگ سفر را ساز کرد و ما چه بی قرار و ناباورانه رفتنش را به نظاره نشستیم. دلمان تا ابد هوای آغوش گرم و پر مهرش را خواهد کرد و دلتنگ لحظه‌های با او بودن خواهیم بود.
یادش را با زمزمه این بیت پر رنگتر میکنم .کدام دانه در زمین رفت که نَرُست.چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟چرا که به گمانم دانه های محبتش تا سالها در دل مشتاقان و شاگردانش نهادینه شده اند و یقینا به ثمر میرسند. روحت شاد بانوی خیّر و نیکو کارم.روحت شاد.

 

فروزان مجدی نسب